یکصد و دو نامه از دو سیمین
"از نوشتههای تازهام پرسیده بودی، چند داستان مربوط به انقلاب نوشتهام که غیرقابل چاپ است." این بخشی از نامه سیمین دانشور، نویسنده ایرانی، به یکی از دوستانش است که سه سال پس از انقلاب نوشته شده است.
هنوز مشخص نیست که این داستانها همان داستانهایی است که سالها بعد در یک مجموعه منتشر شد، یا سانسور و عدم رسیدگی به آثار باقیمانده از دانشور، سرنوشت دیگری برای آنها رقم زده است.
اما سانسور فقط مانع انتشار آثار خلاق هنری و ادبی نیست، بلکه از انتشار آزادانه اسناد و پژوهشهای غیردولتی در زمینه تاریخ هنر و ادبیات نیز جلوگیری میکند.
با این حال به تازگی در ایران، برای اولین بار مجموعهای از نامههای سیمین دانشور و سیمین بهبهانی، دو چهره مهم ادبیات معاصر ایران، در قالب کتابی با عنوان "یکصد و ده نامه از دو سیمین" منتشر شده است.
این نامهها که خطاب به منصور اوجی، شاعر اهل شیراز نوشته شده، فرصتی نادر را در آشنایی با فضای فرهنگی و ادبی ایران، به ویژه سرکوب و سانسور سالهای اول انقلاب و همچنین دوران تاریک جنگ ایران و عراق فراهم کرده است.
انقلاب ایران و خانهنشینی نویسندگان
از همان اولین نامههای دو سیمین مشخص میشود که خانهنشینی، رکود و انزوای نویسندگان و شاعران ایرانی، جزو نخستین پیامدهای انقلاب این کشور است.
سیمین دانشور که پیش از انقلاب استاد دانشگاه بود، با انقلاب فرهنگی بازنشسته شد: "از حال من بخواهی در کنج خانه خود را مشغول میکنم، دانشگاه بسته است و من هم که بازنشستهام."
نارگیری اجباری از فعالیت های اجتماعی که سرنوشت بسیاری از روشنفکران ایرانی پس از انقلاب بود، آنان را دچار افسردگی کرد: "دور بودن از اجتماع جنبش تن را از آدمیزاد میگیرد... بدون آن روح میپژمرد."
همچنین دانشور از سرخوردگی نویسندگان در آن سالها مینویسد: "همه دچار ملال و افسردگی هستند و شاید این ملال به خاطر این باشد که خود را انقلابیون بیکار تصور میکنند یا شاید به این علت که به قول عوامالناس تهران به بیماری خیطی دچارند."
او "نبودن وسیله چاپ و سانسور" و "جو موجود" را دو علت اصلی این "دوره رکود و فترت" نویسندگان ایرانی میداند.
سیمین بهبهانی نیز دو سال پس از انقلاب با اشاره به شعر معروف "چه روزگار غریبی است" سروده شاملو، مینویسد: "من اکنون میگویم که "روزگاری" نیست و تنها "غریبی" هست و آن هم چه غریبی".
دانشور در ۶ بهمن ۱۳۶۰ مینویسد: "روی رمان جزیره سرگردانی کار میکنم و سرگردان شدهام زیرا در سه سال اخیر وقایعی در این مملکت رخ داده که وقایع آن کتاب را بیرنگ کرده است..." |
بازداشت، فرار، زندان و اعدام
سیمین دانشور و سیمین بهبهانی، در این نامههای خود با نام بردن از چندین نویسنده و شاعر ایرانی، از بازداشت و زندانی شدن آنان و همچنین از فرار برخی دیگر سخن میگویند.
به عنوان نمونه، سیمین بهبهانی از شبی که سعید سلطانپور شاعر ایرانی در یک مجلس عروسی به اتهام "خروج ارز" بازداشت شد، نوشته است. سلطانپور بعدا در زندان اعدام شد.
یا از بازداشت ناصر پاکدامن و محمد مختاری، در حمله نیروهای سپاه پاسداران به کانون نویسندگان ایران: "از کانون بگویم. روز سهشنبه که رفتم آنجا در اشغال پاسداران بود و مرا راه ندادند و گویا کاغذها و اسامی اعضا و کارتهای عضویت و غیره را بردهاند و پاکدامن و مختاری را نیز تا ساعت یازده شب نگاه داشتهاند...".
سیمین دانشور نیز به چگونگی فرار شاعرانی چون نعمت میرزازاده (آزرم) و نادر نادرپور از ایران اشاره کرده و از زندانی شدن "گروهی از دوستان" از جمله رضا براهنی و مصطفی رحیمی" نوشته است.
موضعگیری درباره انقلاب و جنگ
هر دو سیمین درباره انقلاب و جنگ شدیدا ناامیدند.
در حالی که دانشور در رمان "جزیره سرگردانی" به دوران مصدق تا انقلاب میپردازد، این نویسنده در بهمن ۱۳۶۰ مینویسد: "در سه سال اخیر وقایعی در این مملکت رخ داده که وقایع آن کتاب را بیرنگ کرده است..."
همچنین دانشور شدیدا از استقرار جمهوری اسلامی مأیوس است و مینویسد: "تصور میکنم حکومت فعلی تا مدتی دراز بپاید و به این نتیجه رسیدهام که مبارزه در کشورهای جهان سوم مفید فایدهای نیست".
او در نامه دیگری از "سلطه اوباش" مینویسد و "این که به ما ثابت شد دین افیون عوام است": "مزه حکومت پرولتاریا و لمپنها را هم چشیدیم. اما به قول حافظ چه جای کلک بیهوده گو؟"
این نویسنده درباره جنگ ایران و عراق نیز معتقد است که تا وقتی "پسران و دختران ده دوازده ساله با پیشانی بند سرخ و آرزوی شهادت نقش بر آن، در نمازجمعه جای خاص خود را دارند، پس امید بستن آرزوی خامی است."
همچنین سیمین بهبهانی از این که جنگ به ویژه پس از پیروزی نیروهای ایرانی در خرمشهر همچنان ادامه دارد، شدیدا معترض است و در ۲۳ تیر ۱۳۶۱ مینویسد: "بالاخره مثل همه جنگها پس از فرونشستن آتش کینه جنگ افروزان همه از خود خواهند پرسید این همه آشوب این همه برادرکشی این همه ستمگری برای چه بود؟ چه عایدمان شد؟"
اوضاع تهران در دهه شصت
یکی دیگر از ویژگیهای نامههای منتشر شده از دو سیمین، توصیف وضعیت پایتخت ایران در دهه شصت برای دوستی است که در شهرستان زندگی میکند.
مثلا بهبهانی در سال ۱۳۶۱ مینویسد: "در تهران بازار کتاب و مجله و شعر با هیچ دم و فوت و فنی گرم نمیشود، اصلا جایی برای نوشتن و چیزی که به خواندن بیارزد کم است..."
یا در نامهای دیگر به وحشت جنگ اشاره میکند و مینویسد: "شما در شیراز آسودهتر از مایید. شبها خیابانهای تهران چنان تاریک است که آدم وحشت میکند و به خانه پناه میآورد که در خانه هم اوایل شب خاموشی است و داستان چراغ و شمع و دل گرفته..."
دانشور نیز در اسفند ۱۳۶۶، وقتی موشکهای عراقی تهران را هدف میگرفت، "در انتظار موشک" مینویسد: "اما من در بچگی از موش نمیترسیدم و حالا از موشک نمیترسم. از بالای خانه مان مشتعل میگذرد و حتی نگاهش میکنم..."
سیمین بهبهانی در آبان ۱۳۵۹ مینویسد:
"چه روزگار غریبی است شاملو گفت و نادرپور نیز
و دیگران بسیار و من اکنون میگویم که
"روزگاری" نیست و تنها "غریبی" هست و آن هم چه غریبی"
|
سانسور و ممنوعالقلمها
مهمترین بخش این نامهها، قسمتهایی است که دو سیمین نمونههایی از چگونگی سانسور آثار خود و دیگر نویسندگان و شاعران ایرانی میگویند.
به عنوان نمونه، دانشور در بهمن ۱۳۶۲ مینویسد که "براهنی و محمود دولتآبادی و احمد محمود جزء ممنوعالقلمها هستند".
یا این که ۶۵ صفحه از مجموعه داستانی که با عنوان "ماه عسل آفتابی" ترجمه کرده، از سوی وزارت ارشاد تغییر داده شد و او فقط به خاطر جلوگیری از ضرر بیشتر ناشر به این سانسور تن داده است.
سیمین دانشور به سانسور یکی از این داستانها با نام "زندگی بودا" اشاره میکند و مینویسد: "قریب یک صفحه و نیم زده شد و بودا به صورت امام جعفر صادق درآمده."
او اضافه میکند که در خود قصه "ماه عسل آفتابی" صفحات مربوط به "شب زاف که بسیار انسانی و مملوس بود کاملا زده شد و به جای این دو صفحه نوشته شد "مرد زن را تصاحب کرد" کاری که مرد ایرانی معمولا میکند."
سیمین بهبهانی نیز در لابهلای نامهها به سانسور شعرهایش اشاره میکند و برای نمونه مینویسد: "سانسور بسیار سخت است حتی برای کتابی مثل مرمر".
شرایط سخت زندگی
از آنجا که به علت محدودیتها و سانسور، زندگینامهنویسی در ایران چندان پا نگرفته، انتشار نامههایی از این دست، علاوه بر شرایط زمانه، ویژگیهای شخصی و جزئیاتی از زندگی خصوصی چهرههای ادبی ایران را نیز از زبان خود آنان بازگو میکند.
سیمین بهبهانی در یکی از نامههای خود که شاید دردآورترین نامه او باشد، از شرایط سخت زندگی خود میگوید: "یک زمانی من گرفتاری مادی شدید داشتم بعد از فوت منوچهر [همسر بهبهانی]، و اما حالا به تو میگویم بعد از آن که طلا و خرت و پرت و حتی عطرهایم را فروختم، سالاد الویه تهیه کردم و به سوپرها دادم. بگذریم که استفاده چندانی هم نداشت..."
این شاعر همچنین در نامه دیگری از این که در "هیچ خرابشدهای آن قدر نسبت به نویسنده و شاعرشان بیاعتنا نیستند" شدیدا گلایه میکند.
سیمین بهبهانی به سرنوشت مشترک همه همنسلانش اشاره میکند که تجربه زندگی پیش و پس از انقلاب را دارند: "وقتی نگاه میکنم میبینم در این حکومت مغضوبم و در آن حکومت هم محبوب نبودم. و همه ما همینطوریم. چه میشود کرد؟"
علی جیحون، منتقد هنری / بی بی سی فارسی