به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، آذر ۰۳، ۱۳۹۶

بحثي مضحك درباره صعود از پلكان قدرت

زنده‌باد ديكتاتوري
اگر شخصيت قدرت‌طلبي داريد و از رياست و دستور دادن لذت مي‌بريد، بهتر است كتاب «چگونه بر جهان حكومت كنيم؟» را بخوانيد. اين كتاب راه و رسم كسب قدرت و ديكتاتور شدن را به خوانندگانش مي‌آموزد. البته آدم قدرت‌طلب، لزوما ديكتاتور نيست. در طول تاريخ، آدم‌هاي قدرت‌طلبي هم داشته‌ايم كه نه ديكتاتور، بلكه دموكرات بوده‌اند. اما از آنجايي كه قدرت ذاتا ميل به تمركز دارد و دموكراسي هم در پي توزيع قدرت است، بين قدرت و دموكراسي نوعي تنافر ذاتي وجود دارد.
ولي دموكراسي و قدرت هر ستيزه‌اي هم كه داشته باشند، عموم عقلاي منصف تشخيص مي‌دهند كه حساب سياستمداراني چون كندي و گورباچف و ماندلا و اوباما به كلي متفاوت از هيتلر و استالين و پل‌پوت و انورخوجه است. 

آندره دگيلوم در كتاب «چگونه بر جهان حكومت كنيم؟» جابه‌جا به نيكولو ماكياولي كبير ارجاع مي‌دهد كه قطعا بزرگ‌ترين تئوريسين كسب و حفظ قدرت است. كتاب البته لحن بازيگوشانه‌اي دارد و در كل شايد چيزي بيشتر از يك شوخي نباشد اما شوخي‌هاي خواندني كتاب درباره قدرت‌طلبي و اطاعت‌طلبي، كم‌وبيش آينه‌هايي هستند در برابر شخصيت ما. در واقع نويسنده با نوعي طنز و طيبت، مي‌كوشد كه ما را به خودمان بنماياند يا دست كم با چراغ روانشناسي سياسي، گوشه‌كنارهاي شخصيت ما را تا حدي روشن كند.

كتاب آندره د گيلوم با اين جمله ماكياولي آغاز مي‌شود: «كسي كه آرزو دارد از او اطاعت كنند، ابتدا بايد بداند چگونه دستور دهد. » د گيلوم در همان صفحه اول كتاب، تكليفش را با دموكراسي و توزيع قدرت روشن مي‌كند: «بعضي‌ها مي‌گويند قدرت بايد تقسيم شود، مي‌گويند قدرت زياد در دست يك نفر چيز بدي است؛ قدرت، شخصيت افراد را به شكل نامطلوبي تغيير مي‌دهد... اما اين حرف‌ها را زياد جدي نگيريد؛ تنها آدم‌هاي ناتوان و بي‌جربزه از اين حرف‌ها مي‌زنند. كساني كه قدرت دارند مي‌دانند كه زندگي بدون قدرت هيچ است. بدون قدرت شما هيچ چيز نيستيد. 
در تندباد حوادث مثل بيدي هستيد با هر بادي مي‌لرزيد و احتمالش هم هست كه كلا ريشه‌كن شويد. اما با قدرت شما چيز مي‌شويد، همه‌چيز. آدمي كه مي‌تواند دنيا را عوض كند.» در جايي از كتاب گيلوم پاسخ پر و پيماني به اين سوال مي‌دهد كه «چرا دموكراسي جواب نمي‌دهد؟» او مي‌نويسد: «اين كتاب براي آنهايي نيست كه تصور مي‌كنند قدرت واقعي از آنِ نمايندگان مردم و در پارلمان‌ها و كنگره‌هاست... بزرگ‌ترين دغدغه يك سياستمدار در جامعه‌اي دموكراتيك اين است كه محبوبيت خود را نزد مردم از دست ندهد. در حقيقت حتي اگر اين سياستمدار موفق به اختلاس و سوءاستفاده از پست و سمتش شود، باز هم قدرت واقعي دست مردمي است كه ممكن است در انتخابات بعدي به او رأي ندهند... دوست داريد بدانيد فرق شما كه سوداي ديكتاتوري داريد با سياستمداران چيست؟ آنها دنبال قدرتي هستند كه از سياست‌هاي حزبي‌شان محافظت كند و شما دنبال سياستي كه از قدرت‌تان حفاظت كند. بله، رهبري واقعي دقيقا نقطه مقابل خيمه‌شب‌بازي دموكرات‌هاست... مخالفت يا نارضايتي مردم بزرگ‌ترين كابوس آدم‌مشهورها، بازيگران سينما، ورزشكاران، خوانندگان و سياستمداران مردمي است... اما شمايي كه داعيه حكومت و مديريت جهان را داريد، شش دانگ حواس‌تان بايد به پله‌هاي نردبان قدرت باشد، نه حرف مفت عامه مردم. »

كتاب گيلوم، نكات مضحك و مهمي را در خصوص روانشناسي سياسي عامه مردم مطرح مي‌كند. مثلا گيلوم «آغاز از آن پايين پايين‌ها» را «ضرورتي براي كسب اعتبار» سياستمداران و طالبان قدرت مي‌داند. گيلوم مي‌نويسد: «هيچ چيز براي عامه مردم جذاب‌تر از قهرماني كه از صفر به صد رسيده نيست و براي اكثر مردم صفر يعني تولد در خانواده‌اي تنگدست در محله‌اي فقيرنشين. حتي اگر لازم بود مدرك جعل كنيد، بعد نشان دهيد كه اصل و نسب‌تان از خانواده‌اي تنگدست، اما در عين حال شرافتمند و خوشنام بوده و در كودكي، نوجواني و جواني رنج و سختي بسيار كشيده‌ايد... هيتلر پس از اينكه از ارتش آلمان بيرون آمد تا مدت‌ها از آن بيكارهايي بود كه محتاج شام شب‌شان بودند. در دوران ركود عظيم و نرخ بيكاري بالا بين دو جنگ جهاني در آلمان، اين پيشينه، او را تبديل به رهبري مردمي كرد؛ زمامداري كه سختي‌ها و مشكلات مردم را با گوشت و استخوان مي‌فهميد. ناپلئون نيز يك افسر جزء توپخانه بود و استالين برخاسته از قشر زحمتكش دهقانان گرجي... البته تولد در خانواده‌اي فقير، دست خود آدم نيست. شما ممكن است در ناز و نعمت بزرگ شده باشيد... پس سعي كنيد روي مصيبت‌بارترين جنبه دوران كودكي‌تان تمركز كنيد.»

 گيلوم در پاسخ به اين سوال كه «چرا بعضي‌ها بايد رهبري كنند و بعضي‌ها پيروي؟» بحث را با اين جمله بانوي آهنين (مارگارت تاچر) آغاز مي‌كند: «قدرتمند بودن مثل محترم بودن است. اگر مجبوري كه به مردم بگويي آدم محترمي هستي، معلوم مي‌شود كه واقعا نيستي. » گيلوم مي‌گويد ما از همان دوران مدرسه به تدريج مي‌فهميم كه همه نمي‌توانند رهبر باشند. فقط يك شاگرد اول وجود دارد و هر تيمي هم فقط يك كاپيتان دارد. آيا توان رهبري ذاتي است؟ پاسخ گيلوم منفي است. شرط اول اين است كه بدجوري طالب قدرت باشيد. پس بايد ابتدا به سوالات كتاب جواب بدهيم تا بفهميم كه اساسا شرايط لازم براي رهبر شدن را داريم يا نه؟ 
گيلوم ١٠ سوال پيش روي ما مي‌گذارد كه پاسخ مثبت به هر سوال، يك نمره دارد:
 ١- قادر هستيد به سرعت در محل كارتان جا بيفتيد و با مافوق‌هاي‌تان روابط حسنه داشته باشيد؟ ٢- حاضريد كاري را به موقع تحويل دهيد حتي اگر به قيمت جان كارگران زيردست‌تان تمام شود؟ ٣- مي‌توانيد با صداي بلند به بقيه دستور بدهيد؟ ٤- هميشه در پي فرصت مناسبي هستيد كه رييس‌تان را از آن بالا بكشيد پايين؟ ٥- ترجيح مي‌دهي با گروهي كوچك و پرنفوذ حشر و نشر داشته باشيد يا با گروهي بزرگ از افراد عادي؟ ٦- وقتي در حال صحبت درباره احساسات‌تان هستيد، به زور جلوي پوزخندتان را مي‌گيريد؟ ٧- بعد از ورود به هر جمعي انتظار داريد از امتيازات ويژه‌اي برخوردار باشيد؟ ٨- هر چه تعداد آدم‌هايي كه به آنها دستور مي‌دهيد بيشتر شوند، حال بهتري داريد؟ ٩- وقتي در جمعي هستيد كه سرودي مي‌خوانند كه ترجيع‌بندش نام شماست، حال خوبي داريد؟ ١٠- نسخه دي‌وي‌دي فيلم همشهري كين را داريد؟
گيلوم مي‌گويد اگر شما از اين آزمون نمره ١ تا ٣ گرفتيد، ول معطليد! نمره ٤ تا ٧ يعني لب مرزيد و مي‌توانيد اميدوار باشيد كه شخصيت ايده‌آل يك پيشوا را داريد. نمره ٨ تا ١٠ هم يعني ذاتا ديكتاتوريد. حالا شما هم صادقانه به ١٠ سوال فوق جواب بدهيد. اگر ديديد كه ذاتا ديكتاتوريد، حتما كتاب را بخريد و بخوانيد. اگر لب‌مرزي بوديد، تصميم با خودتان است. ولي اگر ديديد ول معطليد، قيد خريدن و خواندن كتاب را بزنيد و برويد سراغ كتابي كه به كارتان مي‌آيد!
اعتماد