پرستو فروهر |
گزارشی از ایستادگی
دیروز به رسم هر سال، پرستو در خانه مادر و پدرش و به قول خودش «قتل گاه آن ها»، مراسم يادبودي داشت و از دوستان و دادخواهان دعوت كرده بود که او را تنها نگذارند.
من هم با اتوبوس راه افتادم و در ايستگاه پل چوبي پياده شدم، بقيه راه را پياده تا خيابان هدايت رفتم. ولي داخل خيابان هدايت هرچه به كوچه مراد زاده نزديك تر مي شدم، چشم هايم را باور نمي كردم. چون خبري از «ماموران حفظ امنیت» نبود. با اينكه چند دقيقه اي به ساعت چهار مانده بود، فكر كردم مراسم را به هم زدند و مردم را بر گردانده اند.
با اينكه به پرستو گفته بودند که حق برگذاری مراسم را با اما و اگر دارد، این که نباید هیچ حرف و سخن و شعاری باشد و پرستو نیز به ناچار مهمان ها را دعوت به ۲ ساعت سکوت کرده بود، ولی باز هم نگران بودم که به این اندک هم تن ندهند و چه دردناک است که خانواده ها را تا این حد تحت فشار قرار می دهند.
به نزديك در خانه رسيدم، حدود ده نفري مامور پراكنده دم درایستاده بودند و دو نفرشان از زواياي مختلف از دوستانی که می آمدند، عكس و فيلم مي گرفتند. در بسته بود، با چند نفري كه دم در بودند زنگ زديم و وارد شديم. از پله ها بالا رفتم، چند نفري از خانم ها و إقايان در ايوان نشسته بودند و بقيه داخل بودند. سالن پراز مردم بود، عده اي هم دم در سالن ايستاده بودند. من نیز همان جا ايستادم تا صحبت های پرستو با دیگر دوستان تمام شود و چند گل زیبا را به یادشان تقدیم پرستو کردم.
سپس پرستو دو ساعت سكوت را اعلام كرد و همه با احترام، درخواست او رعايت كردند. من هم وارد شدم و در جايي نشستم.
سکوت در آن فضا، مرا به سالهای دور برد و فكرم صحنه ی ورود آن قاتل هاي مزدور و عكس العمل پروانه اسکندری و داریوش فروهر را بازآفريني مي كرد. از پستي و فرومايگي بعضي موجودات دوپا نميدانستم با خود چه بگویم. آیا انسان بودند یا گرگهایی انسان نما، چگونه میتوانند این چنین با شقاوت انسان ها را سلاخی کنند؟!
با رفت و آمدها، دوباره از ۱۹ سال پیش به لحظه کنونی پرتاب شدم، عده اي مي آمدند و افراد دیگری می رفتند. برخی را میشناختم و برخی برایم ناآشنا بودند. ناصر زرافشان، وکیل پرونده ی فروهرها و قتل های زنجیره ای که پنج سال برای این پرونده در زندان بود نیز آمد. نسرین ستوده و دوستانی دیگری نیز آمده بودند و امير انتظام را هم با ويلچر آوردند.
در پايان، پرستو با صحبت کوتاهی از همه تشکر کرد. وقتي كه مي گفت، بعد از دوازده سال جمع شدن شما در خانه ی مادر و پدرم، غم هاي مرا التيام بخشيد، بغض گلويش را گرفته بود و شاید می خواست فریاد بزند، ولی خشم اش را از چنین مراسم دردناکی پنهان می کرد که چرا یاران مادر و پدرش حتی حق سخن گفتن درباره آن ها را نیافتند و نمی دانست درچهارم آذر در دادگاه چه تدارکی برایش دیده اند و بالاخره پاسپورتش را به او پس میدهند و میتواند به خانه دوم اش باز گردد یا باید در ایران در زندان محبوس بماند.
این ها، پرسش هایی بود که همه ی ما را نیز نگران کرده بود و با این همه به شجاعت پرستو آفرین گفتیم که با تمامی این مشکلات باز هم آمده و این مراسم را تدارک دیده بود.
در پایان، از مردم خواهش كرد كه سرود اي ايران را بخوانند و پس از آن، همه ی دوستان و یاران خانه فروهرها را ترک کرده و بدرود گفتند.
و باز ناباورانه و پرسش گر، ولی در سکوت، از درون آن خانه ی غرق به خون بيرون آمديم.
با درودهای گرم به تمامی آزادی خواهان
یکی از مادران پارک لاله ایران