به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، آذر ۰۴، ۱۳۹۶

شبح حجتیه ، حسن بهگر

دو عاملی که به حکومت اسلامی کمک کردند تا حکومت کند.
اولویت اصلی جناح های گوناگون جمهوری اسلامی حفظ نظام است و همه چیز در برابر آن ثانوی محسوب می گردد. 
به علاوه بسیاری از اعضای جناح ها با هم نسبت خانوادگی دارند و مانند اعضای قبیله و فرقه در بین خودشان ازدواج کرده اند و به هر صورت مراعات یکدیگر را می کنند و اگر گوشت هم را هم بخورند، به استخوان همدیگر رحم می کنند. در اینجا می خواهم راجع به دو جناح صحبت کنم وسابقه ی آنها را توضیح دهم تا نقش فعلی و احتمالا آینده آنها در ج. ا روشن شود؛ بخصوص که اپوزیسیون همیشه به این تفاوت های بین جناح ها بهایی نمی دهند و اغلب همه را سروته یک کرباس می شمارند.

بخش اول: حجتیه
در ابتدا از بیرون تفاوتی بین گروه های مختلف دیده نمی شد، همه آنها علیه شاه متحد بودند، در آغاز تاسیس جمهوری اسلامی هم دست به دست هم دادند، ولی تفاوت ها کم کم خود را نشان داد.
از میان همه ی گروه ها، دو مؤسسه مذهبی، انجمن حجتیه و مدرسه حقانی بیشترین کادرهای بورکراتیک حکومت را تامین کردند.
انجمن حجتیه در زمان شاه یک انجمن رسمی خیریه بود که فعالیت‌های دینی‌اش متمرکز بود بر مبارزه با بهائیت و تبلیغ انتظار مهدی موعود و طبق اساسنامه اش نمی باید به هیچ وجه درامور سیاسی دخالت می نمود.
از سال ۱۳۴۰، با یاری حکومت شاه بسیاری از اعضای آن به دانشگاه راه یافته بودند. اعضای حجتیه به صورت مخفی در جلسات بهایی ها شرکت می کردند و نیازمند سخنرانان آموزش دیده ای بودند که دستی توانا درمباحث الهیات و دینی داشته باشند. حجتیه هم از یاری حکومت پهلوی برخوردار بود و هم از سهم امام مراجع. برخی ازاعضای حجتیه، حتا به ظاهر بهایی شده و به تبلیغ بهاییت می پرداختند. با کارآزموده شدن کادرهای دانشگاه توانستند گروه های تخصصی برای جلب افراد تهیه ببینند به طوریکه حجتیه مدعی شد که در سال ۵۰ موفق شد ه سازمان سراسری در ایران برپا کند و حتا به کشورهای همسایه مانند پاکستان و هند نیز گسترش یابد. یکی از مراکز حجتیه مدرسه علوی با مدیریت علی اصغر کرباسچیان بود.


مدرسه حقانی در ۱۳۳۹ خورشیدی توسط ملایانی مانند محمد بهشتی که خواستار تحول در حوزه بود، تأسیس شد. جنتی و مصباح یزدی از مدرسین این مدرسه و محسنی اژه ای، رازینی، رامندی، صدیقی و مبشری، اسلام حجازی و غلامرضا کرباسچی از فارغ التحصیلان مدرسه حقانی بودندکه در قوه ی قضاییه به پست‌های‌ حساسی دست یافتند.

پس از انقلاب، حجتیه مخالفت با بهاییت را که دیگر کارکرد سابق را نداشت، به حاشیه راند و در عوض لوله ی تفنگش را به طرف چپ ها و مارکسیست ها چرخاند و به همین سبب در معرض دشمنی آنها قرار گرفت. بی جهت نبود اگر اوایل انقلاب برخی از چپ ها مانند حزب توده و فداییان، به مخالفت با انجمن حجتیه برخاستند و از جناح دیگر حکومت یعنی خط امامی ها دفاع نمودند.

پیش از انقلاب تا برپایی حکومت جمهوری اسلامی، حجیته تایید ضمنی خمینی را داشت؛ همه به یاد دارند که خمینی قول داده بود در حکومت دخالت نکند و به قم برود و به امور دینی بپردازد ولی با تشکیل حکومت ولایت فقیه متضاد با شیعه سنتی، خمینی نخست با آیت الله خویی و سپس با آیت الله شریعتمداری در افتاد، فقط به این دلیل که منتقد اساسی حکومت اسلامی به حساب می آمدند. انجمن حجتیه که منطقا از آن انتظار می رفت با ولایت فقیه مخالفت کند به ناچار اسماً به حاشیه فرستاده شد، ولی در عمل برخی از اعضا و حتا برخی از هواخواهان مشهور آنان مانند جنتی، خزعلی و طبسی به سبب دلبستگی به مال و منال و قدرت، در مراکز قدرت باقی ماندند و تقیه کردند و البته با خط امامی ها مخالفت کردند. طبسی و خزعلی با داشتن منابع مالی فراوان، مشهد را تبدیل به پایگاهی برای حجتیه کردند و پایه های قدرت خویش را به این ترتیب محکم ساختند.


مصباح یزدی با یاری هیات مؤتلفه، مدرسه حقانی را قبضه کرد و سپس با کمک مالی بنیاد مستضعفان و یک سرمایه دار دیگر از موسسه راه حق جداشد و مؤسسه دیگری بنام امام باقر تشکیل داد که از بودجه ی عمومی و به ویژه بنیاد مستضعفان اداره می شود. حقانی‌ یک مدرسه ی عادی نیست، مدرسه ای است که مغزشویی می کند و آدمکش تربیت می کند و در پست های حساس دولتی می‌گمارد.*

بخش دوم: خط امامی ها
گروه مقابل حجتیه خط امامی ها بودند که جناح چپ رژیم را تشکیل می دادند و واواک را تاسیس کردند و در رقابت با سازمان های چپ آن روز، خود را ضد آمریکایی می دانستند و ادعای مبارزه ضد امپریالیستی داشتند. برداشت های سطحی و ساختن سوسیالیسم اسلامی با این باور که اولین سوسیالیست امام اول شیعیان علی و یا ابوذر غفاری است که عمدتا متاثر از کتاب های علی شریعتی و امثالهم بود گرچه امروز بسیار نازل جلوه می کند، ولی در آن زمان بسیاری از جوان ها را جلب کرد. به هر روی از دیوار سفارتخانه آمریکا بالا رفتند و گروگان گرفتند وعواقب نکبت باری گریبانگیر کشورمان شد ازقبیل جنگ و پرداخت غرامت های کلان و…


این گروه در اختلاف منتظری با خمینی و اعتراض او به اعدام ها و خلاف کاری های دیگر، نه تنها از منتظری دفاع نکردند بلکه جانب خمینی را گرفتند و براو تاختند. چهره های شناخته شده ای مانند محمد خاتمی، کروبی، محتشمی و عبدالله نوری علیه منتظری بودند؛ حتا وقتی خمینی فرمان عزل منتظری را صادر کرد عبدالله نوری دیوار حایل بیت منتظری را با بولدزر خراب کرد.

منتظری ۶۳ ماه در حصر بود و وقتی که با فرمان خمینی این محدودیت ها برداشته شد؛ یونسی وزیر اطلاعات محمد خاتمی از دیدار احزاب و شخصیت ها با منتظری جلوگیری کرد. بدین ترتیب اصلاح طلبانی که امروز از حصر کروبی و موسوی می نالند وقتی در قدرت بودند، خاتمی رئیس جمهورشان در شورای امنیت ملی در سال ۷۷حبس خانگی آیت الله منتظری را تصویب کرد و با سختگیری به اجرا گذاشت.


با مرگ خمینی خط امامی ها به خواب زمستانی رفتند و به تدریج که دستشان از همه جا کوتاه شد و از گردونه قدرت بیرون افتادند و زبان به انتقاد گشودند و اصلاح طلب لقب گرفتند.


خامنه‌ای مجمع روحانیون مبارز را که پایگاه های اصلاح طلبان معمم بود از انتخابات کنارگذاشت. اصلاح طبان با ناشیگری به انتقاد از رفسنجانی پرداختند و پس از آنکه او را بی آبرو کردند به اتحاد با وی روی آوردند. از رفتار گذشته خود با منتظری ابراز پشیمانی کردند و با هواداران وی همدردی نمودند. در دوره سوم مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۶۷پس از بازنگری در قانون اساسی نام مجلس شورای ملی رسما به مجلس شورای اسلامی تغییر یافت. در این دوره اکثریت مجلس با خط امامی ها بود در آستانه انتخابات دوره ی چهارم، شورای نگهبان تفسیر جدیدی از ماده ی ۹۹ قانون اساسی در باره ی نظارت را به نظارت استصوابی یعنی نظارت بر «تمام مراحل اجرایی انتخابات از جمله تأیید و رد صلاحیت کاندیداها» تغییردادند. بدین ترتیب با دخالت رهبر و سکوت اکبر هاشمی رفسنجانی و تمکین محمد خاتمی رئیس جمهور، نظارت شورای نگهبان تبدیل به دخالت شورای نگهبان در انتخابات شد. بعدها به استناد همین تفسیر رد صلاحیت های گسترده ای انجام شد و حتا رفسنجانی هم در امان نماند و صلاحیت او هم رد شد.

اصلاح طلبان برنامه ای برای اصلاحات نداشتند و هیچگاه در برابر زیاده خواهی و اشتهای سیری ناپذیر خامنه ای برای تغییر قانون اساسی نیم بند هم مقاومت نکرده و در مجموع دستاوردی نداشتند. پس از تظاهرات مردم در سال ۱۳۸۸که در اثر ندانم کاری موسوی و کروبی به سرکوبی وسیع و کشته شدن و دستگیری بسیاری منجر شد، این پس روی ادامه داشت وبا آمدن روحانی از وی حمایت کردند. روحانی حتا مدعی اصلاحات هم نیست ولی بیشتر اصلاح طلبان یا از او حمایت می کنند یا دردولت وی ادغام شده اند، چون عملا برای ادامه حیات سیاهی چاره ی دیگری نداشته اند.

بخش سوم: ریزش اصول گراها و نزدیکی جناح ها گوناگون حکومتی
اکنون بعد از مدت ها بین جناح های گوناگون حکومتی و عمدتا بین حجتیه و اصلاح طلب ها نزدیکی ایجاد شده است، به طوریکه گاهی اتهام حجتی بودن به اصلاح طلب ها زده می شود. هنوز در رژیم هواداران و دلبستگان حجتیه بسیارند ولی در ظاهر با حجتیه مخالفت می کنند. مخالفت دو گروه در زیر پوسته و چتر ولایت فقیه جریان دارد ولی همه مدعی ذوب در ولایت هستند. فراموش نکنیم که فرقه ی فرقان از شکم انجمن حجتیه بیرون آمد. حداد عادل و ولایتی از حجتی های مشهور بوده اند و معروف است که حداد عادل یکی از پنج نخبه ی فیزیک را که قرار بود به المپیاد جهانی بفرستند، به دلیل بهائی بودن از پای پلکان هواپیما برگردانده و مانع از مسافرت او شده است. محمد جواد ظریف در خاطراتش به شرکت خود در جلسات انجمن حجتیه اشاره کرده و حتا عبدالکریم سروش به گفته ی خود برای مدتی عضو انجمن حجتیه بوده است.


حجتیه در میان ملایان سنتی که در حاشیه قدرت هستند و با حکومت ولایت فقیه سر ناسازگاری دارند هواخواهانی دارد و با اعتراضاتی که هر روز علیه مؤسسات مالی و بانکی ربوی انجام می شود، حجتیه نیز که از قدیم شدیداً با ربا مخالفت می کرده است، دستاویز جدیدی برای کسب حقانیت پیدا می کند.

شاهد هستیم این روزها هم که احمدی نژاد برای بازگشت به قدرت مانور می دهد و محض جلب طرفدار، مخالفت خود را با ربا آشکار کرده است، در معرض اتهام عضویت در حجتیه قرار گرفته است. از آن سو، اصلاح طلبان تصور می کنند با داشتن حزب و چهره ای مانند محمد خاتمی بر حجتیه سر هستند، به ویژه آنکه توانسته اند برخی از احزاب و سازمان های اپوزیسیون را امیدوار به خود نگهدارند. اما مردم از یاد نبرده اند که در انتخابات ۱۳۶۸ محمد خاتمی رئیس جمهورشد و اصلاح طلبان در مجلس نیز اکثریت داشتند و شعارهای جامعه مدنی و قانونمداری دادند ولی خیلی زود از این شعارها دست کشیدند و جامعه مدنی شان تبدیل به جامعه مدینه النبی شد و در برابر حکم حکومتی تسلیم شدند. امروز آشکار است که غرب، به ویژه آمریکا، هوادار اصلاح طلبان اند و رادیوها ی آنها هم دایم تبلیغ این دسته را می کنند و تسهیلات و حتا کمک مالی دراختیار آنها قرار می دهد. اگر نیک بنگریم از انقلاب چیزی باقی نمانده همچنانکه از منابع ثروت کشور چیزی باقی نمانده و ذخایر بسیاری را بر باد داده اند. اکنون در بین اصلاح طلبان، این ضد امپریالیست های دو آتشه سابق، رقابت برای نزدیکی به آمریکاست.

در هنگام مرگ خامنه ای، وصلت یکی از این دو گروه با پاسداران می تواند به ایجاد حکومت جانشینی بیانجامد که ظاهرسکولار آبکی (نه لاییک) و درعین حال آخوندی به سبک حجتیه باشد. تجربه نشان داده است وقتی مذهبی ها از آزادی فکر و آزادی سیاسی صحبت می کنند مقصودشان قبول آزادی دین خودشان است نه چیز دیگر. در ذهن آنها دین بر همه شئون زندگی محیط است و دین خودشان از هر دینی برتر است و اگر این برتری و جامعیت متزلزل شود، خود دین به خطر می افتد.
تا آنجا که به نظر می آید از جانب حجتیه که به کار مخفی عادت دارد و در میان ملایان سنتی نیز پایه دارد بیشتر احساس خطر می شود. بیهوده نیست که هادی خامنه‌ای برادر علی خامنه ای، بارها از انجمن حجتیه به عنوان «محور جریان ضد امام و ضد انقلاب» یاد کرده و افزوده: «متأسفانه بسیاری از رسانه‌های کشور در اختیار این گروه و نوع تفکر آنان قرار گرفته و توانسته با یک جنگ نرم خود را وارد حلقه انقلاب کند، که این مسأله بسیار خطرناک است زیرا خاصیت جنگ نرم این است که هیچ کس آن را احساس نمی‌کند و نمی‌تواند آن را به راحتی درک کند».

۲۰۱۷ Nov 21st Tue – سه شنبه، ۳۰ آبان ۱۳۹۶

• برای اطلاع بیشتر

انجمن حجتیه را بشناسید!- حسن بهگر 



پیام ایران شماره ۹- تابستان ۱۳۸۲ ویژه بررسی گروه های اسلامی حاکم-

http://www.iranliberal.com/showright-spalt.php?id=2482


منبع: ایران لیبرال