به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۹۲

قيام‌ ۳۰ تير، پيروزي‌ بزرگي‌ براي‌ ملت‌ بود.

کشتیبان را سیاستی دگر آمد... 

يك سال و چند ماه از غلبه حقوقدان احمدآباد بر انگليسي‌ها نگذشته بود كه «دگم»انديشان و سياستمداران سرشار از جهالتي بر آمده از قدرت طلبي و همچنين انتظارات ديرپاي رجال فرصت يافته و شخصيت‌هاي ضددموكراسي در جامه آزاديخواهي و بي‌تجربگي‌هاي مفرط آنها، تيغ پنهان ناداني و تفرقه را از نيام جان باختگان راه حق و آزادي بركشيدند و بي‌ترحم بر پيكر نوپاي جنبشي مردمي و ملي فرود آوردند و عرصه را بر دلسوزان اين ملك تنگ كردند و شد آنچه نبايد فرصت وقوع مي‌يافت... صداي گوشخراشي از راديو پيام ندا بر آورد كه «كشتيبان را سياستي دگر آمد» روزي كه «نه از تاك نشان مانده بود و نه از تاك نشان»... آري صداي قوام‌السلطنه و ادعايي بزرگ. در نخستين‌ سال‌ قرن‌ بيستم‌ با قرارداد دارسي، اكتشاف، استخراج‌ و فروش‌ نفت‌ ايران‌ در اختيار يك‌ شركت‌ انگليسي‌ قرار گرفت. بعداز فوران‌ نفت‌ و اهميت‌ فوق‌العاده‌ آن، دولت‌ انگلستان‌ سهام‌ شركت‌ را خريداري‌ كرد و در جنگ‌ جهاني‌ اول‌ نخستين‌ استفاده‌ را از نفت‌ ايران‌ كرد؛ اما در پرداخت‌ سهم‌ ناچيز ايران‌ تعلل‌ مي‌كرد و حاضر نبود؛ همان‌ قرارداد دارسي‌ را هم‌ به‌ مورد اجرا بگذارد. اين‌ وضع‌ باعث‌ اختلافاتي‌ شد؛ كه‌ به‌ جامعه‌ ملل‌ آن‌ زمان‌ كشيد و به‌ دنبال‌ مذاكرات‌ طولاني‌ و آمد و رفت‌ هيات‌هاي‌ انگليسي‌ به‌ ايران‌ به‌ قرارداد معروف‌ 1933 منجر شد. با سقوط‌ رضاخان‌ در 1320 و اشغال‌ نظامي‌ ايران‌ از سوي‌ دو همسايه‌ شمالي‌ و جنوبي (روسيه‌ و انگليس) در جنگ‌ دوم‌ جهاني‌ و بعد هم‌ اضافه‌ شدن‌ امريكا به‌ آنها كم‌كم، به‌ موازات‌ مبارزه‌ عليه‌ اشغالگران، مساله‌ منافع‌ كشور از نفت‌ هم‌ مطرح‌ شد. انگليس‌ قرارداد 1933 را مصوب‌ مجلس‌ و براي‌ يك‌ قرن‌ معتبر مي‌شناخت‌. مذاكرات‌ مجالس‌ دوره‌ 13، 14، 15و16 (دوره‌ مجلس‌ دو ساله‌ بود) دسته‌بندي‌ نمايندگان‌ و مقاومت‌ بعضي‌ را در برابر اراده‌ ملت‌ نشان‌ مي‌دهد. قدرت در نهايت‌ به‌ دولتي‌ داده‌ شد؛ كه‌ دكتر مصدق‌ در راس‌ آن‌ بود. دكتر مصدق‌ مامور اجراي‌ قانون‌ ملي‌ شدن‌ نفت‌ شد كه‌ به‌ دنبال‌ قتل‌ رزم‌آرا- نخست‌وزير- در اسفند 1329 به‌ تصويب‌ رسيد. در پي‌ آن‌ بايد از انگليسي‌ها خلع‌ يد مي‌شد و بر اساس‌ ملي‌ شدن‌ نفت، توليد و فروش‌ نفت‌ منحصرا در اختيار دولت‌ ايران‌ قرار مي‌گرفت. دولت‌ امريكا نيز به‌ دعاوي‌ ايران‌ عليه‌ انگليس‌ روي‌ خوش‌ نشان‌ داد. انگلستان‌ براي‌ جلوگيري‌ از اصل‌ ملي‌ شدن‌ نفت‌‌ در استيفاي‌ حقوق‌ خود، ايران‌ را در محاصره‌ اقتصادي‌ قرار داد. رقم‌ يك‌ ميليارد ريال‌ از محل‌ عايدي‌ نفت‌ كه‌ در سال‌ 1329 جزو بودجه‌ بود، در سال‌ 1330 محلي‌ نداشت. از اين‌رو، براي‌ سال‌ 1330 بودجه‌يي تصويب‌ نشد و پرداخت‌هاي‌ دولت‌ با تصويب‌ يك‌ دوازدهم‌ صورت‌ مي‌گرفت. پرداخت‌ حقوق‌ كاركنان‌ نفت‌ هم‌ به‌ دوش‌ دولت‌ ايران‌ افتاده‌ بود؛ كه‌ خود ماهيانه‌ رقمي‌ بالغ‌ بر يكصد و 70 ميليون‌ ريال‌ بود. امكانات‌ دولت‌ در فراهم‌ كردن‌ ارز براي‌ واردات‌ از بين‌ رفت. براي‌ مقابله‌ با اين‌ وضع، دولت‌ اوراق‌ قرضه‌يي منتشر و مردم‌ كمال‌ همراهي‌ را با دولت‌ كردند. دولت‌ انگلستان‌ به‌ شوراي‌ امنيت‌ و بعد دادگاه‌ بين‌الملل‌ لاهه‌ شكايت‌ كرد و از آن‌ هم‌ نتيجه‌يي نگرفت. تلاش‌ انگليس‌ براي‌ پياده‌ كردن‌ قوا در ايران، ناموفق‌ ماند. ساعت 11 صبح روز 25 تيرماه 1331 دكتر مصدق براي ارائه فهرست كابينه جديد به شاه و مذاكره پيرامون دولت آينده وارد كاخ سعدآباد شد در فهرست پيشنهادي دكتر مصدق جاي وزارت جنگ خالي بود. نخست وزير در توضيح اين مطلب به شاه گفت كه وزارت جنگ به منزله دولتي در دولت شده و به دستورات وي ترتيب اثر نمي‌دهد، لذا قصد دارد شخصا عهده‌دار اين سمت شود و گفت در غير اين صورت استعفا مي‌دهد. سخنان دكتر مصدق مورد قبول شاه قرار نگرفت و بحث آنان به جدل و سپس به جدال كشيده شد. سرانجام دكتر مصدق مقارن ساعت 3 بعدازظهر از كاخ خارج و قرار شد چنانچه تا ساعت 8 بعدازظهر خبري مبني بر موافقت شاه به وي ابلاغ نشود، از سمتش استعفا دهد و چون در موعد مقرر خبري نرسيد، دكتر مصدق بدون مشورت و اطلاع آيت‌الله كاشاني يا ساير شخصيت‌هاي نهضت، استعفاي خود را نوشته و صادر كرد و كشمكش را به يك بحران مهم ملي تبديل كرد، به‌ يك‌باره‌ اين‌ قدرت‌ را با استعفاي‌ خود به‌ سادگي، در اختيار شاه‌ مي‌گذارد او حق‌ نداشت؛ چراكه ميدان را براي فرصت‌طلبان خالي كرد تا دولت‌ ديگري‌ به‌ دست‌ قدرت‌هاي‌ تجاوزگر شكل‌ گيرد. براي نخستين‌بار يك نخست وزير آشكارا از شاه به دليل نقض قانون اساسي انتقاد مي‌كرد، دربار را به دليل مقاومت در برابر مبارزه ملي محكوم و جسارت مي‌كرد تا مشكل قانون اساسي را مستقيما براي ملت مطرح سازد. البته هر چند مصدق اغلب به مردم توسل مي‌شد و جمال امامي هم اورا به خاطر همين خصوصيت نقد مي‌كرد كه «دولتمداري به سياست خياباني نزول كرده است. اين نخست وزير است يا هوچي؟كدام نخست‌وزير است كه مي‌گويد من مي‌روم با مردم حرف مي‌زنم؟...» اين عمل (استعفا) واكنش شديدي به دنبال داشت. نمايندگان سلطنت‌طلب و طرفدار انگليس با انتخاب قوام به نخست‌وزيري، اميد بيهوده‌يي داشتند كه وي بتواند پشتيبانان پيشين خود را از مصدق جدا كند، در حالي كه جبهه ملي از مردم خواست تا در پشتيباني از مصدق دست به اعتصاب عمومي و تظاهرات بزنند. شاه نخست تلاش كرد تا با توسل به ارتش بحران را آرام سازد اما پنج روز تظاهرات گسترده، خونريزي و پيدايش نشانه‌هايي از نافرماني در ارتش تسليم شد و از مصدق خواست تا دولتي جديد تشكيل دهد. مصدق نيز پيروزي خود را با حمله‌هاي شديدي عليه شاه، ارتش، اشراف زميندار و مجالس سنا و شوراي ملي دنبال كرد و سلطنت‌طلبان را از كابينه اخراج و خود كفيل وزارت جنگ شد؛ 30 تير را روز قيام مقدس ملي و قربانيان اين روز را شهداي ملي اعلام كرد، زمين‌هاي رضاشاه را به دولت بازگرداند؛ بخشي از بودجه دربار را قطع كرد و به وزارت بهداري داد؛ ابوالقاسم اميني را به وزارت دربار منصوب كرد، شاه را از ارتباط مستقيم با ديپلمات‌هاي خارجي ممنوع كرد... جان كلام اينكه شاه در ارديبهشت 1332، همه قدرت و اختياراتي را كه از شهريور 1320 به خاطر آن جنگيده بود و دوباره به دست آورده بود، از دست داد، بدين‌ترتيب مصدق پيروز شد و اين پيروزي با عنوان «سي تير» در تاريخ ايران به ثبت رسيد. قيام‌ 30 تير، پيروزي‌ بزرگي‌ براي‌ ملت‌ بود. همان‌ شب، راي‌ دادگاه‌ لاهه‌ به‌ نفع‌ ايران‌ صادر شد و خوشحالي‌ مردم‌ را مضاعف‌ ساخت. دادگاه‌ با اكثريت‌ 9 راي‌ در برابر پنج‌ راي‌ تصميم‌ گرفت؛ كه‌ رسيدگي‌ به‌ اين‌ موضوع‌ در صلاحيت‌ دادگاه‌ نيست.
محسن فیض اللهی