ایرج مصداقی
چنانچه انتظار میرفت و رهبری مجاهدین برای وقوع آن لحظه شماری میکرد، «لیبرتی» در اقدامی وحشیانه دیگر بار مورد اصابت موشکهای دوربرد رژیم جنایتکار حاکم بر میهنمان قرار گرفت.
تردیدی نبود که رژیم هرگاه منافعش اقتضا کند در وانفسای عراق به سادگی میتواند «لیبرتی» و ساکنان بیدفاع آن را هدف موشک قرار دهد و این فاجعه متأسفانه در آینده نیز میتواند تکرار شود.
این واقعیتی است که در «گزارش ۹۲» و «گزارش ۹۳» و گفتگوهای متعدد رادیویی و تلویزیونی بارها روی آن تأکید کردم.
در این جنایت، خامنهای ولی فقیه نشسته در تهران و مسعود رجوی «ولی فقیه» پنهانشده در «ناکجاآباد» هر دو سهیماند. اولی عامل اصلی جنایت است و دومی زمینهساز و تسهیل کنندهی آن. هر دو نیز بنا به تعریف خود، سرخوش از قربانیانی هستند که جنازههایشان کنار هم ردیف میشوند.
خامنهای پس از شکست در برنامهی هستهای خود با صدور فرمان این جنایت، ضمن آن که نزد نیروهای وفادارش مانور قدرت میدهد، با صدور بحران به خارج از کشور به گونهای دیگر توجه باندهای رقیب را به بیرون از مرزها و «دشمن فرضی» سوق میدهد. او به لحاظ زمانی نیز بهترین موقعیت را انتخاب کرده است. امضای موافقتنامهی «برجام» با ۵ به علاوه ۱ و دعوت قدرتهای بینالمللی از رژیم برای پیوستن به مذاکرات بر سر آیندهی سوریه، دست سپاه قدس را برای انجام چنین جنایتی در عراق بی صاحب باز میگذارد.
مسعود رجوی هم که طی سیزده سال گذشته با پافشاری بر سیاست بیرحمانه و ریاکارانهی خود به منظور عدم پذیرش مسئولیت شکست استراتژیک مجاهدین، کوشیده است تا مانع انتقال اعضای این سازمان به کشور ثالث شود نقش مهمی را در این جنایت به عهده داشته است.
طی این مدت وی تنها خواهان حفظ امنیت مجاهدین از طریق انتقال «تی وال» (۱) و تحویل جلیقه ضد گلوله و ... شده است و حتی یک بار نیز خواهان انتقال آنها به کشور ثالث نشده است. وی در آخرین موضعگیری به جای درخواست تسریع پروژهی انتقال مجاهدین به کشور امن، خواستار تسلیح آنها به سلاح کمری به منظور دفاع از خودشان شده است!
او که به خوبی از مسئولیتاش در این جنایت آگاه است در پیام «به لشکرهای فدایی و قهرمانان مجاهد در ارتش آزادی ایستاده در سنگرهای سرخ و خونین در رزمگاه لیبرتی»، در یک فرار به جلو مدعی شد: » آخر خط هم مثل همیشه، سروکلهی «منتقدین» مجاهدین پیدا میشود تا به زبانهای مختلف به تکرار ترجیع بند دجال ضدبشر رو بیاورند که : خودشان خودشان را میکشند یا به کشتن میدهند!»
بعید میدانم هیچ انسان عاقلی مدعی شود که مجاهدین «خودشان خودشان را میکشند یا به کشتن میدهند»؛ اتفاقاً «منتقدین» مورد نظر مسعود رجوی و از جمله من به صراحت عنوان میکنیم که مسعود رجوی شخصاً مجاهدین را به «کشتن» میدهد و اعضای این سازمان بر اساس نقشهها و دسیسههای او جان خود را به انحای مختلف از دست میدهند.
سیاست خامنهای کاملاً روشن و قابل فهم است اما برای توصیف نقش رجوی مجبور به توضیح کوتاهی هستم.
رجوی که با فرار از مهلکهی عراق، نیروهایش را در دهان گرگ تنها گذاشته، بی جهت آنها را «لشکر فدایی» و «قهرمانان ایستاده در سنگرهای سرخ و خونین» نمیخواند. بیخود نیست در حالی که در ساحل امن به سر میبرد و کمترین تهدیدی متوجهی او و همسرش نیست از کیسهی خلیفه خرج میکند و میگوید: «قیمت را مثل همیشه، اول از همه و پبش از همه مجاهدین میدهند و ما به این سنت سرخ و جوشان حسینی که برافراشتن رأیت شرف و آزادی ملت ایران است، افتخار میکنیم.»
مجاهدین در عراق و محصور در کمپ لیبرتی مشغول کدام مبارزه با رژیم هستند که استفاده از چنین کلماتی را توجیه کند، الا این که آنها بایستی در «سنگرهای سرخ و خونین» منتظر مرگ باشند؟
رجوی اکثریت مطلق مجاهدین باقیمانده در عراق را نه «یار شاطر» که «بار خاطر» میداند. انتقال آنها به اروپا نه تنها به او و سیاستهایش کمکی نمیکند بلکه بر مشکلات میافزاید. (۲) در حالیکه کشتهشدن مجاهدین در عراق به او این امکان را میدهد که ضمن راحت شدن از «شر» آنها روی خونشان مانور داده و انعکاس مطبوعاتی بگیرد و با برگزاری مراسم یادبود و صدور پیامهای «تسلیت و تبریک» به یکدیگر، نیروهای وارفتهاش در خارج از کشور را سروسامانی دهد و به زعم خود همچنان در صحنهی سیاسی مطرح بماند. به همین خاطر است که او مجاهدین را به گوشت دم توپ و موشک رژیم تبدیل کرده و از پیش قابعکسهای آنها را در لباسهای افسری و غیرنظامی برای مراسم تدفین و تشییع و بزرگداشت آماده کرده است.
رجوی برای پیشبرد مقاصدش از انجام هیچ کاری فروگذار نمیکند. چنانچه سال گذشته تا آنجا پیش رفت که بدون توجه به سرنوشت مجاهدین، پیشرویهای داعش در عراق را به عشایر سلحشور و ارتشیهای انقلابی عراق نسبت میداد و از آن به عنوان خیزش و انقلاب مردم به جان آمدهی عراق یاد میکرد. همان موقع در پاسخ به ادعای واهی وی در دو مقالهی زیر آنچه در عراق میگذشت را تشریح کردم و نسبت به خطرات آن هشدار دادم.
«مجاهدین خلق، داعش، «انقلابیون عراقی»، «عشایر انقلابی»، بدون شرح»
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-64526.html
«دخالت مجاهدین در امور داخلی عراق و حمایت از نیروهای تحت هژمونی «داعش»
رجوی در پیام نوشتاری نیمهشب ۷ آبان ۹۴ خود که توسط گویندهی تلویزیون مجاهدین همراه با موزیک متن و عکس و تصویر قربانیان پخش میشد در حالی که در جای گرم و نرم و در آسایش کامل به سر میبرد بطور مضحکی به «لشکر فدایی» گرفتار آمده در لیبرتی فرمان داد : «آرامش و کنترل و خونسردی خود را حفظ کنید و با هوشیاری کامل آماده کارزارهای بعدی باشید. اگر سنگرهایتان در حالت آبگیر نیست شب را در همینجا بمانید.»
گویا اگر رهنمود او نبود آنها شب را در هتل به سر میبردند و یا چنانچه سنگرشان را آب گرفته بود عقلشان نمیرسید که آن را ترک کنند. «از کرامات شیخ ما این است شیره را خورد و گفت شیرین است».
«کارزارهای بعدی» که او بشارتاش را میدهد چیست؟ چه کاری از مجاهدین بی دفاع ساخته است؟ قربانی شدن دوباره؟
کدام فرماندهی نظامی جدی، هزاران کیلومتر دورتر از صحنهی نبرد به نیروهای عملیاتیاش فرمان میدهد که شب را در کدام سنگر به سر برند؟ آیا فرماندهانی که در «لیبرتی» هستند و از نزدیک صحنه را زیر نظر دارند عقلشان نمیرسد چه باید بکنند و کسی که به عمرش در هیچ صحنهی جنگی و مخاطرهآمیزی شرکت نداشته و هیچ آتش سنگینی را تجربه نکرده، بایستی به آنها فرمان دهد که سنگر را ترک کنند یا نکنند؟ (۳)
رجوی در همین پیام نیز دست از تحمیق نیروهای مجاهد برنداشته و همچون «دنکیشوت» با شمشیری چوبی که در هوا میچرخاند «هل منمبارز» میطلبد و ادعا میکند « ... ما میگوییم که روز مظلوم بر ظالم، هرچه نزدیکتر میشود و سرانجام ارتش آزادی به اتکای مردم ایران بند از بند نظام پلید ولایت و خلافت ارتجاعی میگسلد. »
این ادعای توخالی در مورد «ارتش آزادی» درحالی صورت میگیرد که تنها ۲۲۰۰ نفر از مجاهدین آنهم بدون سلاح و امکانات اولیه محصور در کمپ «لیبرتی» و تیررس نیروهای رژیم بدون دفاع باقی ماندهاند و روند انتقال آنها به آلبانی، کشوری دورافتاده و عقبمانده در اروپا شروع شده است.
این کشتار غیرانسانی و بیرحمانه، همچنین فرصت دوبارهای برای رجوی ایجاد کرد تا همچون گذشته با طلبکاری خونهای ریختهشده در «اشرف» و «لیبرتی» و با اتکا به سنت شرمآور و غیرانسانی خود که ناشی از انحطاط اخلاقی اوست، ضمن عدم پذیرش مسئولیت، منتقدان و مخالفان را که هیچ نقشی در این ماجرا ندارند و نمیتوانند داشته باشند زمینهساز و مسئول این جنایت معرفی کند. چنانچه پیشتر انتشار «گزارش ۹۲» و استعفای دو عضو شورای ملی مقاومت را دلیل حملهی رژیم به « اشرف» معرفی کرد.
مسعود رجوی برای جلوگیری از مضحکهی بیشتر این بار ترجیح داد در پیام خود عبارت «يا ليتنی كنت معكمفافوزفوزاعظيما» (ای کاش همراه شما بودم و رستگار میشدم) را به کار نبرد! این جملهای است که او از بهمن ماه ۱۳۶۰ و پس از کشته شدن موسی خیابانی و اشرف ربیعی هربار پس از مواجهه با خیل عظیم قربانیان، برزبان رانده و هر بار زودتر از بقیه از مهلکه گریخته است. چه بسا این جمله را برای بحثهای «مبسوطی» که به منظور توجیه و تحمیق هرچه بیشتر مجاهدین وعدهی آن را داده است کنار گذاشته باشد.
پیشتر در مقالهی «مسعود رجوی سه دهه «فرار» از «جانبازی» و به خطر انداختن جان مجاهدین» به این موضوع اشاره کردم.
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-65911.html
نگاهی به قربانیان جدید جنایت رژیم در عراق
در این حملهی جنایتکارانه، علاوه بر ۲۳ عضو سازمان مجاهدین، برای اولین بار ۳ سرباز عراقی کشته و ۱۶ عراقی دیگر نیز زخمی شدند. نکتهی قابل تأمل آنکه مسعود رجوی میکوشد خبر کشته شدن سربازان عراقی در «لیبرتی» را پنهان کند. علیرغم انتشار خبر مزبور توسط رسانههای بینالمللی در هیچیک از اطلاعیههای مجاهدین اشارهای به کشته و مجروح شدن نیروهای عراقی نمیشود.
http://www.bbc.com/persian/world/2015/10/151029_u14_liberty_camp_rocket
آمار تلفات سربازان عراقیها از این جهت شایان توجه است که علیرغم تعداد معدود آنان در پستهای بازرسی «لیبرتی»، در مقام مقایسه تلفاتشان بیشتر از مجاهدین بوده است.
کشتهشدن عراقیها نشان میدهد که خامنهای، سپاه قدس و جانیان حاکم بر کشورمان برای نیل به اهدافشان هیچ سد و مانعی را به رسمیت نمیشناسند و به سادگی میتوانند فرمان قتل متحدانشان را نیز بدهند.
این جنایت میتواند درسی باشد برای نیروهای عراقی که به ولایت فقیه اعتماد میکنند و سنگ او و رژیماش را به سینه میزنند.
پیام اصلی این حملهی جنایتکارانه چیست؟
سالها پیش و هنگامی که مسعود رجوی فریاد میزد «کوهها بجنبند، اشرف نخواهد جنبید» و این قرارگاه را «کانون استراتژیک نبرد» میخواند و با سر دادن شعار «بیا بیا» نیروهای عراقی را به تهاجم هرچه بیشتر فرا میخواند، به صراحت نوشتم که ماندن در «اشرف» نه ممکن است و نه عاقلانه و دیر یا زود مجاهدین مجبور به ترک این قرارگاه خواهند شد.
مسعود رجوی با اتخاذ یک سیاست تحریککننده تا آنجا که میتوانست روی ماندن در «اشرف» پافشاری کرد و تلفات زیادی را هم به مجاهدین تحمیل کرد(۴) و عاقبت به دستور هیلاری کلینتون که در قالب عبارات دیپلماتیک بیان شده بود، مجاهدین مجبور به ترک «اشرف» شدند. با این حال مسعود رجوی برای پوشاندن شکستی که متحمل شده بود و سوءاستفاده از نام «اشرف» و تحمیق نیروهای مجاهدین، همچنان ۱۰۰ نفر را در این کمپ نگاه داشت. (۵)
حملهی کماندوهای رژیم به این قرارگاه در سپتامبر ۲۰۱۳ و کشتن ۵۳ نفر و به گروگان گرفتن ۷ نفر حاوی این پیام روشن بود که دیگر نمیتوان روی ماندن حتی یک نفر در «اشرف» مانور داد. به همین دلیل در پی هشدار معاون وزارت خارجه آمریکا، علیرغم تمایل مسعود رجوی، باقیماندهی مجاهدین مجبور به ترک این قرارگاه شدند.
حملهی اخیر رژیم به کمپ «لیبرتی» و کشتار مجاهدین، حاوی این پیام به نیروهای آمریکایی و اروپایی است که ادامهی حضور مجاهدین در «لیبرتی» و عراق امکانپذیر نیست و نیروهای مجاهدین ناگزیر به ترک این کشور هستند.
از همان ابتدای انتقال مجاهدین به کمپ «لیبرتی» در حالی که نیروهای آمریکایی و کمیسیاریای عالی پناهندگان آن را کمپ «ترانزیت» برای انتقال مجاهدین به کشورهای ثالث معرفی میکردند رجوی در صحبتهای درونی این محل را کمپ «ترانزیت» برای انتقال مجاهدین به آن دنیا معرفی میکرد و نه کشور «ثالث». با این حال تاکنون علیرغم تلاشهای مذبوحانه و غیرانسانی رجوی، وی برخلاف میلاش مأیوسانه شاهد انتقال دستههای متعددی از مجاهدین به کشور «ثالث» (آلبانی) بوده است.
بازندهی اصلی نوشیدن جام زهر قطعنامه ۵۹۸ و جام زهر «برجام»
خمینی در سال ۶۷ با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از آن با تعبیر «جام زهر» یاد کرد. پذیرش این قطعنامه با همهی تلخیاش، رژیم خمینی را از فروپاشی و اضمحلال نجات داد و نتایج ناشی از آن و حملهی عراق به کویت رژیم صدام حسین را در مسیر فروپاشی و سقوط قرار داد.
در واقع پذیرش قطعنامه برای کلیت رژیم «جام حیات» بود و برای شخص خمینی که از ابتدای جنگ اعلام کرده بود «صلح با صدام خیانت به رسولالله است» و ... جام زهر بود. به همین دلیل مجبور شد «آبروی خدا را با خدا معامله کند.»
در طرف ایرانی، مجاهدین بازندهی اصلی پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت بودند و در بنبست استراتژیک قرار گرفتند چرا که مسعود رجوی بدون توجه به نصایح خیرخواهان، همهی تخممرغهایش را در سبد جنگ و صدام حسین قرار داده بود. از همان موقع نیز روند فروپاشی این سازمان و تبدیل آن به یک فرقهی تمام عیار تشدید شد.
پذیرش «برجام» و عقبنشینی رژیم از برنامهی هستهای و تعلیق تحریمهای بینالمللی رژیم را عجالتاً از خطر فروپاشی اقتصادی و اضمحلال نجات داد و فرصتهای جدیدی را در اختیار رژیم قرار گرفت. البته پذیرش برجام برای خامنهای که به صراحت عنوان میکرد کسانی که خواهان مذاکراه با آمریکا هستند یا جاهلند و یا خائن و هر نوع مذاکره و عقبنشینی را سیاست «شاهسلطان حسینی» معرفی میکرد بی تردید نوشیدن «جام زهر» است. او به خاطر ضعف و هراسی که دارد به طرز عجیبی میکوشد مسئولیت سرکشیدن «جام زهر» و «معامله آبرو با خدا»را نپذیرد. مواضع دوگانهی او در داخل کشور به تنشهای داخلی دامن زده و نتیجهی مستقیم آن تشدید درگیری بین باندهای رژیم است.
با این حال در جریان پذیرش «برجام» نیز مجاهدین بازندهی اصلی هستند. چرا که مسعود رجوی همهی تخممرغهایش را در سبد تحریم و برنامهی هستهای رژیم گذاشته بود. پیشتر بسته شدن شکاف هستهای بین رژیم و غرب را در «گزارش ۹۲» پیشبینی کرده و نسبت به پیامدهای آن به مسعود رجوی هشدار داده بودم. یکی از نتایج این شکست و بستهشدن شکاف، تخلیهی «لیبرتی» و پایان حیات مجاهدین در عراق است که دیر یا زود به وقوع میپیوندد.
انتقال چندین دسته از مجاهدین به آلبانی پس از تأیید «برجام» توسط خامنهای، نشاندهنده سمت و سوی فرجام مجاهدین در شرایط پس از «برجام» است.
متأسفانه تنها چیزی که برای مسعود رجوی مهم نیست، سرنوشت مجاهدین و رنجی که خود و خانوادههایشان متحمل میشوند، است.
۹ آبان ۱۳۹۴
پانویس :
۱- «تیوال» دیوار بتونی است. مجاهدین به محض ورود به کمپ «لیبرتی» به دستور مسعود رجوی در اولین اقدام با ایجاد جار و جنجال و با توجیه این که وجود «تیوالها» باعث میشوند احساس زندان داشته باشیم و ... خواهان برچیدن آنها شدند. این «تیوال»ها پیشتر توسط بخش مهندسی ارتش آمریکا و به منظور ممانعت از حملات موشکی و حفظ جان سربازان آمریکایی برپا شده بودند. رجوی در تبلیغات عوامفریبانهاش مطلقاً از کلمه بازگرداندن «تیوال»ها صحبت به میان نمیآورد و تنها خواهان نصب «تیوال» میشد. بعد هم که تعدادی از «تیوال»ها بازگردانده شدند از آنها برای حفاظت از مسئول اول مجاهدین و به اصطلاح اعضای ارشد شورای رهبری مجاهدین استفاده شد.
۲- مجاهدین با نیرویی که در خارج از کشور دارند میتوانند از پس نیازها و برنامههایشان برآیند. نیروهایی که در عراق هستند غالباً پیر، بیمار و از کار افتادهاند و در صورت انتقال به خارج از کشور به لحاظ اقتصادی و نیرویی نیز بار سنگینی را بر مجاهدین وارد میکنند. آنها در سنین از کارافتادگی نه به زبان خارجی مسلط هستند و نه تخصصی دارند و نه قادر به ادارهی امور قانونی و حقوقی خود هستند و نه با شرایط کشورهای اروپایی آشنا هستند و نه میتوانند به اندازهی سادهترین هواداران مجاهدین در غرب که در این کشورها جا افتادهاند مشکلگشا باشند. بماند که انتقال آنها به خارج از کشور باعث بیانگیزهگی بیشتر هواداران مجاهدین در خارج از کشور شده و دست مسعود رجوی برای عوامفریبی بستهتر میشود. این تهدید هم هست که آنها ضمن ترک مجاهدین زبان به اعتراض گشوده و رازهای مگوی بیشتری را بازگویند.
۳- البته خودشیفتگی مسعود رجوی حدومرز نمیشناسد. فرماندهان سابق ارتش آزادیبخش برای من تعریف کردهاند که نیروهای عملیاتی مجاهدین که برای انجام عملیات به داخل خاک ایران میرفتند، گاه در مواجهه با نیروهای رژیم اجازهی آتش نداشتند. آنها میبایستی از صحنهی نبرد با طی سلسله مراتب با مسعود رجوی تماس میگرفتند و او دستور میداد چه کنند! در اثر این سیاست نابخردانه تعداد زیادی از نیروهای مجاهدین جان خود را از دست دادند.
۴- بنا به شهادت شاهدان عینی او به منظور تحریک هرچه بیشتر نیروهای عراقی مجاهدین را واداشته بود که برای مقابله با نیروهای عراقی، قلاب سنگ، تیرکمان و ادواتی این چنین درست کرده و با آن سربازان عراقی را هدف قرار دهند. از طرف دیگر در اقدامی مسخره دستور داده بود با استفاده از یونولیت و پارچه به زعم خود برای مجاهدین سپر حفاظتی برای جلوگیری از ضرب گلوله درست کنند.
۵- مشابه همین سیاست را خامنهای در اجرای «برجام» که مذاکرات مربوط به آن از ابتدا تا انتها زیر نظر خودش جلو برده میشد در پیش گرفت. او که میخواست شکست و عقب نشینی خود را بپوشاند در نامه به روحانی و برای استفاده داخلی شروط پوشالیای را تعیین کرد.
منبع:پژواک ایران