به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۹۶

هیس، گوش کنید! ، لاله حسین پور

این رنج خشونت است که فریاد بر می آورد. خوب گوش کنید.

سونامی آزار جنسی دیگر دامن "هر آن که در شهر هست" را گرفته است. آزاری به قدمت تاریخ که تنها شکل عوض می کند، اما به بقای خود ادامه می دهد. خشونت و در رأس آن آزار جنسی، زبان قدرت است.


سوء استفاده جنسی، هر شکل و هر هدفی که داشته باشد، در وهله اول دختران و زنان را درتیررس خود قرار می دهد و البته پسران و مردان جوان نیز از این خشونت بری نیستند. آن جا که انسان در یک هرم عمودی قدرت قرار می گیرد، گویا دیگر جنسیت تفاوت زیادی نمی کند. در این هرم جای گاه فرد، میزان قدرت او را تعیین کرده و مجوز اعمال خشونت بر جای گاه پایین تر را به او می دهد. بالایی تمام تلاش خود را می کند تا بر پایینی کنترل لازم را به دست بیاورد. از تحقیر گرفته تا فرمان بری بی چون و چرا، تا اجرای خدمات شخصی، تا رفع امیال جنسی و ، و ، و ...


آن جا که این هرم عمودی قدرت عمل کرد واضحی دارد، مانند کلیسا، ارتش، ادارات و خانه، خشونت، آزارهای جنسی و سوءاستفاده مقام بالاتر از پایین تر نیز شدت و وضوح بیشتری به خود می گیرد. 

آن جا که انسان هم چنان نقش برده را ایفا می کند، هر چند به شکلی پنهان و پوشیده، می تواند به راحتی مورد آزار روحی و جسمی در فجیع ترین شکل ممکن قرار گیرد. 

آن جا که سخن گفتن از خشونت، تابو محسوب شده و سکوت حاکم است، زنجیره اعمال خشونت نیز هم چنان ادامه می یابد.

خانه
وقتی زن در معامله ای به اسم ازدواج به تملک مرد در می آید، برده او محسوب می شود. کالایی که مرد به خود حق می دهد به هر شکل ممکن از آن بهره برد و وقتی زن این حق را برای مرد محفوظ می دارد و تن به خواسته های او می دهد، به این بردگی رسمیت می بخشد. آن جا که رنج می کشد و سکوت می کند تا از "حیثیت" مرد و "خانواده" دفاع کند و تنها در خلوت خود به سرنوشتش دشنام می دهد، دارد بردگی را رواج می دهد و ریشه خشونت را آبیاری می کند. 
دورانی بود و یا هنوز در برخی روستاهای دورافتاده هست، که از نظر برخی زنان، کتک خوردن از شوهر نوعی مورد توجه قرار گرفتن به شمار می رود. دورانی که زن بدون سرپرستی یک مرد، ارزش وجودی خود را از دست می داد یا می دهد و درست به همین دلیل زن حاضر است به جای رانده شدن از خانه، کتک بخورد. دورانی که زن مطلقه اجازه زندگی مستقل را نداشت و یا هنوز ندارد و باید به خانه ای که مرد در آن ریاست می کند، برگردد. دورانی که زن بدون داشتن یک سرپرست مرد، برای بسیاری از مردان مثل یک زمین بی صاحب بود و یا هست که می توان آن را بدون مجوز، دخل و تصرف کرد. 

اداره
وقتی دختری بعد از اتمام تحصیلات وارد اداره ای می شود تا با پاره کردن زنجیرهای وابستگی به پدر و مادر، زندگی مستقل خود را (البته فقط از نظر مالی، چرا که از نظرزندگی و رفت و آمد می بایست هم چنان تحت نظارت پدرو مادر و احتمالا برادر باشد) آغاز کند، تازه متوجه می شود که نه تنها با امضای قراردادی که او را صاحب شغل و درآمد کرده، زنجیرهای محکم تری به خود بسته است، بلکه می بایست هم چنان متحمل تحقیر و برخوردهای از بالا شده و در بدترین حالت مورد آزار و سوءاستفاده جنسی نیز قرار گیرد. او در اکثر مواقع دم بر نمی آورد، چرا که شغل خود را از دست می دهد و مجددا به جیب پدر وابسته می شود. سکوت می کند تا چرخه خشونت و آزار جنسی بگردد و ادامه یابد. 

خیابان
وقتی زن در خیابان که دیگر نه هرم قدرتی وجود دارد و نه قراردادی بسته شده است، راه می رود، برده همه مردان به حساب می آید. به ویژه در خیابان های ایران، قانون حکومت می کند. قانونی که به همه مردان مجوز داده تا به میل خود بر زن حکومت کنند. یا با دشنام، تحقیرو کلمات رکیک و یا با دست زدن به اندام زن و در نهایت آزارجسمی و جنسی، عقده های دیرینه و بازنشده خود را بر سر زن تلنبار کنند. در خیابان، نه تنها قانون، بلکه عرف و عادت و فرهنگ مردسالارانه نیز حاکم است. زن در خیابان هدفی ست که می تواند به راحتی مورد حمله و تجاوز قرار گیرد، چرا که زن سکوت کرده و از این طریق "آبروی" خود را حفظ می کند.

بگذارید یک داستان کاملا معمولی و روزمره را تعریف کنم. 
"دیروز،همین جا در آلمان، سوار اتوبوسی بسیار شلوغ شدم و در کنار مردی شیک پوش، بلند قد و قوی هیکل ایستادم. در یک لحظه نگاهم روی چشمان زیبای بادامی، آسیایی و نگران دخترنوجوانی که روی صندلی نشسته بود، ثابت ماند. چیزی که در چشمان دختر دیدم، مرا به یاد سال های نوجوانی ام انداخت. دختر، چند بار به من و به شکم مرد که به او چسبیده بود و به صورت مرد نگاه   کرد و به همین دلیل توجه من را جلب کرد. احساس کردم مرد خود را هرچه بیشتر به دختر می چسباند. جنگی در درونم درگرفت. چه کنم؟ نگاه من نیز از دختر به شکم مرد و به چهره مرد می چرخید. در یک لحظه تصمیم گرفتم، اقدام کنم. 

به جرئت می توانم بگویم که اعتراضات مداوم زنان علیه آزار جنسی که در حال حاضرهر روز شنیده می شود، قدرتی به من داد و با صدای بلند از دختر پرسیدم که آیا همه چیز ok هست؟ دختر به جای پاسخ، مجددا نگاه نگران خود را به شکم مرد و به صورت او دوخت. دیگر بدون تردید و با تحکم به مرد گفتم، کمی عقب بروید. مرد گفت؟ جایی دیگر نیست، می بینید که چقدر شلوغ است. گفتم، پشت شما خالی است و می توانید یک قدم عقب بروید. البته اگر مرد واقعا قصدی نمی داشت، حتما با اعتراض به من، شروع به دفا ع از خود می کرد. اما مرد سکوت کرد و عقب رفت. دیگران نیز جای بیشتری باز کردند. 
باوجودی که در درون دچار هیجان شده بودم، اما خوش حال بودم که کاری کرده ام. می دانستم با سکوت، تا مدت ها این صحنه را همراه با ناراحتی وجدان، فراموش نمی کردم. دختر هنگام پیاده شدن با شرمندگی به من لبخند زد و خداحافظی کرد و رفت. چه حیف که نتوانستم به دختر بگویم، دخترجان، هیچ وقت سکوت نکن و همیشه اعتراضت را با صدای بلند اعلام کن.....". 
آن مرد توی اتوبوس، در آن لحظه چه فکر می کرد؟ جز به قدرت خود و بی تجربگی، ضعف و خجلت یک دختر"خارجی". او می دانست که می تواند از موقعیتی که برایش پیش آمده و او را در "جایگاه بالاتری" قرار داده، سوءاستفاده کند. او دقیقا می دانست که این دختر قدرت دفاع از خود را ندارد وسکوت می کند. آن مرد در آن لحظه به خود حق داد که دختر را به مثابه یک برده مورد تجاوز قرار دهد و میل جنسی خود را ارضاء کند.

اما وقتی زنی سکوت خود را می شکند، در وهله اول مورد تهاجم دیگران قرار می گیرد. ابتدا ظاهر و رفتار زن بررسی می شود و دلیل آزار جنسی در برخورد زن جستجو می گردد. اگر چنانجه نکته قابل ملاحظه ای یافت نشد، ادعای زن باور نمی شود و به دروغ گویی و کلاه برداری متهم می شود. شاهد درخواست می شود، و اگر شاهد نیز حرف های زن را تأیید کند، او هم به دروغگویی متهم می شود. نتیجه، به اخراج زن از اداره، جریمه زن در خیابان و انتقام از او در خانه منتهی می شود. 
زن پی می برد که سکوت را به عنوان بی خطرترین و ساده ترین راه برای دفاع از خود برگزیده است. اما به توفیق مرد فکر نمی کند که چگونه با سکوت، امکان دیگری برای یک آزار دیگر به او داده است.
باید دانست که هیچ مردی و کلا هیج فردی، امتیازی را که متعلق به خود می داند و می تواند به طور روزمره از آن نهایت استفاده را کند، به میل خود از دست نمی دهد. باید با زحمت زیاد و مبارزه مداوم چنین امتیازی را از دست آنانی که از آن طریق به سوء استفاده دست می زنند، گرفت. 

شکستن سکوت، اولین اقدام برای تغییر این شرایط است.                

در آخر می خواهم خاطرنشان کنم، مردهای بسیاری هستند که آگاهانه در کنار زنان ایستاده اند و نه تنها امتیاز "مرد بودن" را به دور افکنده اند، بلکه تلاش می کنند همراه با زنان با خشونت و آزار جنسی مبارزه کرده و آن را افشاء کنند.