به هيچ چيز اين دنياي مجازي نميشود اعتماد كرد
يك. راستش را بخواهيد دلم براي سعد حريري سوخت. طرف براي خودش كسي بود، كارهاي بود، اصل و نسبي داشت. پدرش، يك زماني هر جاي دنيا راديو را روشن ميكردي اسم او را ميشنيدي. يك لبنان بود و يك رفيق حريري. اما من نميدانم اين پسر، پيش سعوديها چه گندي زده، چه گافي داده، چه افتضاحي به بار آورده كه بنده خدا مجبور شده تن به امر و نهي آنها بدهد و طبق كارگرداني آنها بازي كند. خدا نصيب نكند.
گفت «شكوه تاج سلطاني كه بيم جان در او درج است/ كلامي دلكش است اما به ترك سر نميارزد»؛ كاش ترك سر بود، به بيآبرويي نميارزد. به نظرم همين سعد حريري كافي است تا ملت عبرت بگيرند و منبعد در سر سوداهاي خام رياست و زعامت نپرورانند. به جاي آن ضربالمثل «هذا عاقبتي، عاقبهالسنمار» ميشود گفت هذا عاقبتي، عاقبت الحريري... اما پيداست كه قصه پيچيدهتر از اين حرفهاست كه به چشم ميآيد.
يكي گفت احتمالا بحث پول است. يكي ديگر گفت هيچ بعيد نيست قصه ناموسي باشد. نميدانم. هر چه هست آنقدر هست كه سعد بيچاره حاضر شده – بلكه حاضرش كردهاند – پشت تريبون برود و متني را كه هيچ از محتوايش خبر ندارد بخواند و درجا استعفا كند. چه آمدني و چه رفتني؟ سعوديها اگر ذهن منسجمتري داشتند و قدري زيركتر ميبودند، ميتوانستند پروژه استعفاي سعد حريري را طوري مهندسي كنند كه همه كاسه كوزهها سر ايران بشكند و شايعات عجيب و غريب از ملاقات دكتر ولايتي و حريري بيرون بيايد و تا يك سال براي رسانهها خوراك «افشاگري» بپزند. اما هم در ساخت استوديو، هم در ضبط برنامه، هم در متن استعفا و هم در ظاهرسازي ماجرا و هم در ترتيب برنامه چنان ناشيانه عمل كردند و گند زدند كه نقشهشان نقش بر آب شد و اگر فيلم را نشان مرغ پخته بدهي خندهاش ميگيرد. بچه چهار ساله هم اين استعفا و دلايلش را باور نميكند چه برسد به ناظران سياسي. مگر اينكه سعوديها در بيمبالات نشان دادن خودشان عمدي داشته باشند. با آمدن ترامپ «ديوانگي» هم ارج و قرب پيدا كرده و خصوصا در منطقه پرآشوب ما متاعي پرمشتري شده. اين را به طعنه نميگويم. عرضم جدي است. به نظرم دور دور ديوانههاست و هر كس بيشتر خود را به ديوانگي بزند كارش را بهتر و راحتتر پيش ميبرد. ببينيد كي است كه دارم ميگويم؛ ديوانگي ترامپ فريبتان ندهد. او ديوانه نيست، بلكه خودش را به جنون زده تا كارش راه بيفتد. آن هم چه كاري؟ جنگ. به نظرم سعوديها دارند از روي دست ترامپ مشق جنون ميكنند. خدا به خير بگرداند.
گفت «شكوه تاج سلطاني كه بيم جان در او درج است/ كلامي دلكش است اما به ترك سر نميارزد»؛ كاش ترك سر بود، به بيآبرويي نميارزد. به نظرم همين سعد حريري كافي است تا ملت عبرت بگيرند و منبعد در سر سوداهاي خام رياست و زعامت نپرورانند. به جاي آن ضربالمثل «هذا عاقبتي، عاقبهالسنمار» ميشود گفت هذا عاقبتي، عاقبت الحريري... اما پيداست كه قصه پيچيدهتر از اين حرفهاست كه به چشم ميآيد.
يكي گفت احتمالا بحث پول است. يكي ديگر گفت هيچ بعيد نيست قصه ناموسي باشد. نميدانم. هر چه هست آنقدر هست كه سعد بيچاره حاضر شده – بلكه حاضرش كردهاند – پشت تريبون برود و متني را كه هيچ از محتوايش خبر ندارد بخواند و درجا استعفا كند. چه آمدني و چه رفتني؟ سعوديها اگر ذهن منسجمتري داشتند و قدري زيركتر ميبودند، ميتوانستند پروژه استعفاي سعد حريري را طوري مهندسي كنند كه همه كاسه كوزهها سر ايران بشكند و شايعات عجيب و غريب از ملاقات دكتر ولايتي و حريري بيرون بيايد و تا يك سال براي رسانهها خوراك «افشاگري» بپزند. اما هم در ساخت استوديو، هم در ضبط برنامه، هم در متن استعفا و هم در ظاهرسازي ماجرا و هم در ترتيب برنامه چنان ناشيانه عمل كردند و گند زدند كه نقشهشان نقش بر آب شد و اگر فيلم را نشان مرغ پخته بدهي خندهاش ميگيرد. بچه چهار ساله هم اين استعفا و دلايلش را باور نميكند چه برسد به ناظران سياسي. مگر اينكه سعوديها در بيمبالات نشان دادن خودشان عمدي داشته باشند. با آمدن ترامپ «ديوانگي» هم ارج و قرب پيدا كرده و خصوصا در منطقه پرآشوب ما متاعي پرمشتري شده. اين را به طعنه نميگويم. عرضم جدي است. به نظرم دور دور ديوانههاست و هر كس بيشتر خود را به ديوانگي بزند كارش را بهتر و راحتتر پيش ميبرد. ببينيد كي است كه دارم ميگويم؛ ديوانگي ترامپ فريبتان ندهد. او ديوانه نيست، بلكه خودش را به جنون زده تا كارش راه بيفتد. آن هم چه كاري؟ جنگ. به نظرم سعوديها دارند از روي دست ترامپ مشق جنون ميكنند. خدا به خير بگرداند.
دو. به هيچ چيز اين دنياي مجازي نميشود اعتماد كرد. حتي اگر صفحهاي ديديد كه اسم و عكس خودتان بالاي آن بود، اطمينان نكنيد و به ديده ترديد در آن بنگريد. مدتهاي مديد است كه كانالي به اسم كره شمالي به فارسي، در تلگرام راهاندازي شده. يك بار هم من، همان اوايل كه تازه ممبرش شده بودم و پستهايش را دنبال ميكردم با آب و تاب از آن نقلقول آوردم و در همين ستون چيزهايي به جد و هزل نوشتم چقدر هم بازخورد گرفتم. از اين هفت هزار نفري كه الان عضو كانال هستند، حداقل سه هزار نفرش، باور كنيد، از روي نوشته من جذب شدند. البته كمكم بفهمي، نفهمي ترديد پيدا كردم كه نكند اين پستهاي ضدامپرياليستي «فيك» باشند و همه اينها سركاري باشد؟ راستش را بخواهيد آنقدر تميز كار كرده بودند كه به نظر نميآمد تقلبي باشند؛ كه هستند. امروز ديدم، خيلي نرم و ملايم به مواضع ضد امپرياليستي ايران طعنه زدهاند و متلك گفتهاند. چند نفر هم از چند جا اين پست عجيب و غريب نورث كوريا را برايم فرستادند كه چرا وزارت خارجه با اينها مماشات ميكند و چرا شما به عنوان روزنامهنگار ساكتي و چيزي نمينويسي و برخورد نميكني؟ چون ديدم نزديك است قضيه جدي شود، از اين طرف و آن طرف پرسوجو كردم ببينم چيزي دستگيرم ميشود يا نه. كاشف به عمل آمد كه اين كانال واقعي نيست و چند نفر از رنود، دست به كار شدهاند و به اسم كره شمالي پست ميگذارند. خوب شد چيزي ننوشتم و اعتراضي نكردم. كاش زودتر از اينها تحقيق ميكردم. از اين بابت عذر ميخواهم. قول ميدهم تكرار نشود. اما به غير از من خيليهاي ديگر هم آن را جدي گرفته بودند. اگر اسم بياورم تعجب ميكنيد چه كاركشتههايي فريب اين متقلبين را خوردند. از حق نبايد گذشت كه متقلبين هم خوب كار كردهاند. يك طوري نوشتهاند و عكسهايي از كره شمالي گذاشتهاند كه بيش از آنچه فكر كنيد قريب به واقعيت مينمايد. راستي، نكند آن فيلمهاي مستندي هم كه از كره شمالي در اين طرف و آن طرف نشانمان دادهاند دروغ باشند؟ مگر نه اينكه سالها بعد معلوم شد فيلمها و خبرهاي مربوط به چهگوارا دروغ بود؟ تازه وقتي چهگوارا مُرد معلوم شد مردم ساده دنيا چه خزعبلاتي را باور كردهاند. اخيرا هم يادم هست يك كتاب طنز به نقل از فيدل كاسترو درآمد كه اكثرا جدياش گرفتند و گذاشتند به حساب اعترافات عمو فيدل در دوران كهولت. رندهايي كه خودشان به تنهايي دنيا را دست مياندازند فريب اين كتاب را خوردند و جدياش گرفتند... دوران عجيبي است و جا دارد در مواجهه با دنيا – عليالخصوص در مواجهه با فضاي مجازي – اصل را بر دروغ بگذاريم. مگر اينكه خلافش ثابت شود.