پلاسكو از زاويهاي ديگر
آنچه باعث شد آتشسوزي در ساختمان پلاسكو به فاجعهاي اثرگذار تبديل شود، از سويي جمعيت بزرگي بود كه به چشمانداز فرو ريختنش مشرف بودند و از سوي ديگر مرگ غمانگيز آتشنشانهايي كه هنگام فروپاشي ساختمان و ياريرساني به آسيبديدگان جان باختند. در اين يادداشت به گوشهاي ناديده انگاشته شده از اين جريان پرداخته ميشود و آن هم شيوه روايت شدن ماجراي پلاسكو است.
مقدمه: سخن آنكه همه نظامهاي اجتماعي به شكلي جمعي و با آفريدن گفتماني گاه لايهلايه و واگرا رخدادهايي از جنس فروپاشي پلاسكو را روايت ميكنند. يعني سيستم اجتماعي همچون پردازندهاي عمل ميكند كه برآيندي از چشماندازهاي انساني درباره رخدادهاي اثرگذار اينچنيني را به دست ميدهد، و روايتهاي جمعي و كليشههاي وابسته بدان را شكل ميدهد. مردم در قالب يك توده در هم پيوسته در شكل دادن به اين روايت جمعي نقشي مهم ايفا ميكنند و در نهايت با گذر زمان با مراجعه به همين روايت است كه ماجرا را به ياد ميآورند و معنايش را در مييابند و مخاطرهاي كه زماني پيشارويشان بوده را به خاطرهاي در گذشته تبديل ميكنند. بر اين مبنا هنگام بروز فاجعههايي شهري از اين دست، تحليل آنچه كه در رسانههاي جمعي رد و بدل ميشود اهميتي بنيادين پيدا ميكند. به ويژه در زمانه ما كه ابزارهاي ثبت و گزارشي مانند تلفن همراه و شبكههاي مجازياي مانند تلگرام، توييتر و فيسبوك در دسترس همگان هستند، نگريستن به شيوههاي روايت كردن رخداد و الگوهاي موضعگيري دربارهاش اهميت دارد، چرا كه ساز و كارهاي به ياد آوردن و به خاطر سپردن را در حافظه جمعي مردمان فاش ميسازد. الگوهاي مهمي كه طي هفته اخير در فضاهاي مجازي و رسانههاي عمومي گذشت را ميتوان در چند سرفصل مختصر گنجاند:
نخست: مشاركت مردم در توليد يك روايت جمعي به راستي چشمگير بود. سرعت خبردار شدن مردم از فاجعه در حد دقيقه بود و كمتر از يك ساعت پس از آغاز آتشسوزي بخش بزرگي از جمعيت تهران از راه پيامك و خبرهايي كه روي تلگرام و اينستاگرام منتشر ميشد، از واقعه خبردار شده بودند. شماري به نسبت زياد از مردم كه شمارشان به چند هزار تن ميرسيد هم در محل حضور يافته بودند و آنها نيز مدام خبرهاي تازه و عكسهاي روزآمدي را در همين رسانهها منتشر ميكردند. دادهها و اسنادي كه بدنه تصوير ذهني مردم از فروپاشي پلاسكو را تشكيل ميداد، توسط همين مردم شكل گرفت.
دوم: حجم شايعه، دروغ، فريب و موارد مشابه در جريان خبررساني بسيار اندك بود. يعني بدنه مردمي كه خبري را گزارش ميكردند اين كار را صادقانه انجام ميدادند. به همين ترتيب اعتماد اجتماعي بالايي در كار بود كه باعث ميشد مردم خبرها را درست بدانند. بايد توجه داشت كه در شرايطي شبيه به اين در همه جاي دنيا يك مشكل بزرگ رواج شايعهها و دروغها و اطلاعات نادرست پرخطايي است كه شهروندان دانسته يا نادانسته ارسال ميكنند. اين ماجرا در رخداد پلاسكو بسيار اندك بود.
سوم: گفتمان عمومي از همان ابتداي كار به دنبال مقصري براي فاجعه ميگشت. فارغ از اينكه مسووليت اين ساختمان بر عهده چه كساني بوده و چه خطاهاي انسانياي به واقع فاجعه را رقم زده است، اينكه افكار عمومي در جستوجوي مقصر ميگشت شايان توجه است. روشن بود كه طي روزهاي اول گفتمان عمومي مردم از جنس شناسايي و پيشگيري از فاجعه نيست، و بيشتر در حال و هواي محاكمه مقصران و مجازاتشان گردش ميكند.
چهارم: رفتار عمومي مردم به هنگام شكل دادن به اين روايت از نظر مدني عيب و ايرادي نداشت و بسيار هم ستودني بود. جالب است كه در همان هنگامي كه گروهي تماشاچيان را مورد حمله قرار ميدادند، حاضران در صحنه نظم و انضباط را رعايت ميكردند، با رساندن خوراك و نوشيدني به امدادگران و مصدومان ياريشان ميدادند، و در مديريت راهها و مهار كردن مداخله جمعيت در حريمهاي ياريرساني به شكلي فعال نقش ايفا ميكردند. رفتار بعدي مردم هم نيكو و ارجمند بود. چه آنها كه در بازار كويتيها پيشنهاد كردند فضاي كاريشان را با همكاران مالباختهشان شريك شوند، و چه آنها كه در موجي ديدني به افرادي كه شغل خود را از دست داده بودند كارهايي با شرايط مناسب پيشنهاد ميكردند.
پنجم: بخشي از افكار عمومي پس از حدود يك هفته از مرحله مقصرتراشي و محاكمه به مرتبه چارهانديشي و پيشگيري گذر كرد. نشانهاش هم آن بود كه ايمنسازي ساختمانها، آموزش عمومي درباره آتشسوزي، و همياري با آتشنشانان (مثلا در آرام برگزار كردن چهارشنبهسوري) محور بسياري از بحثها قرار گرفت. خلاصه آنكه فاجعه پلاسكو نمونهاي از واكنش جمعي مردم تهران به يك رخداد اثرگذار ناخوشايند بود. واكنشي جمعي كه منسجم، درهم پيوسته، هدفمند، و متكي به فناوري جديد بود و با سرعت به نسبت خوبي از مرحله هيجاني اوليه به مرحله تاملآميز بعدي گذر كرد. رخدادهايي از اين دست اغلب به خشم عمومي و هيجاني لگام گسيخته دامن ميزنند و روند مقصرجويي و مجازاتخواهي تا چند ماه و گاه چند سال به درازا ميكشد. در تاريخ معاصر ايران فاجعه سينما ركس آبادان و تاريخ جهان ماجراي نابودي برجهاي تجارت جهاني نمونههاي مشهوري هستند. اينكه جامعه ما بتواند غيرعمدي بودن فاجعهاي از اين دست را تشخيص دهد و به جاي مقصرتراشي به چارهانديشي بپردازد، چالشي است كه پيشاروي مردم قرار دارد.