درباره ی نوشته ی آقای شاکری زند
در
جان من اندیشۀ تو آتش افکند
کانرا
بدوصد طوفان کشتن نتوانم
خاقانی
با
درود به هموطنان گرامی
نوشته
های موشکافانه و دقیق آقای شاکری زند را در سایت های مختلف پیگیری میکنم و با
افتحار بایستی به عرض هموطنان عزیزم
که در این مسائل دارای فکر (تکیه میکنم روی
«فکر» یعنی نه از روی احساس بلکه فکر روشن، دقیق و با استناد به منابع معتبر)
برسانم، که آنچه ایشان در نوشته های اخیر خود به آنها اشاره کرده اند با روح قانون
اساسی مشروطه و آنچه حقوقدانان معتبر از قوانین حاکمه (در قالب حقوق اساسی و یا
قوانین مدنی و یا قوانین بین المللی مانند قانون حقوق بشر که از طریق اراده ی عمومی
به تصویب رسیده است) تعریف کرده و یا میکنند، مطابقت دارد. برای درک بیشتر این
مسائل هموطنان گرامی ما بایستی حداقل به تاریخ مشروطیت (مراجعه شود به تاریخ مشروطیت
کسروی و نوشته های فریدون آدمیت و دهها منابع دیگر) آشنایی داشته باشند تا بتوانند
یک درک روشنی از اهداف روشن فکران، نمایندگان اقشار مردم، اصناف، قانون دانان
و قانون گذاران (که عده ای از آنان دارای همه و یا بخشی از این دانشها
بودند) در مجلس آنزمان، داشته باشند.
قانون
اساسی مشروطه (که انسانی فرهیخته، مستوفی، دیوانسالار، حقوقدان، سیاستمداری انساندوست،
ایران دوست و بی نظیر دکتر محمد مصدق مظهر آن میباشد.) در این
نوشته و نوشته های قبلی آقای شاکری بروشنی مورد بررسی قرار گرفته و عصاره ی روح
حاکم بر آن برجسته شده است.
قانون
اساسی مشروطه را بایستی ما ایرانیها بعنوان یکی از دست آوردهای بزرگ کشورمان برای
استقرار حاکمیت قانون و تشکیل دولت نوین بدانیم و مبدأ هر تحولی برای تغییر قرار
دهیم. ما بعنوان شخصیت حقیقی در یک روند تجدیدنظر (در شرایط خاص، حساس و یا برای
مطابقت آن با زمان) دارای مشروعیت قانونی نیستیم و نخواهیم بود مگر با مراجعه به
مبدأ قرارداد اجتماعی برای مشروعیت قانونی گرفتن، یعنی شخصیتی حقوقی شدن. به بیانی
دیگر یعنی اینکه ما بخودی خود اجازه ی هیچ کاری نداریم مگر به حکم قانون حاکم بر
جامعه که از اصل اراده ی ملی نشئت گرفته باشد.
مشروطه
در تاریخ صدوچندساله ی خود در فکر و اندیشه و حتی زندگی روزمره ما را هدایت کرده
است. به سخن دیگر بایستی در مشروطه زندگی کرد، آموخت، و فکر کرد تا بتوان در حال و
آینده بعنوان فردی آزاده که در پی استقرار حاکمیت ملی است، در اجتماع موثر بود.
انواع ظواهر حکومتی چه از نوع جمهوری های مختلف و چه سلطنتی هیچکدام گویای محتوای
دمکراتیک آنها نیست که معیار همراهی و یا هم پیمانی قرار گیرد. بایستی تابع اصولی
بود که هم پیمان شدن را بطور قانونی محکم کند و تلاش های نیروهای اصیل و بانفوذ در
جامعه در چارچوب قواعدی صورت بگیرد که در تمام کشورهای آزاد از آن با عنوان کنستیتوسیون*
نام برده میشود.
فقط و
فقط پایبندی به قوانین معتبر است که ما را هم پیمان خواهد کرد که قانون اساسی
مشروطه هنوز دارای این اعتبار میباشد. آن پیشنهادهایی که از طرف جبهه، گروه،
سازمان و یا حزب به ملت ایران برای تصویب ارائه میشود باید از طریق مراجعه به مکانیسم
های مندرج در قانون اساسی مشروطه اصل مربوط به تشکیل مجلس موسسان صورت پذیرد. هیچکس،
هیچ جمعی و هیچ مرجعی بدون داشتن این مشروعیت قانونی* اجازه ی دست اندازی، تغییر و
تعطیل قانون اساسی را ندارد حتی اگر مدعی پیروی از راه دکتر محمد مصدق باشد، که نیست**.
ک. پاک
سرشت
سوم
فروردین ماه ۱۳۹۶
۲۳ ماه مارس ۲۰۱۷
---------
*- در
اروپا از واژه ی «کُنستیتوسیون» (Constitution) استفاده میشود که معانی مختلفی دارد که مهمترین آن مشروعیت قانونی
دادن میباشد.
- در این
زمینه مراجعه شود به کتاب قانون اساسی مشروطه ایران و اصول دموکراسی اثر مصطفی رحیمی
**
منظور از «که نیست» پیرو راه دکتر محمد مصدق بودن بعضی ها است که در محتوای سخنان
آنان اثری از دکترین مصدق بزرگ بغیر از شعارهایی بی محتوا برای سوء استفاده از نام
آن بزرگمرد آزادیخواه و دمکرات دیده نمیشود. با مراجعه به نوشته هایی که اصلاح
طلبان برای توجیه رفتار خود به دکتر مصدق هم این نشان اصلاح طلبی را اهداء میکنند
(بسی خیال خام). و یا سازمان مجاهدین خلق و طرفداران نظام های توتالیتر نیز برای
عقب نماندن از قافله از نام و عکس او سوء استفاده میکنند.
-
علاوه بر اینکه دکتر محمد مصدق در سطح ملی، منطقه ایی و بین المللی مظهر اراده ی
ملی و حاکمیت ملی و قانون میباشد. درباره ی او و عملکردش در دورانی که مسئولیت
اداره ی کشور به او واگذار شد، نوشتن و اظهار نظر کردن دقیقأ در مسیر فکر و خواست
وی قرار دارد. سوء استفاده از نام او و ادعای «پیروی راه مصدق» برای اثبات نظریه ایی
خارج از چارچوب قانون اساسی مشروطه جهت تحمیق و گمراه کردن مردم میباشد.