طنز، پوریا عالمی
روزی ٢٠ نفر کانال شخصی زدند
تا دیروز اینطوری بود که هر کی با مادرش قهر میکرد، میرفت خواننده میشد. بعد اینطوری شد که هر کی با پدرش قهر میکرد، میرفت وبلاگ میزد.
وبلاگنویسی هم یک دوره اینطوری بود که آدمها از تنهایی مینوشتند و بغض، بعد آدمهای دیگر میآمدند کامنت میگذاشتند و بغض، بعد کمکم حالت ازدواج پیش میآمد و طرف وبلاگش را میبست و میرفت نمایشگاه عکس میگذاشت.
بعد اینطوری شد که هر کی با زنش قهر میکرد، میرفت توی مطبوعات و با سابقه اینترنتیای که داشت، اول ستون در صفحه آخر میگرفت و بعد صفحه میگرفت و بعد از شش ماه دبیر میشد و سر سال مجله خودش را میزد و میشد سردبیر.
بعد اینها هر کی با خودش قهر میکرد، میرفت فیسبوک و صفحه باز میکرد و صفحه پشت این و آن میگذاشت. بعد طرف که توی فیسبوک صفحه باز کرده بود، به درجهای از انتلک میرسید که به توئلش میگفت پشت من نیا. بعد اینطوری شد که هر کسی لایکش نمیکرد، طرف باهاش لجی میشد و پس و پیش، پُست پَست پَشت پُست پَست به صورت پس و پشت مینوشت که از روی طرف رد شود. بعد اینطوری شد که هر کسی لایکش میرسید به صد تا، فرداش کارگاه نویسندگی میگذاشت.
بعد اینطوری شد که هر کی کارگاه نویسندگی گذاشت، کتاب پستهای اینترنتیاش را برد چاپ کرد و شد نویسنده. بعد تا اینجا همهچیز اوکی بود که یکهو تلگرام آمد و هر کی برای خودش یک کانال زد. هر ایرانی یک بانک کم بود، هر ایرانی یک مجموعه شعر کم بود، هر ایرانی یک نظریه اجتماعی کم بود، که هر ایرانی برای خودش توانست کانال بزند. همهجای دنیا یک نفر مینویسد همه میخوانند. اینجا همه مینویسند،
هیچکس نمیخواند. تا اینجاش حل بود تا کار رسید به جایی که روزی ٢٠ نفر کانال شخصی زدند و ما را هی دعوت کردند که ما بشینیم پای کانالشان. عین تلویزیون. که چند تا کانال برای خودش زده و ما را بهزور مینشاند پاش و فرصت نمیدهد ما حرفمان را بزنیم. عیبی هم ندارد. اما راستش را بخواهید کار روسیه نیست که تلگرام را بسته. کار بچهها هم نیست.
خود من دیشب آمدم نشستم روی سیم که جلوی کانال را بگیرم و خلاص. نیاز به کمک هم دارم. دارند درستش میکنند. لطفا بیایید جلوی این کانال را بگیریم. بیایید به اعصاب و روان جامعه رحم کنیم. هلپ می... البته آخرین اطلاعات این تلاش من و باقی آثارم را میتوانید در کانال اختصاصیام در تلگرام ببینید! (الکی گفتمها.)
شرق