رکن الدین خسروی هنرمندی از تبار خوبان!
همكارانش میگویند آلزایمر درد اینسالهایش بود. ركنالدین خسروی كه پس از نیمهكارهشدن اجرای بسیار پرآوازه «باغ آلبالو» در تئاتر شهر در میانه دهه ٧٠ از ایران كوچ كرده بود، به دلیل كهولت سن و آلزایمر، صبح دوشنبه ٢٧ دی در دیار غربت در لندن درگذشت.
برای اطلاع از ماوقع، با دو نفر از دستیارانش تماس میگیریم. سهراب سلیمی، كارگردان، طراح و گریمور كه سالها دستیار اول ركنالدین خسروی است و كیوان نخعی، روابطعمومی و دستیارش. هردو این رویداد را تأیید كردند. سلیمی كه هماكنون از طرف خانه تئاتر مسئول بازگشت پیكر این هنرمند فرهیخته از لندن به تهران و خاكسپاری او در قطعه هنرمندان و در جوار دوستان و همفكرانش است، رایزنیهای لازم را با معاونت هنری انجام داده و موافقت وزارت ارشاد را برای انجام تشریفات اولیه در لندن و بعد همراهی آن تا فرودگاه تهران و مراسم تشییع گرفته است، اما هنوز زمان و چگونگی انجامش نهایی نشده.
تمام نگرانیاش این است كه كوچكترین توهین و اشتباهی در این رابطه انجام نشود چون بیشترین آسیب را بهلحاظ روحی و روانی، سیمین خسروی، همسر ایشان، خواهد دید كه قرار است در این مراسم حضور داشته باشد.سهراب سلیمی از او در مقام معلمی تأثیرگذار یاد میكند كه آموزههایش در میان سه نسل از هنرمندان تئاتر، سینما و تلویزیون باقی مانده است و دراینمیان از اكبر زنجانپور، آرمان امید، ایرج راد، مسعود دلخواه، جمشید جهانزاده، بهروز بقایی، قاسم سیفی، رویا تیموریان، آزیتا حاجیان، مهوش آژیر، بهرخ حاجبابایی، فریده دریامجد، هومن آذركلاه و... نام میبرد. بسیاری از دانشجویان تئاتری و غیرتئاتری دوست داشتند كه با ركنالدین خسروی دورههایی را بگذرانند. او در دو دانشكده هنرهای دراماتیك و دانشكده هنرهای زیبا تدریس میكرد و درضمن دانشگاههای غیرتئاتری از جمله دانشگاه صنعتی آریامهر (صنعتی شریف) از این دورهها بهرهمند شدهاند.
همچنین سهراب سلیمی معتقد است: ركنالدین خسروی از بنیانگذاران آموزش تئاتر در نیاوران در دهه ٦٠ بود كه در آن افرادی چون بهرام بیضایی، اكبر زنجانپور، اكبر رادی، قطبالدین صادقی و خودش تدریس میكردند كه یكی از بهترین دورههای آموزشی بوده كه متأسفانه از تداوم آن جلوگیری شد.سهراب سلیمی میگوید: آنقدر شیوه آموزش ركنالدین خسروی تأثیرگذار بود و آنقدر بازتاب اجراهایش مؤثر بود كه حتی بازیگرهای شناختهشدهای چون جمشید لایق حاضر شد از گروه مطرحش برای همیشه دل بكند و بقچهاش را ببندد و بهسوی گروه خسروی بیاید.سلیمی نمیخواهد در این مراسم اول و آخر تابوت ركنالدین خسروی باشد چون ارزش انسانی این هنرمند را در طول حیاتش درك كرده و حالا آنهمه آموزه هنریاش را از طریق آموزش به دیگران و ارائه میزانسنهایش در آثار نمایشی دنبالهروی كرده است.
او خسروی را از چهرههای ماندگار هنر ایران میداند كه هیچگاه به سمت دولتمردان نرفت و از سوی همكارانی كه در لباس دولت بودهاند لطمات جبرانناپذیری خورد كه منجر به كوچ همیشگیاش از ایران شد و هرگز هم تا زمان زندهبودنش به ایران بازنگشت.بهروز بقایی نیز در تماسی تلفنی اندوه سنگینش آشكار است و سخت میتواند دربارهاش حرف بزند و فقط برایمان یك پیامك میفرستد و قطعهای شعر:«این اندازه نیاز به اندیشیدن داشت؟/ از من میترسید، یا از حقیقت پنهان در ماجرا؟/ یا از خود؟»خسروی بهعنوان یکی از چهرههای برتر تئاتر در ایران شناخته میشود.
جایگاه او در هنرهای نمایشی موجب شده تا زندگی و آثار او مورد توجه محققان و فیلمسازان قرار بگیرد.خسروی از سال ١٣٣٤ درحالیکه دانشجوی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود، آموزش بازیگری و کارگردانی را در کلاسهای دیوید سون، استاد تئاتر دانشگاههای آمریکا، آغاز کرد. دیوید سون، در آن زمان کلاسهای خود را در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار میکرد. خسروی بعدتر در کلاسهای دکتر فروغ شرکت کرد و از سال ١٣٣٦ با تشکیل دانشکده هنرهای دراماتیک تهران، فعالیتهای خود را بهعنوان بازیگر و کارگردان در این دانشکده متمرکز کرد و از همین دانشکده فارغالتحصیل شد.در سال ١٩٧٢ دوره تخصصی تدریس تئاتر را در لندن پشتسر گذاشت و سرانجام در سال ١٩٩٢ موفق به گذراندن دوره دکترای تئاتر و کارگردانی شد.
او بیش از ١٧ نمایش تلویزیونی و ٢٩ نمایش صحنهای را از سال ١٣٣٨ خورشیدی به اینسو کارگردانی کرده است.او اغلب روی آثار برجستهترین نویسندگان و نمایشنامهنویسان ایران و جهان کار کرده است. از میان چهرههای جهانی میتوان به یوجین اونیل، او هنری، چخوف، سروانتس، دومو پاسان، برشت، بکت، ژانپل سارتر، سوفوکل، ایبسن و سرانجام داریو فو اشاره کرد. از میان نمایشنامهنویسان ایرانی، رکنالدین خسروی تاکنون آثار غلامحسین ساعدی و اکبر رادی را روی صحنه برده است.
شرق
گفتوگو با اکبر زنجانپور درباره رکنالدین خسروی
رضا آشفته:اکبر زنجانپور، بازیگر و کارگردان نامآشنای ایرانی، در دو کار از رکنالدین خسروی بازی کرده است و در چند کار دیگرش نیز ماهها تمرین کرده اما به نتیجه نرسیدهاند. با او درباره این همکاری و دوستی گفتوگو کردهایم.
شما در چه نمایشهایی از جناب خسروی بازی کردهاید و درباره نقشهایتان بگویید؟
من در دو نمایش «ابراهیم توپچی» و «آقابیک»، (نوشته: منوچهر رادین، ۱۳۵۴) در نقش ابراهیم توپچی و در نمایش «سی زوئه بانسی مرده است»، (نوشته: آثول فوگارد، ١٣٥٧) بازی کردم و چند کار که متأسفانه به نتیجه نرسیدند.
کدام کارها به نتیجه نرسیدند و چرا؟
«از پشت شیشهها» (نوشته: اکبر رادی، ١٣٤٨) که قبلا کار شده بود و ما میخواستیم برای بار دوم آنرا در سالهای ٥٥ یا ٥٦ برای تلویزیونکار کنیم که نشد و علتش را هم به یاد ندارم. دومین کار هم یک نمایش چند اپیزودی بود که بعد از انقلاب در سالهای ٦٥ یا ٦٦ کار میکردیم که فکر میکنم بهدلیل کاملنشدن عوامل به نتیجه نرسید. یکی از نویسندگانش محمود استادمحمد بود و من و جمشید لایق، بهروز بقایی و جمشید جهانزاده قرار بود در آن که بازی کنیم.
چگونه کار میکردید؟
ما روزی چهار، پنج ساعت تمرین میکردیم و او خیلی با حوصله تمرینها را پیش میبرد و این برعکس تمرینهای این روزهاست که همهچیز را خیلی زود میخواهند جمع کنند. او دلش میخواست انسان جدیدی را بشناسیم و برای همین دلمان نمیآمد بهظاهر گریهکردن و معلقزدن و خندیدن یک انسان را خلق کنیم.
چگوه کارگردانی بود؟
او تأثیرگذارترین، شاخصترین و بلدترین انسانی بود که سعی میکرد انسان را از طریق کارهایش بشناساند. من خیلی از او یاد گرفتهام و خیلیخیلی از سلیقه و وسواسش در خلق میزانسنها و نحوه بازیکردن و رسیدن به نقش آموختهام.
چگونه نقشها را برای یک متن ایرانی یا آفریقایی خلق میکردید؟
فضاسازی میشد و ما برای رسیدن به نقش آفریقایی مجبور میشدیم هوای گرم و شرجی و نفس خیس آدم را حس کنیم و اینگونه نقش سیاهپوست در آفریقایجنوبی را به خود نزدیک میکردیم و این فقط با حفظکردن دیالوگ و ورجهوورجهکردن انجام نمیشد. ابراهیم توپچی هم یک مرد مربوط به دوره مشروطیت و آن دورهها بود که باز هم با فضاسازی آن را از آن خود میکردیم.
بنابراین تئاتر ایران مرهون حضور اوست؟
بسیار تأثیرگذار بوده است. واقعا تئاتر ایران و تئاتر متفکری که الان هنوز هم حضور دارد و حتی تئاتر حرفهای در ایران از او تأثیر بسیار گرفته است و او به ما یاد میداد که ما نسبت به کاری که میکنیم و در مقابل تماشاگر مسئول هستیم.
بازتاب کارهایش در آن زمان چگونه بود؟
خیلی خوب بود و همیشه با اقبال مواجه میشد و در هر دو کاری که برایش بازی کردم، قیامت میشد.
چقدر خودت را وامدار خسروی میدانی؟
من اگر دارم کار درستی را انجام میدهم، چه وامدار او باشم و چه نباشم، از او تأثیر گرفتهام و بسیاری از ما که از نزدیک با او کار کردهایم خواهناخواه این تأثیر را حس میکنیم. او طوری به ما راه را نشان میداد که راحت بازی کنیم و به ما میآموخت سر تماشاگر کلاه نگذاریم و هدفش این بود که به درک حقیقی از انسان در هر نقشی برسیم، بیآنکه بخواهیم از زندگی کپیبرداری کنیم و این همان مسیر درسترسیدن به نقش بود.
آیا از او آنگونه که باید قدردانی شده است؟
نه همکارها و نه شاگردانش فکر نمیکنم قدردانش بوده باشیم. ما فقط این روزها عزادارش میشویم چون دیگر نیست، اما انگار کاری هم از دستمان برنمیآمده است. من فقط گاهی زنگ میزدم که حالش را بپرسم چون آلزایمر داشت همیشه هم راحت نبود. گاهی که حالش بهتر بود، با او حرف میزدم. انگار قرار نیست هیچکس قدردان معلمش باشد.
آیا در جریان چرایی رفتنش از ایران هستید؟
نمیدانم. واقعا نمیدانم. آنموقع من سر سریال ولایت عشق بودم و هیچ ارتباط نزدیکی در آن روزهای رفتنش نداشتم. شرافتمندانه بگویم نمیدانم.
بعدها نپرسیدید؟
نه... من پس از بیماری آلزایمرش به او زنگ میزدم و از خانمش حالش را میپرسیدم و اگر خودش هم حال بهتری داشت با من حرف میزد.
چقدر تعطیلی نمایش ارزشمند «باغ آلبالو» در این قهر یا کوچ مؤثر بوده است؟
خبر ندارم... .
مخلص کلام درباره رکنالدین خسروی؟
ایشان آمیزهای از معلم درجهیک، استاد درجهیک و هنرمند درجهیک بود. همه اینها را با هم داشت؛ مثلا موسیقی را میشناخت نه اینکه بخواهد سازی را بنوازد، اما میدانست که چه موسیقیای را برای کارش انتخاب کند. او موسیقی را میفهمید و خوب درکش میکرد و برای همین کارهایش را به بهترین شکل اجرا میکرد.
گفتوگو با اکبر زنجانپور درباره رکنالدین خسروی
در تئاترهایش قیامت میشد
رضا آشفته:اکبر زنجانپور، بازیگر و کارگردان نامآشنای ایرانی، در دو کار از رکنالدین خسروی بازی کرده است و در چند کار دیگرش نیز ماهها تمرین کرده اما به نتیجه نرسیدهاند. با او درباره این همکاری و دوستی گفتوگو کردهایم.
شما در چه نمایشهایی از جناب خسروی بازی کردهاید و درباره نقشهایتان بگویید؟
من در دو نمایش «ابراهیم توپچی» و «آقابیک»، (نوشته: منوچهر رادین، ۱۳۵۴) در نقش ابراهیم توپچی و در نمایش «سی زوئه بانسی مرده است»، (نوشته: آثول فوگارد، ١٣٥٧) بازی کردم و چند کار که متأسفانه به نتیجه نرسیدند.
کدام کارها به نتیجه نرسیدند و چرا؟
«از پشت شیشهها» (نوشته: اکبر رادی، ١٣٤٨) که قبلا کار شده بود و ما میخواستیم برای بار دوم آنرا در سالهای ٥٥ یا ٥٦ برای تلویزیونکار کنیم که نشد و علتش را هم به یاد ندارم. دومین کار هم یک نمایش چند اپیزودی بود که بعد از انقلاب در سالهای ٦٥ یا ٦٦ کار میکردیم که فکر میکنم بهدلیل کاملنشدن عوامل به نتیجه نرسید. یکی از نویسندگانش محمود استادمحمد بود و من و جمشید لایق، بهروز بقایی و جمشید جهانزاده قرار بود در آن که بازی کنیم.
چگونه کار میکردید؟
ما روزی چهار، پنج ساعت تمرین میکردیم و او خیلی با حوصله تمرینها را پیش میبرد و این برعکس تمرینهای این روزهاست که همهچیز را خیلی زود میخواهند جمع کنند. او دلش میخواست انسان جدیدی را بشناسیم و برای همین دلمان نمیآمد بهظاهر گریهکردن و معلقزدن و خندیدن یک انسان را خلق کنیم.
چگوه کارگردانی بود؟
او تأثیرگذارترین، شاخصترین و بلدترین انسانی بود که سعی میکرد انسان را از طریق کارهایش بشناساند. من خیلی از او یاد گرفتهام و خیلیخیلی از سلیقه و وسواسش در خلق میزانسنها و نحوه بازیکردن و رسیدن به نقش آموختهام.
چگونه نقشها را برای یک متن ایرانی یا آفریقایی خلق میکردید؟
فضاسازی میشد و ما برای رسیدن به نقش آفریقایی مجبور میشدیم هوای گرم و شرجی و نفس خیس آدم را حس کنیم و اینگونه نقش سیاهپوست در آفریقایجنوبی را به خود نزدیک میکردیم و این فقط با حفظکردن دیالوگ و ورجهوورجهکردن انجام نمیشد. ابراهیم توپچی هم یک مرد مربوط به دوره مشروطیت و آن دورهها بود که باز هم با فضاسازی آن را از آن خود میکردیم.
بنابراین تئاتر ایران مرهون حضور اوست؟
بسیار تأثیرگذار بوده است. واقعا تئاتر ایران و تئاتر متفکری که الان هنوز هم حضور دارد و حتی تئاتر حرفهای در ایران از او تأثیر بسیار گرفته است و او به ما یاد میداد که ما نسبت به کاری که میکنیم و در مقابل تماشاگر مسئول هستیم.
بازتاب کارهایش در آن زمان چگونه بود؟
خیلی خوب بود و همیشه با اقبال مواجه میشد و در هر دو کاری که برایش بازی کردم، قیامت میشد.
چقدر خودت را وامدار خسروی میدانی؟
من اگر دارم کار درستی را انجام میدهم، چه وامدار او باشم و چه نباشم، از او تأثیر گرفتهام و بسیاری از ما که از نزدیک با او کار کردهایم خواهناخواه این تأثیر را حس میکنیم. او طوری به ما راه را نشان میداد که راحت بازی کنیم و به ما میآموخت سر تماشاگر کلاه نگذاریم و هدفش این بود که به درک حقیقی از انسان در هر نقشی برسیم، بیآنکه بخواهیم از زندگی کپیبرداری کنیم و این همان مسیر درسترسیدن به نقش بود.
آیا از او آنگونه که باید قدردانی شده است؟
نه همکارها و نه شاگردانش فکر نمیکنم قدردانش بوده باشیم. ما فقط این روزها عزادارش میشویم چون دیگر نیست، اما انگار کاری هم از دستمان برنمیآمده است. من فقط گاهی زنگ میزدم که حالش را بپرسم چون آلزایمر داشت همیشه هم راحت نبود. گاهی که حالش بهتر بود، با او حرف میزدم. انگار قرار نیست هیچکس قدردان معلمش باشد.
آیا در جریان چرایی رفتنش از ایران هستید؟
نمیدانم. واقعا نمیدانم. آنموقع من سر سریال ولایت عشق بودم و هیچ ارتباط نزدیکی در آن روزهای رفتنش نداشتم. شرافتمندانه بگویم نمیدانم.
بعدها نپرسیدید؟
نه... من پس از بیماری آلزایمرش به او زنگ میزدم و از خانمش حالش را میپرسیدم و اگر خودش هم حال بهتری داشت با من حرف میزد.
چقدر تعطیلی نمایش ارزشمند «باغ آلبالو» در این قهر یا کوچ مؤثر بوده است؟
خبر ندارم... .
مخلص کلام درباره رکنالدین خسروی؟
ایشان آمیزهای از معلم درجهیک، استاد درجهیک و هنرمند درجهیک بود. همه اینها را با هم داشت؛ مثلا موسیقی را میشناخت نه اینکه بخواهد سازی را بنوازد، اما میدانست که چه موسیقیای را برای کارش انتخاب کند. او موسیقی را میفهمید و خوب درکش میکرد و برای همین کارهایش را به بهترین شکل اجرا میکرد.