به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، دی ۲۶، ۱۳۹۵

دوتا بخر، سه تا ببر

محمد زينالي اُناري پژوهشگر فرهنگ عامه 
روز جمعه‌اي است؛ براي مطالعه درباره طرحي راه مي‌افتم به شهر كرج تا در خيابان‌هاي داخل اين شهر قدم بزنم. ظهر است و هواي گرم و معتدل شهر تنها سايه‌هاي زير درختان پارك را تبديل به مكان قرار و فراغت آدم‌ها كرده است. 
كباب مرغ پخته مي‌شود و جوان‌ترها با لباس‌هاي رنگي در حاشيه حوض وسط پارك آب‌بازي و شادي مي‌كنند. ابرها عبور مي‌كنند و خورشيد را هم از آن وسط به گوشه‌اي مي‌كشانند. عصر جمعه، طبق گفته مردي جوان، بعضي از مغازه‌ها باز مي‌كنند و مردم به خيابان‌ها مي‌ريزند.


من هم دنبال اين ريختن به خيابان‌ها و مطالعه مكان‌‌ها هستم، اما از آن چيزي كه دنبالش بودم، خبري نيست، اما چيز ديگري مي‌بينم كه در ديگري در برابرم مي‌گشايد. حراجي‌ كه از پديده‌هاي مشهور سرمايه‌داري است. همه‌چيز پس از گذر زمان، نياز به آب شدن دارد و اين تكنيك بهترين وسيله براي تاجران جهت تامين بخشي از هزينه توليد كالاهاي خود است. هم انبارهاي كالا خالي مي‌شود و هم حداقل بخشي از هزينه توليد اين كالاها درمي‌آيد.


مشتري‌هاي حراجي‌ها هم نه دنبال مد سال كه به دنبال خريد لوازم ضروري براي زندگي هستند. در همه جاي دنيا گروهي كه مشتري اين كالاها هستند، طبقات و سلايق خاصي را شامل مي‌شود. اما بازارهايي كه مقابل من قرار گرفتند، حراجي نبودند، شبيه به حراجي ولي نه جنس‌هايي كه مد بوده و زمانش گذشته باشد. البته طرحي از حراجي براي طبقات پايين‌تر و پايين‌تر؛ آن زيرزميني‌ها ديده مي‌شد. انگار طبقه‌اي زيرزميني هستند كه در دهك‌هاي پايين درآمدي، لب صفر قرار دارند و بازارهايي براي آنها خلق مي‌شود.

بعد از ديدن اين چند مغازه، همه فروشگاه‌هاي دو تا بخر سه تا ببر، نمكي و عنوان با مسماي ارزانسرا يادم آمد. اينها يك گروه از فروشگاه‌ها هستند كه نام و نشان آنها با فقر يا كم پولي همراه است. ديدن اين فروشگاه‌ها مستند‌هايي را به يادم آوردند كه سال‌ها پيش درباره فقر ديده بودم. رنگي شبيه وضعيت زندگي خانواده‌هايي كه نان را با آب گوجه فرنگي مي‌خوردند، در حال و هواي اين فروشگاه‌ها بود. نوع رنگي كه در اين فروشگاه‌ها هست، شبيه همان آب گوجه‌فرنگي بدل از آبگوشت است.

اينجا هم همان رنگ‌هاي مگامال‌ها را دارد، اما بي‌رمق‌تر و بي‌احساس‌تر. از دور كمربندهاي پنج هزار توماني چنان ديده مي‌شود كه با كمربندهاي چرمين رقابت مي‌كنند. البته از نزديك، ورق‌هاي پرس شده‌اي است و جعلي بودن فرمش مشخص است. خيلي پيش از آن هم فروشگاه‌هاي تاناكورا باز شده بود كه چنين حس و هوايي را به من الهام كرده بود، اما اخيرا آنها هم قيمت‌هاي بالايي دارند، به اصطلاح آنهايي كه قدرت خريد ندارند: «نمي‌توان نزديك‌شان شد.»

اين فروشگاه‌ها نمودهاي جعلي را هم به جذابيت كالاها مي‌دهند و هم به ژست آدم‌ها. در اين صورت است كه برخي از طرح‌هاي لباسي كه در خيابان‌هاي شمال هست، در كوچه‌هاي پايين شهر هم مي‌توان ديد. همه‌چيز در فروشگاهي كه روز جمعه داخل آن قرار گرفته بودم، بدلي بود. مثل جواهر‌هاي آبكاري كه سال‌هاست با مبلغ ارزاني وارد مي‌شود و مثل طلافروشي‌ها و جواهري‌هاي شمال شهر، در خيابان‌هاي پايين شهر جاي گرفته است، خدا به مخترع آبكاري تيتانيوم هنري داده است تا طرح بدل همه جواهرات ناب را با آن كار كند.

وقتي در مسيري كه چندين ارزانسرا يا حراجي در عصر چنين جمعه‌اي باز كرده است، قدم مي‌زنم و در ويترين فروشگاه اجناس بدلي و طرح‌هاي جعلي را مي‌بينم، ياد بخشي از سراي ارديبهشت مي‌افتم كه روزي بعد از بازديد از كريم خان و قيمت كردن طلاهاي آن، گذرم افتاد. طلاهاي خيابان كريم‌خان، همچون يك طرح دست‌نيافتني روي سيني و پايه بزرگ قرار داشتند، مشابه آنها چقدر زيبا در اين سرا به فراواني كنار هم چيده شده بودند و با تعداد فروخته مي‌شدند و نه وزن!

ارزانسرا، نقابي است كه اين پاساژها و بازارها به روي خود مي‌گيرند تا كالاها را به خوبي به مردم بفروشند. در طبقات بالا هم اين ماهيت وجود دارد، بخش زيادي از بازارها داراي مغازه‌هاي زيادي هستند كه بيشتر آنها به فروش اجناس سي درصد و چهل درصد تخفيف مشغولند. 
يادم مي‌آيد روزي رفته بودم يك فروشگاه زنجيره‌اي و شلواري را قيمت كردم، روز ديگري رفتم و مشاهده كردم كه همان شلوار را بيست هزار تومان گران‌تر ولي با بيست درصد تخفيف مي‌فروختند، يعني به همان قيمت واقعي!

اين شيوه از حراجي، در واقع بدل حراجي يا صرفا نمود آن است. بسياري از كالاهاي آن يك شبه افزايش قيمت در عين تخفيف خرده بود. حراجي به يك موضوع جذب مشتري تغيير پيدا كرده بود. در جايي كه نظارت بر خود سرمايه‌داري نباشد، چيز ديگري به جاي سرمايه‌داري مي‌رويد و آن را مي‌توان گفت جعل سرمايه‌داري با مدها و ژست‌هاي جعلي. در واقع نمايش حراجي و فقر هم به يك وسيله جذب مشتري درمي‌آيد و حتي طبقات متوسط نيز گاه به فضاهاي فروش اجناس بدلي و جعلي راه پيدا مي‌كنند.

ارزاني و حتي فقر تبديل به يك برند يا وسوسه شده است و موجب مي‌شود طبقات متوسط و پايين جامعه هم از مدها استفاده كنند، آنها صرفا از بدل مد استفاده مي‌كنند و مد يا سرمايه‌داري جهاني براي خريد كردن سبد دست همه اقشار مي‌دهد. توليد‌كننده‌ها همه را روي خط مدل مي‌نشاند و مد را در ميان همه دهك‌ها توزيع مي‌كند. هم طبقات بالا و هم طبقات پايين با ويترين‌هايي خوش رنگ جذب مي‌شوند. رنگ‌هاي دلباز و پريده همه سليقه‌ها را به خط مي‌كنند، مهم اين است كه وقتي در خيابان همه تلوتلو راه مي‌روند و با هم حرف مي‌زنند، رنگ‌هاي‌شان از دور يكدست، هماهنگ و خوشرنگ ديده مي‌شوند.

اعتماد