با قفس در شهر جابهجایم کردند
شب اول را در انفرادی بازداتشگاه فرودگاه بودم و شب دوم را در بازداشتگاه شاپور، معروف به سیاهترین محبوس زندانیان خطرناک در یک بند ۴ متری در کنار ۸ زندانی خطرناک با بدترین و شنیعترین رفتار انسانی، در حالی که ابتدا خود آگاهی شاپور نیز از پذیرش من در آنجا امتناع میکرد.
جابجایی من در شهر با قفس صورت میگرفت و نظارتها در حد نظارت بر یک جانی. ...
جابجایی من در شهر با قفس صورت میگرفت و نظارتها در حد نظارت بر یک جانی. ...
هیلا صدیقی، هنرمند و شاعر کشورمان که بامداد جمعه در فرودگاه امام بازداشت و عصر شنبه با قرار وثیقه آزاد شده بود در یادداشتی در صفحه فیس بوک خود شرحی از وضعیت خود در سالهای بعد از ۸۸ و بازجوییهایش داده است.
صدیقی دربارهی بازداشت خود نوشته است که مربوط به پرونده جدیدی ست که نمیداند چرا در غیابش برای آن حکم صادر شده و به اجرای احکام ارجاع شده بود.
وی در بخشی از این یادداشت آورده است: حکم دستگیری من از سمت دادسرای فرهنگ و رسانه بود و اگرچه ارگانهای بازداشت کننده از اتهام و محکومیت من بیخبر بودند اما فکر میکنم باید دستورالعملی وجود داشته باشد که متهمین پروندههای فرهنگی باید در سطح دیگری تعریف شوند.
متن کامل یادداشت هیلا صدیقی:
از ۱۸ آذر ۸۹ که با حکم قضایی به منزل پدریام آمدند و با ضبط وسایل شخصیام دوماه بازجویی هر روز هشت، نه ساعته من آغاز شد و همان روزها موازی با اطلاعات، احضاریهای هم از ارگان دیگر آمد، تا اردیبهشت ۹۰ که در دادسرای اوین بازداشت و با قید سند آزاد شدم و باز خرداد همان سال به اوین احضار و نهایتن در مرداد ۹۰ در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب محاکمه و به ۴ ماه حبس تعزیری به تعلیق محکوم شدم، هرگز و هرگز درباره اتفاقات قضایی و امنیتی که برایم پیش آمد نه مصاحبهای کردم و نه شفاف و کامل نوشتم. گاهی کوتاه و خلاصه رفع ابهام کردم و گاهی خود نیز اخبار مربوط به خویش را در سایتهای دیگر که قصد حمایت و پشتیبانی داشتند خواندم.
تا مهر ۹۰ ممنوع الخروج بودم و از خرداد ۸۸ تا مرداد ۸۹ در همان روزهای بگیر و ببند فعالان انتخاباتی سال ۸۸ در مکان نامعلوم و بیآدرس در داخل کشور به زندگی ادامه دادم و در کنار مردم و گاهی پشت تریبون در حال شعرخوانی حاضر شدم.
تا مهر ۹۰ ممنوع الخروج بودم و از خرداد ۸۸ تا مرداد ۸۹ در همان روزهای بگیر و ببند فعالان انتخاباتی سال ۸۸ در مکان نامعلوم و بیآدرس در داخل کشور به زندگی ادامه دادم و در کنار مردم و گاهی پشت تریبون در حال شعرخوانی حاضر شدم.
همزمان با برگزاری نمایشگاه نقاشی در بهمن ۹۰ به مدت حدود ده روز در پلیس امنیت تهران بازجویی شدم و حتی صبحها قبل از شروع ساعت نمایشگاه تا ظهر در پلیس امنیت به سر بردم. در تیرماه ۹۱ همزمان با ازدواج با همسرم که در شهر دبی مشغول به کار بود، حیات دوزیست خود بین تهران و دبی را آغاز کردم و به فعالیتهای هنری، اجتماعی و خیریه خود در شهر تهران ادامه دادم.
تمام عمرِ فعالیت انتخاباتی و سیاسی من بین سالهای ۸۴ تا ۸۸ بوده که هرچقدر هم در سطح بالا اما همان ۴ سال از عمر سی ساله من بوده است.
اینکه از سرگذشت قضایی و امنیتی خود نگفتم و ننوشتم فقط به این خاطر بود که هرگز نخواستم مردم نام مرا به اسم یک قربانی یا محکوم سیاسی بشناسند. هرگز نخواستم از آنچه در پرونده محکومیتهایم اتفاق میافتد امتیاز بگیرم و به قول معروف روی این موج سوار شوم و از این راه اعتبار بگیرم. برای آنکه خواستم هنرمند باشم و فعال مدنی. خواستم مردم مرا نه از سر ترحم که برای آثارم بشناسند. خواستم این خط کشیها را کمرنگ کنیم که همه هنرمندان و اقشار مختلف جامعه را با افکار سیاسی و عقیدتیشان قضاوت نکنیم.
من هرگز نخواستم یک فعال سیاسی باشم هرچند که دایره سیاست آنقدر وسیع شده که تمام فعالان اجتماعی و حتی هنرمندان را نیز در خود جا میدهد. هرگز عضو هیچ حزب یا جریان سیاسی نبودهام هرچند که در سالهای فعالیت انتخاباتی خود و در بسیاری از انتخاباتهای سیاسی گرایشم را نسبت به یک جریان که آنرا به راه خود نزدیکتر دیدهام نشان دادهام ما هرگز به هیچ چهره سیاسی و هیچ گروه و جریان سیاسی تعهد یا وفاداری برای همیشه ندارم. تعهد و وفاداری من تنها به آبادی و آزادی سرزمینم و حقوق انسانی تمام مردم دنیاست که اگر قرار باشد زیر پرچم یک گروه و جریان خاص پا بگیرم، حتمن روزی منافع گروهی و حزبی مرا از منافع سرزمینی و مردمی دور خواهد کرد.
اگر با شاعر اصلاح طلب خواندن من، مفهوم واژه یعنی اصلاح طلبی و اصلاح جویی مدنظرتان است ممنونم اما اگر این یک برچسب سیاسی برای حزبی کردن یا وابسته کردن یک هنرمند به یک جریان خاص سیاسی ست به آن اعتراض دارم. چرا که علی رقم همراهیهای مقطعی و فصلی به آن جریان نیز نقدهای بسیار و بسیار دارم.
(البته از فعالیتهای انتخاباتی خود از انتخابهای خود و از همراهی با جریان اصلاحات پشیمان نیستم فقط اعلام کردم متعهد و عضو و وابسته به یک جریان خاص نیستم و نقد هم دارم اما شاید در آینده هم باز همراهی با این جریان را تجربه کنم)
اگر با شاعر اصلاح طلب خواندن من، مفهوم واژه یعنی اصلاح طلبی و اصلاح جویی مدنظرتان است ممنونم اما اگر این یک برچسب سیاسی برای حزبی کردن یا وابسته کردن یک هنرمند به یک جریان خاص سیاسی ست به آن اعتراض دارم. چرا که علی رقم همراهیهای مقطعی و فصلی به آن جریان نیز نقدهای بسیار و بسیار دارم.
(البته از فعالیتهای انتخاباتی خود از انتخابهای خود و از همراهی با جریان اصلاحات پشیمان نیستم فقط اعلام کردم متعهد و عضو و وابسته به یک جریان خاص نیستم و نقد هم دارم اما شاید در آینده هم باز همراهی با این جریان را تجربه کنم)
ماجرای بازداشت اخیرم مربوط به پرونده جدیدی ست که نمیدانم چرا در غیاب من برای آن حکم صادر شده و به اجرای احکام ارجاع شده بود. فعلن با قرار وثیقه بیرون آمدم و واخواهی کردم تا فرصت دفاع از خود را داشته باشم و برخلاف پرونده قبل که هیچ اعتراضی به حکم خود نداشتم، اینبار خود را شامل اتهامات این پرونده نمیدانم و تا مشخص شدن حکم نهایی از اطلاع رسانی از میزان محکومیت و جزئیات آن خودداری میکنم. اما آنچه که مرا بر آن داشت تا توضیحات کوچکی در خصوص این دو سه روز برایتان بنویسم یک دغدغه عمومی و انسانی ست. من از همه هنرمندان و هم صنفانم دعوت میکنم تا برای حمایت و پشتیبانی از حقوق خودمان اقداماتی قانونی و متحد را آغاز کنیم. اینکه جای شاعر زندان نیست جمله زیباییست اما عملیاتیتر آن است که حقوق اولیه و انسانی هنرمندان و فرهنگیان و به زعم من متهمان بیگناه را در هنگام بازداشت یا بازرسی قضایی، مناسب باشان و منزلت آنها از دستگاههای قضایی خواستار شویم. حکم دستگیری من از سمت دادسرای فرهنگ و رسانه بود و اگرچه ارگانهای بازداشت کننده از اتهام و محکومیت من بیخبر بودند اما فکر میکنم باید دستورالعملی وجود داشته باشد که متهمین پروندههای فرهنگی باید در سطح دیگری تعریف شوند. من شب اول را در انفرادی بازداتشگاه فرودگاه بودم و شب دوم را در بازداشتگاه شاپور، معروف به سیاهترین محبوس زندانیان خطرناک در یک بند ۴ متری در کنار ۸ زندانی خطرناک (البته این اصطلاح مرسوم است و برای من همان افراد انسانهایی هستند با حقوق و ارزش خودشان که هنوز هم نگران سرنوشتشان هستم) با بدترین و شنیعترین رفتار انسانی، در حالی که ابتدا خود آگاهی شاپور نیز از پذیرش من در آنجا امتناع میکرد. جابجایی من در شهر با قفس صورت میگرفت و نظارتها در حد نظارت بر یک جانی.
بسیار خواندهایم در خبرها که هنرمندی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است… نمیدانم چقدر جویا شدهایم که این مکانهای نامعلوم کجاست؟
اما از همه مسولین، دادسرای فرهنگ و رسانه، وزارتخانهها و سایر ارگانهای فرهنگی، همه هنرمندان و فعالان اجتماعی و مدنی هم صنفیهای خود دعوت میکنم که از خویش برون آییم و کاری بکنیم.
با احترام بسیار
هیلا صدیقی
هیلا صدیقی