علی شاکری زند
بخش چهارم :
علل واقعی جنگ ایران و عراق
و
افسانهی حملهی صدام به ایران
به توصیهی شاپور بختیار
بخش چهارم :
پس
از همهی تیرهای زهرآلودِ اتهام که دیدیم در رودررویی با حقایق انکارناپذیر
تاریخی به سنگ خورد دشمنان بختیار که با
همهی قدرت حکومتی عریض و طویلشان همچنان از نام او در هراساند باز هم کوشیدند و
میکوشند با استمداد از وسائلی پوچ حرمت این نام را خدشهدار ساخته جاذبهی اندیشهی
مربوط به آن را خنثیگردانند. آخرین حربهای که بدان متوسلشدند این ادعا بود که گویا
در اسناد تازهآزادشدهی وزارت خارجهی انگلستان گزارشهای صریحی دال بر توصیهی
شاپور بختیار به صدام حسین دربارهی مساعدبودن شرایط برای حمله به ایران یافتهاند
و انقلابِ (همچنان) اسلامی ابوالحسن بنی صدر نیز نخستین جارچی این ادعا شد. ما در
نوشتهی دیگری هم پوچی این ادعا را آشکار ساختیم. حال از آنجا که مدعیان دستبردار
نیستند و هرچندگاه یکبار این پرنده را از کلاه خود بیرون میآورند سودمنددانستیم
یک بار گلهای سرسبد آن بهاصطلاح اسناد را روی میز بگذاریم تا پوچی آنها بر همه
آشکارتر گردد. آخرین گلچین این «اسناد» در رادیو فردا از این قراراست:
دربارهی
بهاصطلاح
اسناد
آزادشدهی
وزارت خارجه ی بریتانیا
بررسی دقیق همهی آنچه چندین بار
تحت این عنوان غلطانداز منتشرشده نشانمیدهد که این نوشتهها، جز آنچه در زیر
نقل، در بخش یکم، نقلمیگردد، حاوی هیچ خبر و گواهی کنکرتی دال بر ارتباط شاپور
بختیار و جنگ ایران و عراق نیست و، بیرون از نقلقولهای زیر، آنچه میماند، بخش
دوم، چیزی نیست مگر مشتی سخنپردازی گنگ و بیان پرآبوتاب گمانهای شخصی
پیرامون حدسیات و شایعات شنیدهشده از این و آن.
ـ بخش یکم
1ـ «در همين ارتباط، کريس رندل يکی از مسئولان بخش تحقيقات
خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا در يک گزارش توصيفی محرمانه که در ابتدای نوامبر
۱۹۸۰ تهيه شده و مهر بايگانی هفتم نوامبر/ ۱۶ آبان بر آن خورده، در بررسی تحولات
گذشته و حال خوزستان نوشت: "يکی از دلايل يورش بیمهابای [کذا فیالاصل؛ بیمحابا] حکومت
عراق به خاک ايران، اطلاعات گمراه کننده ايرانيان تبعيدی از جمله شاپور بختيار،
مبنی بر اين بود که احتمالا بهدليل وجود اغتشاش در ارتش و بیثباتی رژيم بهدليل
مخالفت مردم، بهويژه در خوزستان، ايران قادر به جنگ نخواهد بود و مخالفت مردم
موجب برافراشته شدن پرچم نيروهای آزادیبخش خواهدشد."»[ت. ا.]
با همهی انچه دربارهی مقدمات شروع جنگ شرح دادیم چگونه می
توان از «یورش بی محابای عراق به خاک ایران» سخنگفت؟ پس یا واژهی «بیمحابا» در
اصل متن بوده، و در این صورت باید بر صحت اطلاعات منبع گریست؛ یا خندید؛ یا کلمهی
بیمحابا را مترجم، با املاء غلط خود، به متن اضافه کرده؛ و در این صورت چگونه میتوان
به دقت و صحت ترجمهی او، تطبیق آن با نص و روح متن و عدم تحریف آن اطمینان داشت ؟
2ـ «بر اساس گزارش های تازهآزادشده [کدام گزارش های تازه آزاد شده؛ مدرک آن کدام
است؟] درباره نخستين روزهای آغاز جنگ ايران و عراق، در اين دوره، شماری از کشورهای
عربی و اپوزيسيون ايرانی خارج از کشور، به خصوص اويسی و بختيار، بر اين باور بودند
که با حمله عراق به ايران ظرف يک هفته ارتش ايران شکستخواهدخورد و در طول يک ماه
حکومت اسلامی سرنگونشده و دولت جديد تحت حمايت عراق در تهران، يا دست کم مناطق
اشغالی مستقرخواهدشد10.»
اینجا هم میبینیم که سخن از «مدارک تازهآزادشده» ایگفتهمیشود که از خود
آنها اثری دیدهنمیشود، اما ادعای منسوب به آنها به بلندی دماوند است.
بقیهی
آنچه دراین بهاصطلاح اسناد مییابیم از
نوع زیر است.
ـ
بخش دوم
1ـ « ... پس از اين ديدار،
سفير جديد بريتانيا به ديدار بختيار رفت و او را نيز در جريان گفتوگوی خود با
بازرگان گذاشت. بختيار با اظهار شگفتی از مواضع اعلام شده توسط بازرگان در مخالفت
با دولت بختيار گفت: "باور نمی کند که بازرگان که تا چند روز قبل خمينی را غيرقابلحمايت میخواند
اکنون اينگونه عملمیکند." بختيار در ادامه ضمن مخالفت با روی کار آمدن بازرگان به عنوان نخست وزیر
انقلاب گفت: «مانعی نمی بيند که وی به عنوان نخست وزير دولتِ سايهعمل کند. ولی اگر
بخواهد به عنوان نخست وزير وارد کاخ نخست وزيری شود به سوی او تيراندازی خواهد
شد.»
«بختيار عنوان کرد که "آماده اصلاح
قانون اساسی با روشهای قانونی هستم نه از طريق پرتاب کوکتل مولوتف. ...
اگرچه خود شخصا يک جمهوریخواه هستم، ولی [برای] تغيير نظام خيلی زود است
و سلطنت بايد ده تا بيست سال ديگر ادامه يابد."»
«گراهام در پايان اين ديدار، بختيار را اين گونه تحليل کرد: "او مردی تاثير گذار، شجاع، باهوش و دوست داشتنی است، اگرچه
من از اين می ترسم که او بيشتر فرانسوی است [کذا؛
باشد] و کمتر ايرانی و قابليت انعطاف کمی برای يافتن راهی برای خروج از تنگنا
دارد. اگر بختيار درست فکرکرده باشد که مردم کم کم از دست خمينی خستهخواهندشد،
ممکن است نجات پيدا کند، ولی من می ترسم که نظر بختيار در اين مورد درست نباشد."»
2ـ «به دنبال چندين روز مصلحت انديشی، هماهنگی و کسب تکليف
با وزارت خارجه بريتانيا، فريدون جاهد، خبرنگار بخش فارسی راديوی بیبیسی مصاحبهای
را با بختيار در پاريس در روز ۲۴ جولای ۱۹۸۰/، ۲ مرداد ۱۳۵۹ (سه روز قبل از درگذشت
شاه)[و یک ماه و نیم پیش از حملهی عراق به ایران] انجام داد. متن کامل اين مصاحبه
نيز برای بازبينی و اعلام نظر برای وزارت خارجه بريتانيا ارسال شد.»
«اين مصاحبه در حالی انجام شد که بختيار قبلاً در ديدار با داوود آليانس، راديوی
بیبیسی را "صد در صد طرفدار خمينی" ناميده و عنوانکردهبود که انگيزه راه اندازی ايستگاه
راديويی سيارش در ايران در جهت خنثیکردن تبليغات بیبیسی است.»
«در اين مصاحبه، بختيار در پاسخ به سؤالی درباره ادعای مقامات ايران درباره ارتباط
بين کودتای نوژه و قصد اشغال ايران توسط عراق گفت: "من هرگز با اشغال ايران توسط عراق موافق نيستم، ولی
متاسفانه ايران روز و شب به عراق حمله میکند."»
«خبرنگار بیبیسی مجددا پرسيد: آيا عراقیها به شما قول چيزی را دادهاند؟ بختيار
پاسخ داد: "من از هيچ کس قولنمیخواهم،
ولی منافع متقابلی وجود دارد و ما هر دو ضد رژيم خمينی هستيم."»
«روابط اويسی و بختيار با حکومت صدام حسين پس از آغاز جنگ نيز ادامه يافت. روز ۶
اکتبر/ ۱۴ مهر، (دو هفته پس از آغاز جنگ)، الين شيولينو خبرنگار هفته نامه نيوزويک
در تهران اطلاعاتی را درباره فعاليتهای اپوزيسيون خارج از ايران در اختيار لمپورت
گذاشت. به عقيده شيولينو: "ايرانيان تبعيدی در پاريس دچار يک
آشفتگی جدی هستند و کاملا راه کنونی خود را گمکردهاند."»
واقعاً از این اظهارنظرهای گنگ و بیسروته چه استناجی میتوانکرد که بتواند
پایهای برای اتهامی سنگین فراهمکند ؟
«شيولينو بر اساس ديدارهای اخير خود با اويسی و بختيار عنوان کرد: «اويسی کاملا
مخالف عراق نيست، ولی بختيار همچنان اميدوار است که از عراق به عنوان سکوی پرشی
برای بازگشت به قدرت استفاده کند.»
اما وقتی مواضع
علنی و صریح و متعدد بختیار درباره ی جنگ
هست، و ما آنها را در زیر خواهیم دید، چه کسی گمانهزنیها یا نیتخوانیهای یک
خبرنگار انگلیسی از او را که حتی با یک نقل قول صحیح و دقیق از خودِ شخص
مورد اتهام نیز همراه نیست بجای آن مواضع می پذیرد؟ پس میبینیم که
اینجا نیز با مشتی شایعات پوچ سروکار
داریم.
ـ «اخيرا از
بختيار پرسيدهاند که همکاری با عراق چگونه با ناسيوناليسم تطابق دارد؟ او گفته
است: چون او ناسيوناليست است، وظيفه او نخست جنگ با خمينی است و بعد حفظ ايران از
تجاوز عراق10.»
در جملهی اخیر از قول شاپور بختیار آیا در متن انگلیسی
واژهی منسوب به او جنگ (war) با خمینی بوده یا چیزی از نوع
مبارزه (struggle) و پیکار (figh) ؟ هر کس میداند که در مسائلی از
این نوع که افزون بر ظن به عدمبیطرفی نقل کنندهی مترجم، بیم عدم صلاحیت و عدم
دقت او نیز میرود (مانند استعمال واژهی بیجای «بی محابا»، آن هم با املاء نادرست، که در بالا دیده شد)، و در نتیجه
بدون دسترسی به متن در زبان اصلی هیچ نتیجهای نمیتوانگرفت؛ چنان که می بینیم
اینجا واژهی مبارزه یا پیکار علیه خمینی که معادل
آنها را نشان دادیم، بسیار قابل فهم است، اما هر کس که اندک آشنایی با زبان
انگلیسی داشتهباشد درمییابد که اگر بجای آن ها واژهی جنگ بهکار
رود، این واژه در زمینهی جنگ ایران و عراق، معنایی دوپهلو خواهد
داشت !
و باز، به فرض آن که این نقل قول با امانت کامل هم صورتگرفتهباشد،
با همهی آنچه پیش از این در بارهی نقش خمینی در برافروختن آتش آن جنگ گفتیم روشن
میشود که در زمان بیان این نظر حق با بختیار بوده که میدانسته مبارزه برای خنثیساختن
خمینی مقدم است چه تنها چنین مبارزهای بود که میتوانست از تجاوز عراق و
شروع جنگ پیشگیریکند. و آیا سقوط ایران
در لجنزار فساد و ورشکستگی و تبهکاری در سیونه سال گذشته نشاننداده که بختیار
خطر اصلی را درست تشخیصدادهبود ؟
3ـ «يک گزارش سرّی ديويد ميرز مسئول بخش خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا به تاريخ
۲۵ سپتامبر/ سوم مهر، خبر از سفر بختيار به عراق در آستانه حمله نظامی عراق به
ايران (۲۲ سپتامبر/۳۱ شهريور) می دهد. در ادامه اين گزارش عنوان شده که عراق از
اپوزيسيون ايرانی خواسته تا در جبهه های نبرد پشت سر نيروهای عراقی حاضر شوند تا
دول [و لابد منظور از دول،«دولت ها»ست، یعنی جمع مُکَسّر عربی «دولت»]خود را در
مناطق اشغالی تشکيل دهند.»
اگر چنین ادعایی درست باشد عراق که جنگ را با
ادعای تملک بر خوزستان آغاز و توجیهکردهبود چگونه از ایرانیان میخواسته که در
آن استان دولت ایرانی خود را تشکیل دهند، آن هم نه یک دولت ایرانی، دول (ایرانی) خود را ؟! پس
این قبیل «گزارش»ها جز گزارش برای گزارش چه معنای دیگری میتواند داشتهباشد ؟
در اصل این ادعا یک غلط نیز دیدهمیشود : چنان که در
بخش دوم این نوشته، در مصاحبهی نمایندهی لوموند با طه یاسین رمضان معاون صدام حسین، دیدیم
وی میگوید:
جنگ
زودتر شروع شده بود: « [جنگ]در واقع طی ماههای گذشته هر لحظه می توانست آغاز گردد زیرا ایرانیها بر
شمار درگیریهای مرزی با ما افزودهبودند. حملات توپخانه و نیروی هوایی دائمی بود.
روز 4 سپتامبر سه شهر از جمله ضربتیه و خانقین را با شدت باز هم بیشتری کوبیدند.
ما از 7 سپتامبر دست به یک رشته اقدام دیپلماتیک زدیم. این اقدامات بلاجواب ماند.
ما سپس ناحیهای بهنام زینالقوس را که در توافقنامهی الجزیره ایران تعهدکرده
بود آن را به ما پسدهد، گرفتیم. 20 سپتامبر هم سیفالسعد،
و در روزهای پس از آن هم قطعاتی از خاک عراق را در منطقهی مندلی، میسان[میشان]،
وضیط را که میبایست به ما پسدادهمیشد اشغالکردیم.»
پس میبینم که 22 سپتامبر دیگر آستانهی حملهی عراق نبوده؛ در
واقع از لحاظ عملیاتی ادامهی
حملهی عراق، و این بار در یک جبههی وسیع بودهاست. اما این صحیح
است که بختیار بلافاصله پس از حملهی عراق به بغداد رفته، زیرا او خود از این سفر
یادکرده و گفتهاست به بغداد رفته برای
هشدار به صدام حسین برای قطع حمله و عقبکشیدن نیروهای خود از ایران و
یادآوری این که این حمله اشتباه بزرگی بوده که بایستی هر چه زودتر خاتمهیابد.
مقدمات آغاز جنگ
باز هم از دیدی دیگر
عوامل مؤثر در جنگ ایران و عراق چندان متعدد و وسیع بوده که نسبت دادن علت آن
به یک شخص و تنها یک شخص، حتی به خود دیکتاتور عراق، سادهلوحانه خواهدبود، و چهبسا
عوامفریبانه.
عبدالجبار محسن سخنگوی پیشین فرماندهی کل قوا در عراق ـ ناطقاً رسمیاً عسکریاً
للحرب ـ میگوید:
« در ماه آوریل ۱۹۸۰ ایران شهر های عراق را با سلاح سنگین مورد هجوم
قرار داد.»
در این تاریخ از خروج شاپور بختیار از ایران هشت ماه
بیشتر نمیگذشت و جمهوری اسلامی بود که در موضع
تعرضی قرار داشت !
«عبدالجبار محسن در این باره به بی بی سی فارسی میگوید
"ایران با حمایت از عملیات تخریبی و ترور در عراق و بمباران شهر های مرزی
توسط توپخانهی سنگین و هواپیما ما را ناگزیر از جنگیدن کردهبود. رهبران حکومت
سابق عراق میگویند که "ما از
همان ابتدای انقلاب ایران با دشمنی دولت جدید ایران و دخالت آشکار این دولت در
امور داخلی خود مواجهشدیم."
وی همچنین میگوید "ایران شهر های مندلی، خانقین و نفتخانه عراق را در چند مورد بمباران کرد. او اضافهمیکند
که از مدت ها قبل نیروهای ایرانی به پاسگاه های مرزی ما تعرض میکردند اما در
ماه آوریل ۱۹۸۰ ایران شهر های عراق را با سلاح سنگین مورد هجوم قرار داد."»
«با وجود
این رهبران جمهوری اسلامی ایران چنین اتهامی را ادعایی بیاساس دانسته و آن را
زمینهسازی برای حمله به ایران خواندهاند. بعدها با استناد به رأی کمیتهای که
زیر نظر دبیرکل سازمان ملل متحد فعالیتمیکرد، به صحت [این] مدعای خود که عراق
متجاوز و آغازگر جنگ بوده است، پای فشردند.»
«عبدالجبار
محسن می گویدکه بسیاری از شهرهای بزرگ عراقی در فاصله کمی از مرز ایران قرارداشتند،
بههمین دلیل هدف قرار دادن آن[ها] توسط ایران کار دشواری نبود. همچنین منطقهای
آسیب پذیر از دیدگاه نظامی، بین جاده استراتژیک بغدادـ بصره وجوددارد که به مرز
ایران نزدیک است. این منطقه زمینی مسطح و بدون پستی و بلندی عمده است و ماشین آلات
زرهی به راحتی توانایی رسیدن به این جاده را دارند.»
«سخنگوی
سابق فرماندهی کل قوا در عراق می گوید" از این جهت عراق بسیار آسیب پذیر بود و با توجه به "دخالت ها و تحرکات
ایرانی ها ما مجبور شدیم که حمله گسترده خود را از اوایل
سپتامبر آغاز کنیم".» [ت. ا.]
و در هر حال «حکومت عراق در دوره صدام حسین، زمان شروع
جنگ ایران و عراق را ۴ سپتامبر ۱۹۸۰برابر با ۱۳ شهریور ۱۳۵۹ می دانست. بنابر ادعای
مقام های وقت عراق در این روز نیروهای ایرانی دو شهر مرزی بدره و زرباطیه را
بمباران کرده بودند.»
«ایران
شروع رسمی جنگ را چند روز بعد یعنی ۲۳ سپتامبر برابر با ۳۱ شهریور و همزمان با حمله گسترده نیروهای عراقی به ایران می داند. همچنین
حکومت ایران، عراق را مسبب آغاز جنگ می داند چنانکه تشخیص کمیته تعیین متجاوز جنگ
ایران و عراق سازمان ملل هم رای به تجاوزگری عراق داد در حالی که حکومت سابق عراق،
ایران را آتشافروز جنگ معرفیمیکرد.»
همچنین«عراقی ها در مورد دخالت در امور عراق به گفته های
مشهور آیتالله خمینی رهبر ایران در زمینه لزوم برکناری صدام توسط مردم عراق اشاره
میکنند. عبدالجبار محسن که بهطور مستقیم با صدام حسین در ارتباط بودهاست در این
زمینه می گوید رهبر ایران آشکارا از مردم عراق می خواست تا به روی پشتبامها
بروند، شعار الله اکبر سردهند و نظام عراق را ساقطکنند.»
«در آن
دوره اصطلاح "صدور انقلاب اسلامی" در ایران رایج بود که موجبات نگرانی
دولت عراق را بهوجودآورد. عراقی ها همچنین به حضور نیروهای معارض عراقی همانند
حزبِ الدعوه اسلامی در ایران به عنوان دلیل دیگری از دخالت ایران در امور عراق
اشاره می کنند.»
«حزب الدعوه به گفته رهبران خود
در زمانی که در ایران حضور داشت و توسط دولت جدید ایران حمایتمیشد دست به ترور
ناموفق طارق عزیز معاون وقت نخست وزیر عراق زد. در کنار همه این دلایل که دولت
پیشین عراق برای ناگزیر بودن جنگ ارائهمیداد، بمباران شهرهای مرزی عراق با
توپخانه و هواپیما نیز از دلایل حمله گستردهی عراق در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ به ایران قلمدادشدهاست.»
تحریکات شبانهروزی خمینی
علیه صدام حسین
دربارهی
نقش خمینی در برافروختن آتش جنگ که مبلغان و هواداران جمهوری اسلامی و «انقلاب
شکوهمند» چیزی از آن نمیگویند پیش از این یادآوریهاییکردیم. اما نمیتوان این
مبحث را بدون نقل دستکم یک مورد از خطابههای بسیار تحریکآمیز او علیه سران رژیم
عراق، به همان زبان عامیانهی همیشگی، که هیچ رژیمی نمیتوانست در برابر آن بیاعتنابماند، کاملدانست. و پیداست که مرد ماجراجویی چون صدام
حسین در برابر چنین رفتاری برای تدارک حمله به ایران نیاز به هیچ بهانه و انگیزهی
دیگری نداشتهاست:
«سخنان امام خمینی (ره) درباره
حكومت عراق و رسالت ارتش و مردم این كشور:
«همین فضا بود كه
زمینه هایی را فراهم نمود تا امام(ره) با صراحت از مردم عراق
بخواهد كه علیه حكومت صدام قیام نمایند. امام در دیداری كه با اعضای ستاد
بسیج شهرستانها در روز پنج شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۵۹ داشتند، صراحتاً مردم عراق را
مورد خطاب قرار داد:
«ملت ها موافق با ما هستند و آنكه مخالف با ماست دولتها و امثال
دولتها هستند مثل دولت عراق، [دولت عراق] دولتی است كه یك عده نظامی آمده اند و
دور هم نشسته اند و خودشان هرچه می خواهند می كنند، با مردم تماس ندارند. اینها
پوسیده هستند- این صدام حسین عقلش هم عقل درستی نیست و پوسیده است و همه حرفهایش
این است كه ما عرب هستیم... معنایش این است كه ما عرب هستیم و اسلام نمی خواهیم
...اینها می خواهند به همان زمان جاهلیت برگردند... ملت عرب می داند كه حضرت آیت
الله حكیم خوب اینها را محكوم به شرك كرد... ارتش اینها از همین مسلمانها، از همین
اهل سنت هستند، از همین شیعهها هستند- خب ارتشی كه از مسلمین است قیاممیكند....
ملت شریف عراق خودش را از چنگ اینها بیرون بیاورد. این ارتش عراق باید همانطور كه
در ارتش ایران وقتی فهمیدند او [شاه] دارد با نهضت اسلام و اسلام جنگ می كند،
همانطور كه قیام كردند و ارتش ملحق شد به مردم ، ارتش عراق هم باید همین كار را
بكند... ارتش عراق حاضر است با اسلام جنگ كند[؟]... ما می خواهیم عرب و عجم و ترك
و سایر چیزها را [!!] همه تحت لوای اسلام بیاوریم. چرا ارتش عراق نشسته اند و
كسی كه مخالف با اسلام و مخالف با قوانین اسلام و مخالف با قرآن است از او تبعیت
می كنند... ارتش عراق باید توجه به این معنا داشته باشد كه اینها را خودش سركوبكند
و خودش از بین ببرد... حرام است بر آنها كه یك قدم دنبال این شخص لعین باشند و
باید قیام كنند...»
سپس، در همانجا و از قول خودشان
دربارهی علت جنگ این اعتراف را می خوانیم:
«واكنش
عراق:
«دولت صدام در واكنش
در برابر انقلاب ایران و سخنان رهبران ایران اقدامات متفاوتی را از
خود نشان داد ... از سوی دیگر سیاستی آشتیناپذیر در مواجهه با سازمانهای فعال
علیه حكومت در پیش گرفت ... اقدام دیگر رژیم صدام در این رابطه برپایی جنگ
علیه ایران با همكاری دیگر رژیم های منطقه بود11.»[ت. ا.]
آیا در برابر چنین
اعترافی، که «برپایی جنگ علیه ایران» را واکنش عراق به «سخنان
رهبران ایران»، یعنی همان تنها رهبر
ایران، میداند، باز هم میتوان همچنان به اتهام علیه مخالفان خمینی متوسلشد
؟
حتی بهتازگی مصاحبهای
از علی شمس اردکانی سفیر اسبق جمهوری اسلامی در کویت گواهیهای آقای منصور فرهنگ
دربارهی تأثیر سیاست خارجی خمینی در برپاکردن جنگ ایران و عراق را، از بُعد دیگری
تکمیلمیکند و، هرچند با رعایت جانب نهایت احتیاط و نزاکت، نشان می دهد که رفتار
جهالتآمیز محمدعلی رجایی در مورد روابط با آمریکا در دوران نخست وزیریاش، و بهویژه
بههنگام حضورش در اجلاس شورای امنیت سازمان ملل متحد چه صدمات عظیمی با ابعاد
تاریخی را متوجه ایران ساخت. در این مصاحبه میبینیم که آن مجسمهی تعصب و جهالت،
با حرف شنوی کورکورانه از بهزاد نبوی که همراه خود به سازمان ملل برده بود، چگونه
نسبت به رفتار و مواضع خمینی در این زمینه نیز کاسهی از آش داغتر شدهبود و، با
عدم استفاده از موضعگیری کارتر علیه عراق در مورد جنگ که به کوشش چند فرد دلسوز
بهدستآمدهبود، سبب تشجیع عراق شد بهطوری
که جنگی که میتوانست در همان ابتدا به نفع ایران پایان یابد، بهمدت هشت سال، با
همهی فجایعی که بههمراه داشت، ادامهیافت. حقایق فاششده در این مصاحبه سند
دردناک تسلط جهالتی سیاه و فاجعهبار در رأس کشوری است که از دیرینه ترین دوران
موجودیت خود تا امروز، حتی در تیرهترین اوضاع از وجود کشورداران و رهبران پرارج و
خردمندی برخوردار بوده که همواره توانستهبودند کشتی طوفانزدهی زندگیاش را به
ساحل نجات هدایت کنند12.
بالأخره
واکنشهای
مستقیم
شخص شاپور بختیار
بختیار بارها گفته بود که "برای مبارزه با این
جماعت با شیطان هم متحدمیشوم"؛ و در این باره کمکهایی را که ژنرال دوگل و
تیتو از متفقین، بهویژه از آمریکا میگرفتند مثالمیآورد و میپرسید آیا پس از
آزادی فرانسه از ارتش هیتلری کسی از دوگل پرسید آن کمکها چه بود ! او جهنمِ حکومت
فداییان اسلام بر ایران را از بلای اشغال فرانسه از طرف ارتش نازی که آن را به چشم
خود دیدهبود کمتر نمیدانست و سیر ایران به سوی نابودی اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی
در سیونهسالهی گذشته بدبختانه تشخیص تیزبینانهی او در این باره را بهخوبی
نشاندادهاست! اما او حتی آن "شیطانی" را هم که میخواست با او متحدشود
خود انتخابمیکرد، و ممکننبود در روابط خود با قدرتهای جهان کمترین قدمی بردارد
که کوچکترین زیانی برای منافع و مصالح ایران داشتهباشد. تماسهای دیپلماتیک او نیز
همگی با کمک دیپلماتهای باسابقهای که در میان همکاران خود داشت، با توجه به
پروتوکول بینالمللی روابط میان مقامات رسمی و یک نخست وزیر سابق تدارکمیشد؛ و
بدون رعایت اینگونه تشریفات و مقتضیات آنها او حتی شرکت در یک بحث با یک مقام رسمی
را نیز نمیپذیرفت؛ چنانکه وقتی رولان دوما وزیر خارجهی فرانسه (که روابط ویژهی او با
جمهوری اسلامی از همان زمان هم روشن بود) خواست تا، در یک گفتوگوی تلویزیونی با
شاپور بختیار، این نخست وزیر سابق ایران از خانهاش، یعنی بدون حضور در تلویزیون و
رو در رو، در بحث شرکت کند، و با نهادن این شرط کوشید تا قاعدهی دیپلماتیکِ «پرِهِامینانس»
(اولویت مقام بالاتر؛ prééminence) را نقضکند، بختیار این شرط را با قدرت تمام ردکرد.
از طرف
دیگر در برابر حملهی عراق به ایران شاپور بختیار خود نیز نه بیکارنشست، نه ساکتماند.
درهمان آغاز جنگ او پیش از هرچیز آن حمله را تجاوز نامید، و بلافاصله به صدام حسین
توصیهکرد که هرچه زودتر نیروهای خود را از خاک ایران بیرونبکشد. در مصاحبههای
رادیویی، از جمله با رادیو بیبیسی.، حملهی عراق و سیاست تحریک آمیز جمهوری
اسلامی، هر دو را محکومکرد. طی اعلامیه ای به تاریخ ۲۱ مهرماه ۱۳۷۹، (و نه
آنگونه که کشفکنندگان «اسناد تازهآزادشده» ادعامیکنند پس از ناامیدی از پیروزی
عراق !) کمتر از یک ماه پس از آغاز جنگ دربارهی آن
اعلام کرد :
«...با درود به مردم شجاع و از جان گذشتهای که، همدوش ارتشِ خود،
در این جنگ میهنی شرکتنمودهاند آمادگی خود را، همانطور که قبلا هم اعلامداشتهام،
جهت بهکاربردن کلیهی امکاناتی که در اختیار دارم بهمنظور دفاع از تمامیت ارضی و
استقلال میهنم اعلام میدارم.»
دکتر شاپور بختیار
ـ پاریس ۲۱ مهرماه ۱۳۵۹ 13
سپس در اطلاعیهی مبسوط و جامعتری بهتاریخ ۱۴ نوامبر ۱۹۸۰، مواضع خود را
دربارهی جنگ اعلام داشت:
« در زمانی که ارگانیسمهای بینالمللی به سعی در پایان بخشیدن به جنگ میان
ایران و عراق مشغولشدهاند، اعلاممیکنم که احدی، اعم از اینکه دولت خارجی باشد
یا یک مرجع بینالمللی، حق ندارد اجازه دهد که تا وجبی از خاک ایران وجه
المصالحهی این مخاصمه قرارگیرد...»
«دولت عراق باید این واقعیت را بپذیرد که قرارداد ۱۹۷۵ که مرزهای میان
ایران و عراق را معینمیکند بنا به قوانین بینالمللی نمیتواند بههیچوجه بهصورت
یکجانبه از سوی یکی از دو طرف درگیر در جنگ مورد تجاوز قرارگیرد.»
«این قرارداد، که از سوی دو کشور پذیرفته و امضاءشدهاست، هرچند که ظاهراً از
نظر عراق دیگر معتبرنیست، معذلک باید مبنای حل مسالمتآمیز مسائل کنونی و هرگونه
دعوای ممکن دیگر قرارگیرد.(...)»
«ایرانیان از هر قوم و نژاد و مذهبی که باشند مردمانی عمیقاً میهنپرستند. اهالی
خوزستان، چنانکه هم اکنون نیز نشان داده اند، اجازه نخواهند داد که بخشی از سرزمین
ما از کشور جداگردد.»
«از آنجا که دولت عراق چندین بار کوشیدهاست تا حملهی خود به ایران را بهبهانهی
آزادکردن ملت ایران از یوغ خونین خمینی توجیهکند، من اعلاممیکنم که هیچکس حقندارد
خود را حامی هموطنان من قلمدادکند و با خود ایرانیان است که علیه نظام کنونی قیامکنند14.»
[ت.ا.]
در بخش یکم این مقاله کوشششد تا انگیزههای کسانی که در نهایت ناجوانمردی
اتهام مورد بحث را به شاپور بختیار واردکردهاند یا هنوز میکنند شناخته و
شناساندهشود. دیدیم که برای کسانی که از مخالفتهای خود با این آزادیخواه و
ایراندوست بزرگ در دوران تغییر رژیم از مشروطه به استبداد توتالیتر اسلامی احساس
پشیمانی درونی کردهاند، اما حاضرنیستند بدان اذعانکنند، نظیر اینگونه اتهامات
فرصت و بهانهی جدیدی برای آرامش وجدان فراهممیآورد. این مربوط به کسانی است که
دارای وجدان سیاسی و اخلاق اجتماعیاند اما هنوز شهامت اذعان به داوری خطای گذشتهی خود را ندارند، نه برای
سران و مزدوران جمهوری اسلامی که دارای وجدان نیستند و لجنزار فساد همهگیرشان
بیگانگی آنان با مفاهیم و ارزشهای اخلاقی را بر همه آشکارکردهاست. پس ترفندهایی
مانند اینگونه اتهامات برای گروه اخیر، جز حربهای برای ادامهی فریب مردم نیست و
هرگونه حجت با آنان بیفایده است؛ اما باید همچنان پرسید برای وجدانهای معذب
انقلابیان واقعاً آزادیخواهی که دردورانی سخت آشفته در تشخیص آماج درست حملات خود
دچار خطا شدند چطور ؟
پایان
آبانماه 1396
ــــــــــــــــــــــ
11 سخنان خمینی نقل از کیهان
۳۰ فروردینماه ۱۳۵۹ است که با تیتر درشت خبر
داده است «امام ارتش عراق را به قیام دعوت کرد.»
مرکز اسناد انقلاب اسلامی، محمد سلیمان دارابی، دعوت امام خمینی (ره) از ملت و ارتش عراق برای قیام علیه
صدام، ۳۰ آذرماه ۱۳۹۰.
برای مشاهدهی
اینگونه خطابهها و سخنان خمینی همچنین میتوان به اسناد زیر رجوعکرد:
ـ
سخنرانی خمینی در دعوت مردم عراق به سرنگونی صدام
ـ
گزارشی از بی بی سی درباره ی جنگ ایران و عراق
ـ
گزارش دیگری از بی بی سی درباره ی جنگ ایران و عراق
ـ
اظهاراتی از آیت الله منتظری دربارهی فکر صدور انقلاب و علت شروع جنگ
https://www.youtube.com/watch?v=9xoFD-Wop2g
12 نک. علی شمسِاردکانی، پشت پردهی جنگ و صلح؛ جنگ
غیرمنتظره نبود، مصاحبه کیوان صمیمی با علی شمس اردکانی.
13 نک.
مرغ
طوفان،
تجدید چاپ از طرف نهضت مقاومت ملی ایران؛ نیز، نامیر، نشریه ی
اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران.
14 شاپور بختیار، یکرنگی؛ این سند در
ترجمه ی فارسی یافت نمی شود، برای استفاده از آن بنگرید به اصل فرانسه:
Chapour Bakhtiar,
Ma fidélité, Paris, Albin Michèle, 1982, p. 253.
در بخشهای
پیش دیدهبودیم که شاپور بختیار در کتاب یکرنگی، در این باره ملاحظات
زیر را ارائهدادهبود: «حق این است که گفتهشود که جنگ را عراق آغازکرد. در
حقوق جاری [بینالمللی] متجاوز عراق است. اما بجز ملایی که برای بیثباتساختن
همسایهی غربی کشور ما مأموران و آدمکشانش را با پولهای لازم به آنجا میفرستاد،
چه کسی او را به این کار وادارساخت، و میتوان گفت مجبورنمود. وجود دو فرقهی
مذهبی برای این کشور مسئلهای همیشگیاست؛ و خمینی با تحریک
اکثریت شیعه بر ضد حکومت آن را بهخطر میانداخت.(...)
ما شاهد بودیم که با سلام و صلوت آیتالله سید محمد حکیم، یعنی کسی را که بنا بهخواست
او میبایست جانشین پرزیدنت [صدام]حسین میشد، مورد استقبال قرارمیداد.» وی
همانجا می افزاید«پس از این که در بالا برداشتم را، دایر بر این که خمینی چگونه با
تحریکاتش جنگی را که عراق آغاز کرد برانگیختهبود، اکنون خواهم گفت چگونه من، در
حد امکاناتم، کوشیدم تا از آن جلوگیریکنم. پیش از آغاز مخاصمات، من با دولت عراق
و با نمایندهی آن بحث هایی داشتم. خود آنها بودند که با من تماسگرفتند. من
دائماً به آنها علیه جنگ با ایران هشداردادم. از آنجا که جو برای آنان غیرقابل
تنفس شده بود توصیهی من به آنان این بود که برای سرنگونی خمینی او را منزویسازند...
این جنگ که بیشتر هدف داخلی داشت، مانند همهی جنگها، ابلهانه بود، و در مورد
عراق که هیچگاه برای ما خطری نبوده و امروز هم نیست، باز هم ابلهانهتر. ما عضو یک
مجموعهی واحد تولیدکنندهی نفت هستیم و منافع اقتصادی ما به یکدیگر وابستهاست.»
همان،
صص. 265ـ
260.
Ibid, pp. 207 ـ211.