شعری برای نسرین ستوده از زندان اوین
آسمان به رنگ خاك
و خاك به رنگ خون
زنان به بند
و مردهاي مرد
به زير تازيانه در نبرد
و خون به رگ به جوش
و موج غم درون سينه ژرف و پرخروش
خروش
به قلب شهر خفته و خموش
سكوت
صداي پاي صبح
ميان ظلمت طويل شب به گوش ماه ميرسد
خموش
زني زراه ميرسد
زمركبي كه حامل سياهي شب است
زني به رنگ نور
خموش و پرصلابت و صبور
چه روزها به بند
به اتهام دانش و شعور!
زني چو صخرهاي رفيع و استوار و پرغرور
به شهر خفته در عبور . . .
زني ز راه ميرسد
ز مركبي كه حامل سياهي شب است
دو دست او
به دستبند ظلم و جور بسته ليك
هنوز خنده بر لب است !
كسي تو گوئيا كه درب خانهاش بروي او گشود
و او دو دست بسته را به آسمان نمود
قدم به خانهاش نهاد
در آرزوي داد !
خموش
بدون واژگان
به روح خسته زمان اشاره كرد
جهان دودست بسته را نظاره كرد
و در سراسر جهان
قلم زدست هر وكيل پاك پرتوان
وكيل مردمان خسته جان
به ناگهان فتاد !
و من به سجده ميروم
گشوده باد هميشه دربهاي افتخار
به روي اين چنين زني
گشاده باد
دستهاي اين چنين زني
ستوده باد
اين چنين زني ! . . .
با محبت و احترام
تقديم به سركار خانم نسرين ستوده
زندان اوين / ۹ خرداد ۱۳۹۰
دو دست او / به دستبند ظلم و جور بسته ليك / هنوز خنده بر لب است !
«ستوده باد / چنین زنی...»آسمان به رنگ خاك
و خاك به رنگ خون
زنان به بند
و مردهاي مرد
به زير تازيانه در نبرد
و خون به رگ به جوش
و موج غم درون سينه ژرف و پرخروش
خروش
به قلب شهر خفته و خموش
سكوت
صداي پاي صبح
ميان ظلمت طويل شب به گوش ماه ميرسد
خموش
زني زراه ميرسد
زمركبي كه حامل سياهي شب است
زني به رنگ نور
خموش و پرصلابت و صبور
چه روزها به بند
به اتهام دانش و شعور!
زني چو صخرهاي رفيع و استوار و پرغرور
به شهر خفته در عبور . . .
زني ز راه ميرسد
ز مركبي كه حامل سياهي شب است
دو دست او
به دستبند ظلم و جور بسته ليك
هنوز خنده بر لب است !
كسي تو گوئيا كه درب خانهاش بروي او گشود
و او دو دست بسته را به آسمان نمود
قدم به خانهاش نهاد
در آرزوي داد !
خموش
بدون واژگان
به روح خسته زمان اشاره كرد
جهان دودست بسته را نظاره كرد
و در سراسر جهان
قلم زدست هر وكيل پاك پرتوان
وكيل مردمان خسته جان
به ناگهان فتاد !
و من به سجده ميروم
گشوده باد هميشه دربهاي افتخار
به روي اين چنين زني
گشاده باد
دستهاي اين چنين زني
ستوده باد
اين چنين زني ! . . .
با محبت و احترام
تقديم به سركار خانم نسرين ستوده
زندان اوين / ۹ خرداد ۱۳۹۰
نسرین ستوده، روز هشتم خرداد ماه ۱۳۹۰، با دستبند و به همراه دو سرباز و يك زن پليس از زندان اوين به كانون وكلا آورده شد تا در دادگاه رسيدگي به ابطال پروانه وكالت اش شركت كند.
تصویرهای منتشر شده از نسرین ستوده درحالی که با دستبند به کانون وکلا آورده شده بود، جزو تصاویر ماندگار سال ۱۳۹۰ بود. چهره پُر امید و مصمم و خندان نسرین در حالی که دستبند فلزی بر دست هایش زده اند، الهام بخش بسیاری از فعالان جنبش حقوق مدنی در ایران شده است.
در این میان یکی از زندانیان سیاسی شعری را با الهام از همین واقعه ی ماندگار، برای نسرین ستوده سروده است و آن را از زندان برای همسر نسرین فرستاده است. متن شعر در بالا آمده است.