رايجترين تعابيري كه اين روزها كاربرد دارد و دو جريان سياسي بدون اكراه از آن استفاده ميكنند، عناوين «اصولگرا» و «اصلاحطلب» است. از سال ٧٦ تعبير «اصلاحطلب» در كشور رايج شد و يك جريان سياسي كه قبلا با تعابيري مثل «چپ» يا «خط امام» خودش را معرفي ميكرد، از يك عنوان تازه براي معرفي خودش بهره گرفت و آن تعبير «اصلاحطلب» بود. آنها براي جريان مقابل هم تعبير «محافظهكار» را به كار ميبردند تا چنين القا شود كه آنان خواستار ايجاد تغييراتي آرام و تدريجي در اهداف و اصول و روشهاي اداره كشور هستند اما جريان مقابل سعي در حفظ وضع موجود دارد. تعبير «اصلاحطلب» طي اين سالها در مقابل چند تعبير و عنوان، داراي كاربرد بوده است كه به اختصار برخي از آنها را مورد توجه قرار ميدهم:
الف- اصلاحطلبي در مقابل انقلابيگري:
ج- اصلاحطلبي در مقابل اصولگرايي
اين دو تعبير را هر دو جريان سياسي با ميل و رغبت براي خود به كار بردند و اسمي نبود كه ديگران براي معرفي آنان برگزيده باشند. اصولگرايان معتقد بودند كه جريان اصلاحطلبي از دايره اعتقاد به بنيان انديشه سياسي امامخميني فاصله گرفته و به نام تحولخواهي درصدد كنار گذاشتن اصول انقلابي است و به همين دليل براي خود نام اصولگرايي را برگزيد كه طبعا از عنوان محافظهكاري خيلي بهتر بود. اصلاحطلبان از ضرورت ايجاد تغيير و تحول در نحوه اداره كشور و اصلاح روش مملكتداري سخن گفتند و از روشهاي خشونتآميز و غيرقانوني فاصله گرفتند و بنابراين هيچ اكراهي در ناميدن خود با عنوان اصلاحطلبي نداشته و ندارند. در عين حال با اين دو عنوان نميتوان مرز روشن و دقيقي ميان اين دو جريان سياسي ترسيم كرد. اصلاحطلباني را داريم كه به هنگام انتخابات و فعاليت سياسي قانوني در كنار بقيه اصلاحطلبان قرار ميگيرند اما در بنيانهاي انديشه و فكر سياسي خود، اختلاف اساسي با ديگر اصلاحطلبان دارند و نبايد همه آنها را با يك اسم مورد خطاب قرار داد. در درون جبهه سياسي و بزرگ اصلاحات اكنون كساني هستند كه اساسا به اصل دين و پيوند دين و سياست مخالفند، نظريه ولايت فقيه را قبول ندارند، نسبت به مباني فكري امامخميني احساس تعلقخاطر نميكنند، به مبارزه عدالتخواهانه و جنگ فقر و غنا باور ندارند، امريكا را دشمن نميدانند و با وجود اين همه خود را اصلاحطلب مينامند و در كنار كساني قرار ميگيرند كه در همه اين زمينهها داراي نظرات متفاوتي هستند. بنابراين اكنون اصلاحطلبي يك عنوان عام است كه بر بسياري از نيروهاي سياسي اطلاق ميشود بدون آنكه در درون آنان انسجام اعتقادي و فكري وجود داشته باشد. در اصولگرايان هم وضعيت به همين شكل است و افراد زيادي، خود را اصولگرا مينامند. البته انسجام دروني اصولگرايان از نظر اعتقادي بيشتر است هر چند تكثر سياسي آنان هم كم نيست. اصلاحطلبي و اصولگرايي هم از نظر مفهومي در تقابل با هم قرار ندارد زيرا هم اصولگرايان نميتوانند مخالف روشهاي اصلاحي باشند و هم اصلاحطلبان نميتوانند بدون اصول خواستار ايجاد اصلاحات باشند.
علي شكوهي / روزنامه اعتماد
الف- اصلاحطلبي در مقابل انقلابيگري:
تعابير اصلاح و انقلاب را در تاريخ انديشه معاصر غرب زياد شنيدهايم. «پوپر» اصلاح را «مهندسي تدريجي» و انقلاب را «مهندسي دفعي» مينامد و طبعا با توجه به نوع نگاهش در فلسفه علم، مخالف انقلاب است و به روشهاي اصلاحي و مهندسي تدريجي براي اصلاح امور اجتماعي و سياسي اعتقاد دارد. همين ديدگاه را در مناظره با «ماركوزه» مطرح ميكند كه حاصل آن كتاب «انقلاب يا اصلاح» است و در آن، اين دو نظريه در تقابل با يكديگر مطرح شدهاند. تحول اساسي سياسي و تغيير قدرت حاكمان به صورت دفعي و همراه با خشونت از جمله معاني انقلاب نزد انديشمندان علوم سياسي است و همين را در مقابل اصلاح تعريف ميكنند اما شايد بتوان با نگاهي ديگر، هم انقلاب را قبول داشت و هم اصلاحطلب بود. برخي معتقدند كه انقلاب به آن شكلي كه در ايران واقع شد، يك ضرورت اجتماعي بود و نميشد از آن فرار كرد چرا كه رژيم حاكم فضاي اصلاحگري را بسته بود و هر گونه طرح مطالبه اصلاحطلبانه هم به سرنگوني رژيم شاه يعني انقلاب منجر ميشد. در واقع وقتي راه اصلاح از درون بسته شده باشد چارهاي جز توسل به انقلاب براي ايجاد اصلاحات درست اجتماعي باقي نميماند. به همين دليل است كه برخي معتقدند «انقلاب، يك حركت اصلاحي بزرگ و اصلاحات يك انقلاب دايمي است». اگر اين را بپذيريم دليلي ندارد كه اين دو تعبير را در مقابل هم ببينيم يعني ميشود در وقت خودش طرفدار انقلاب بود و در شرايطي ديگر يك اصلاحطلب تمامعيار جلوه كرد. در عين حال اين يك واقعيت است كه غالب اصلاحطلبان كشورمان در شرايط كنوني، اعتقادي به انقلاب ندارند و اصلاحات را بهترين و شدنيترين روش براي پيگيري آرمانهاي مطلوب خود ميدانند.
ب- اصلاحطلبي در مقابل محافظهكاري
در اين تقابل موضوع محوري اين است كه چه كساني ميخواهند وضع موجود را حفظ كنند و چه كساني تمايل به تغيير دارند. اصلاحطلبان كشورمان شايد بر سر اينكه چه چيزهايي بايد تغيير كند با هم توافق نداشته باشند و درباره موضوعات مختلف ميان آنان اختلاف بروز كند اما در اين ترديد ندارند كه وضع موجود را قبول ندارند و خواستار ايجاد تغييراتي در آن با استفاده از روشهاي قانوني و غيرخشونتآميز و با توسل به نهادهاي موجود و البته تقويت جامعه مدني هستند. به كار بردن تعبير «محافظهكار» براي مخالفان خود نيز با همين هدف صورت ميگرفت كه به جامعه القا كنند آنان براي حفظ وضع موجود و ساختار قدرت و روشهاي حكومتي تلاش ميكنند و مانع ايجاد تحولات مثبت به سود مردم هستند. به نظر ميرسد جرياني كه در آن زمان محافظهكار ناميده ميشد، خيلي زود به زشتي اين نامگذاري پي برد و خود را طرفدار ايجاد تغييرات اصلاحي نشان داد و سعي كرد با انتخاب اسامي ديگر استفاده از اين عنوان براي ناميدن خود را منتفي كند.
در اين تقابل موضوع محوري اين است كه چه كساني ميخواهند وضع موجود را حفظ كنند و چه كساني تمايل به تغيير دارند. اصلاحطلبان كشورمان شايد بر سر اينكه چه چيزهايي بايد تغيير كند با هم توافق نداشته باشند و درباره موضوعات مختلف ميان آنان اختلاف بروز كند اما در اين ترديد ندارند كه وضع موجود را قبول ندارند و خواستار ايجاد تغييراتي در آن با استفاده از روشهاي قانوني و غيرخشونتآميز و با توسل به نهادهاي موجود و البته تقويت جامعه مدني هستند. به كار بردن تعبير «محافظهكار» براي مخالفان خود نيز با همين هدف صورت ميگرفت كه به جامعه القا كنند آنان براي حفظ وضع موجود و ساختار قدرت و روشهاي حكومتي تلاش ميكنند و مانع ايجاد تحولات مثبت به سود مردم هستند. به نظر ميرسد جرياني كه در آن زمان محافظهكار ناميده ميشد، خيلي زود به زشتي اين نامگذاري پي برد و خود را طرفدار ايجاد تغييرات اصلاحي نشان داد و سعي كرد با انتخاب اسامي ديگر استفاده از اين عنوان براي ناميدن خود را منتفي كند.
ج- اصلاحطلبي در مقابل اصولگرايي
اين دو تعبير را هر دو جريان سياسي با ميل و رغبت براي خود به كار بردند و اسمي نبود كه ديگران براي معرفي آنان برگزيده باشند. اصولگرايان معتقد بودند كه جريان اصلاحطلبي از دايره اعتقاد به بنيان انديشه سياسي امامخميني فاصله گرفته و به نام تحولخواهي درصدد كنار گذاشتن اصول انقلابي است و به همين دليل براي خود نام اصولگرايي را برگزيد كه طبعا از عنوان محافظهكاري خيلي بهتر بود. اصلاحطلبان از ضرورت ايجاد تغيير و تحول در نحوه اداره كشور و اصلاح روش مملكتداري سخن گفتند و از روشهاي خشونتآميز و غيرقانوني فاصله گرفتند و بنابراين هيچ اكراهي در ناميدن خود با عنوان اصلاحطلبي نداشته و ندارند. در عين حال با اين دو عنوان نميتوان مرز روشن و دقيقي ميان اين دو جريان سياسي ترسيم كرد. اصلاحطلباني را داريم كه به هنگام انتخابات و فعاليت سياسي قانوني در كنار بقيه اصلاحطلبان قرار ميگيرند اما در بنيانهاي انديشه و فكر سياسي خود، اختلاف اساسي با ديگر اصلاحطلبان دارند و نبايد همه آنها را با يك اسم مورد خطاب قرار داد. در درون جبهه سياسي و بزرگ اصلاحات اكنون كساني هستند كه اساسا به اصل دين و پيوند دين و سياست مخالفند، نظريه ولايت فقيه را قبول ندارند، نسبت به مباني فكري امامخميني احساس تعلقخاطر نميكنند، به مبارزه عدالتخواهانه و جنگ فقر و غنا باور ندارند، امريكا را دشمن نميدانند و با وجود اين همه خود را اصلاحطلب مينامند و در كنار كساني قرار ميگيرند كه در همه اين زمينهها داراي نظرات متفاوتي هستند. بنابراين اكنون اصلاحطلبي يك عنوان عام است كه بر بسياري از نيروهاي سياسي اطلاق ميشود بدون آنكه در درون آنان انسجام اعتقادي و فكري وجود داشته باشد. در اصولگرايان هم وضعيت به همين شكل است و افراد زيادي، خود را اصولگرا مينامند. البته انسجام دروني اصولگرايان از نظر اعتقادي بيشتر است هر چند تكثر سياسي آنان هم كم نيست. اصلاحطلبي و اصولگرايي هم از نظر مفهومي در تقابل با هم قرار ندارد زيرا هم اصولگرايان نميتوانند مخالف روشهاي اصلاحي باشند و هم اصلاحطلبان نميتوانند بدون اصول خواستار ايجاد اصلاحات باشند.