وقتی از خشونت حرف میزنیم،
ذهن همه ما به سمت جنگ و درگیریهای نظامی میرود اما خشونت دامنه گستردهتری دارد و در بسیاری موارد رفتارهای تکتک شهروندان و حتی نمایندگان آنها را در برمیگیرد. چندی پیش دو اتفاق در رسانههای جهان منعکس شد که جزء رفتارهای خشن شهروندی محسوب میشود. برنامه شرکت هواپیمایی ایرفرانس برای حذف دوهزارو ٩٠٠ نفر از نیروی کار خود طی دو سال آینده با واکنش شدید کارکنان این شرکت همراه شد بهطوریکه به جلسه کمیته مرکزی شرکت حمله کردند و عدهای از مدیران ایرفرانس را مورد تعرض فیزیکی قرار دادند.چندروز پس از این اتفاق در گوشه دیگری از اروپا، پارلمان، صحنه درگیری شد. جریان از این قرار بود که نمایندگان مخالف دولت کوزوو در جریان اعتراض به نحوه مواجهه دولت با مناطق صربنشین کوزوو، در صحن پارلمان از بمبهای دودزا استفاده کردند. اعتراض مخالفان دولت با سوتهای ممتد که برای دقایقی ادامه داشت، آغاز شد و سپس بمبهای دودزایی که به نظر میرسید گاز اشکآور بودند را منفجر کردند این اتفاق باز هم به تازگی رخ داد. «امانالله قراییمقدم»، جامعهشناس، معتقد است تعرض به مسئولان و ایجاد درگیری و شلوغکاری همگی مصداقهای خشونت هستند اما این خشونتها به دلایل مختلف ممکن است روی دهد؛ از نبود همبستگی و انسجام ارگانیکی در جامعه تا بیاعتمادی تاریخی به حکمرانان که با نام رسوبات فرهنگی آنها را میشناسیم. او در گفتوگو با «شرق» میگوید: «اتفاقاتی از این دست را میتوان با تئوریهای متفاوت تحلیل کرد. یکی از معروفترین این تئوریها، نظریه همبستگی و انسجام ارگانیکی امیل دورکیم، جامعهشناس، است. دورکیم از همبستگی ارگانیکی دربرابر همبستگی مکانیکی سخن میگوید. همبستگی مکانیکی را میتوان در کشورهای توسعهنیافته بهوفور مشاهده کرد. در اینگونه جوامع افراد مثل اجزای ماشین فعالیتهایی را انجام میدهند اما هیچ درکی از فعالیتهای خودشان ندارند. برای مثال در این جوامع افراد در ادارات کار میکنند اما نمیدانند این کار چه جایگاهی در کل سیستم دارد و بههمیندلیل برایشان مهم نیست کاری را درست انجام دهند یا اصلا در جریان کارها کارشکنی کنند. اما برعکس انسجام ارگانیکی مثل هماهنگی در بدن است. اگر یک سلول در بدن دچار مشکل شود، همه در خدمت هم قرار میگیرند. در این جوامع همه اهمیت کارشان را میدانند مثل ژاپن که هر کس کارشکنی در جریان کار را تهدیدی علیه خود میداند. هرچه کشورها به سمت توسعهیافتگی حرکت کنند، انسجام مکانیکی تبدیل به انسجام ارگانیکی میشود». اما خشونت تنها معلول نبود همبستگی ارگانیکی نیست و مهمتر اینکه ما فرانسه و حتی کوزوو را جزء کشورهای توسعهیافته به حساب میآوریم. قراییمقدم با اشاره به این موضوع میگوید: «البته علت مهم دیگری نیز در زمینه مسئله خشونت وجود دارد که نباید آن را نادیده گرفت. یکی از مهمترین موضوعاتی که باید در رابطه با بروز خشونت در یک جامعه مورد توجه قرار گیرد، مسئله رسوبات فرهنگی یک کشور و یک فرهنگ و ملت است. رسوبات فرهنگی، تجربیات تاریخی ملتها و موضوعاتی است که از طریق ارزشهای اجتماعی به نسلهای مختلف منتقل میشود. برای مثال در فرانسه بهصورت تاریخی یک بیاعتمادی به مسئولان وجود دارد که در دیگر کشورهای اروپایی یا وجود ندارد، یا به شکلهای دیگر هست. مثلا در آلمان اعتماد به فرد قدرتمند بهقدری است که همه در برابر یک فرد با اتوریته بالا سر تعظیم خم میکنند. در خانوادههای آلمانی پدر از چنین جایگاهی برخوردار است و بالطبع در جامعه این فرد رئیسجمهور یا نماینده است. در فرانسه چون چنین اعتمادی به رأس قدرت وجود ندارد، مردم شورش میکنند و دست به خشونت میزنند تا از این طریق، هم توجه حکمرانان را جلب کنند و هم رسانههای جهانی را تسخیر و مسائلشان، به مسئله اول رسانهها تبدیل کنند». او ادامه میدهد: «در کنار این موضوع باید به میزان توسعهیافتگی کشورها هم توجه کرد. برای مثال کوزوو و دیگر کشورهای شرق اروپا مثل بلغارستان، چکسلواکی و... دههها زیر نفوذ دیکتاتوری استالینیستی بودهاند و تنها ازطریق اعتصاب، تظاهرات و خرابکاری به نتیجه رسیدهاند و چند دهه بیشتر نیست که در حال مزهمزهکردن دموکراسی هستند. بههمیندلیل این رفتارهای خشن جزء رسوبات فرهنگیشان است». این جامعهشناس همچنین تأکید میکند: «رفتن راههای دموکراتیک یک پروسه طولانی است و مردم باید به آن عادت کنند. این پروسه ازطریق تربیت، آموزشوپرورش، رسانهها و... در افراد نهادینه میشود. برای اینکه یک ارزش رفتاری جزء رسوبات فرهنگی یک ملت شود، راهی طولانی باید طی شود».
شرق