به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۹۲

خون آزادی

دو مقاله از آلبر کامو 


گلوله‌های کور، صحبتی از حسرت نیست بلکه واژگانِ امید است، واژگان امید وحشتناک انسان‌هایی که با سرنوشت خود تنها مانده‌اند باید بر زبان جاری شود. با پایان یافتن تمام نبرد‌ها این پاریس بزرگ و گرم با توفان‌های ملایمش در آسمان و در کوچه‌ها، شهر نور ما که تمام دنیا را به حسادتمان وامی‌داشت، در نظرمان نورانی‌تر جلوه خواهد کرد. پاریس، از تمام آتش‌های امیدواری و درد چراغانی خواهد شد و شعله‌های شجاعت هوشیارانه و درخششی را خواهد دید که نه از آزادسازی بلکه از آزادی نزدیک خبر می‌دهند. 
شب حقیقت
(combat، 25 اوت 1944) 
با این‌که گلوله‌های آزادی هنوز در شهر سوت می‌زنند، از لابه‌لای فریادها و گل‌ها، توپ‌های آزادسازی از دروازه‌های پاریس می‌گذرند. در یکی از زیباترین و گرم‌ترین شب‌های آگوست، آسمان پاریس با ستاره‌هایی که همیشه زیباترین نگاره‌ها هستند با دود آتش‌ها و فشفشه‌های رنگارنگ شادی مردمی عجین شده ‌است. در این شب بی‌مانند، چهار سال از یک تاریخ هولناک و یک جنگ وصف‌ناپذیر که فرانسه با شرمساری و خشمش درگیر آن بوده‌ است، پایان می‌پذیرد. 
آن‌ها که هرگز از خود و کشورشان ناامید نشده‌اند، امشب زیر این آسمان پاداش خود را می‌گیرند. امشب به اندازه یک دنیا ارزش دارد، این شب شبِ حقیقت است. حقیقتی که در سلاح‌ها و در جنگ است و حقیقتی که در نیرویی نهفته ‌است که مدت‌ها در حقیقت دست‌های خالی و سینه‌ای شکافته بوده‌ است. این حقیقت در همه جای این شب که مردم و توپ‌های جنگی همه با هم به خروش درآمده‌اند، جریان دارد. این خروش که صدای مردم و توپ‌های جنگی است، چهره پیروزمند و خسته نبردکنندگان کوچه‌ها را دارد که با زخم‌های روی صورت و عرق‌ریزان روانند. بله، به راستی امشب، شب حقیقت است، این حقیقت ارزشمند که رضایت به جنگ داده است و پیروزی. 
چهار سال است که مردان در میان آوارها و ناامیدی ناپدید شده‌اند و با آرامش ثابت کردند که هیچ چیز از دست نرفته ‌است. گفتند که باید ادامه داد و این‌که نیروهای خیر همیشه بر نیروهای باطل پیروز خواهند شد اگر بهای آن پرداخته‌ شود. آن‌ها این بها را پرداختند. ولی بی‌شک بهای سنگینی نیز بود. بهایی داشت به اندازه خون و سنگینی هولناک زندان‌ها. بسیاری از این مردان جانشان را از دست داده‌اند و دیگران هم پس از سال‌ها بین دیوارهای کور زندگی را می‌گذرانند. این بهایی بود که باید پرداخته می‌شد. ولی حتی همین مردان نیز اگر می‌توانستند به‌خاطر این شعف فوق‌العاده و شگفت‌انگیز که همچون جزر و مد دریا ما را در خود گرفته ‌است، ملامتمان نمی‌کردند زیرا این شادی نسبت به آن‌ها بی‌وفا نیست. برعکس، این شادی عین عدالت است و می‌گوید که آن‌ها حق داشتند. ما که چهار سال در یک رنج مشترک با هم پیوند داشتیم، دوباره در یک مستی با هم یکی شده‌ایم و همبستگی خود را به دست آورده‌ایم و با شگفتی در این شب منقلب‌کننده درمی‌یابیم که در طول چهار سال هرگز تنها نبوده‌ایم. ما سال‌های برادری را زیسته‌ایم. 
هنوز نبردهای سختی انتظارمان را می‌کشند. ولی صلح، بر این خاک پاره‌پاره شده بازخواهد گشت و در درون این قلب‌هایی که از امیدها و خاطره‌ها عذاب‌ها کشیده‌اند جای خواهد گرفت. زمان خوشبختی و محبت‌های حقیقی خواهد رسید. ولی این صلح، ما را فراموشکار نخواهد یافت و چهره برادرانمان که با گلوله از شکل افتاده است و برادری مردانه این سال‌ها هرگز بعضی از ما را ترک نخواهد کرد. همراهان ما این آرامشی را که آن‌ها به دست آورده‌اند و در این شب از نفس افتاده به ما وعده داده شده است، نگاه می‌دارند. نبرد ما از آن ایشان خواهد بود. 
هیچ چیزی به این مردان داده نشده ‌است و کمترین آنچه آن‌ها می‌توانستند به دست بیاورند، به قیمت مرگ‌های ناعادلانه تمام شده ‌است. ولی بزرگی انسان در آنجا نیست، بزرگی انسان در تصمیمی است که می‌گیرد برای این‌که از شرایطش قوی‌تر باشد. اگر شرایط حاکم بی‌عدالتی است، تنها یک شیوه برای چیره شدن بر آن وجود دارد و آن هم این است که انسان دقیقا همانی باشد که هست. 
حقیقت ما در این شب، آنچه در این آسمان آگوستی شناور ‌است، دقیقا انسان را تسلی می‌دهد. این آرامش از آن قلب‌های ماست، همان‌طور که از آن قلب‌های همراهان ازدست‌رفته‌مان است، که بتوانیم در برابر پیروزی بازآمده و بی‌بازگشت بگوییم: «ما آنچه می‌باید، کردیم». 
لیلا ضیا مجیدی، روزنامه بهار