گفتوگو با ليدا فريمان،
پرچمداريام براي مسوولان مهمتر از ورزشكاريام بود
نگار خسروي16 سالي ميشود كه از پرچمدارياش در المپيك 1996 آتلانتا ميگذرد؛ حالا 40 سالش شده و يك دختر پنجساله دارد. او اولين زن ايراني بود كه توانست با حجاب اسلامي، پرچمدار كاروان المپيك شود و راه را براي بقيه زنان باز كند. وقتي با او به گفتوگو مينشينم، هم ميشود
بغض را در صدايش احساس كرد و هم ذوق بهجامانده از جوانياش را. گفتوگويمان هم كمكم خانوادگي شد و همسرش هم شريك گپزدنمان. فريد اسلامي همسر ليداست.
خيلي وقت است كه گوشهنشين شدهاي؛ به جز چند مصاحبه آن هم به فاصله چند سال، خبري از ليدا فريمان نيست.
اين روزها سعي ميكنم بيشتر به دخترم برسم. دورادور از اوضاع ورزش خصوصا زنان خبر دارم. در حال حاضر كه تيراندازي نميكنم. تا پارسال با هيات تيراندازي تبريز كار ميكردم اما چون برنامه و بودجههايي كه در اختيار داشتيم فوقالعاده محدود بودند عذرخواهي و قطع همكاري كردم.
سيكل جالبي است. بعد از تو كه اولين زن پرچمدار بودي فکر میکنید هدف از انتخاب «پرچمدار» المپیک از میان زنان چیست؟
شايد هدف از حضور من، آن هم در رژه و پرچمداري در المپيك اين بود كه ثابت كنيم زن مسلمان ميتواند در يكي از مهمترين رويدادهاي ورزشي شركت كند، آن هم با حجاب.
فريد: من هميشه گفتهام كه اگر ليدا افتخار بود چرا بعد از المپيك هيچ اهميتي به او داده نشد؟!
و حالا احساست چيست؟
من اين را قبول دارم. وقتي به گذشته نگاه ميكنم مطمئن ميشوم كه حضور من بيشتر از نتيجهاي كه قرار بود به دست بياورم اهميت داشت. بيشك براي كسي كه قرار است سه ساعت بعد از تمام شدن مراسم به مسابقه برود، برنامه خاصي تعريف نشده و حقيقتا حضورش مهمتر از مدالش بوده است!
به هر حال اين پروسهاي بود كه بايد ميگذشت تا ورزش زنان به اينجا برسد.
قبول دارم. هر چيزي پروسه خودش را دارد. ورزش بانوان پروسهاش را گذراند تا به اين روزها رسيد؛ روزهايي كه ميشود روي مدالآورياش حساب باز كرد. دوراني كه من به عنوان المپيكي معرفي شدم صرفا بحث باز شدن راه براي ساير زنان ورزشكار مطرح بود.
اما با اين اوصاف و با گذشت اين چند ده سال باز هم ورزشكاران زن از اينكه حمايت نميشوند گله دارند.
اما شرايط من و همدورهايهاي من خيلي متفاوت بود. براي ورزشكاري مثل الهه احمدي كه همرشته من است چقدر برنامه ريختهاند؟ او چقدر تمرين كرده است؟ نسل تازه تيراندازي مربي خارجي دارد، در مسابقات برونمرزي شركت ميكند تا مدال بگيرد. اما براي من و همدورهايهاي من اصلا اين برنامهها وجود نداشت. اختلاف من با مسوولان از همين مسابقات خارجي شروع شد.
اجازه بده حرفت را قبول نكنم؛ چون در همين دورهاي كه ميگويي، خود تو توانستي هم سهميه المپيك بگيري و هم مقام آسيايي...
بله، توانستم اما در چه شرايطي؟! من در مسابقات هيروشيما ركورد ورود براي المپيك را زدم. حداقل ورودي 365 بود و من توانستم 379 بزنم. البته بايد بگويم كه من و يكي از دوستانم موفق شديم سهميه را بگيريم اما هر دو ما بعد از هيروشيما محروم و در اوج آمادگيمان از تمرينات دور شديم. تقيپور، همان دوستي كه با من سهميه را گرفت، بعد از بازيهاي هيروشيما به دليل اتفاقي كه افتاد كلا انگيزهاش را از دست داد. ميخواهم بگويم امتيازي كه ما در هيروشيما زديم با قهرماني آسيا چند امتياز فاصله داشت اما مديريت اشتباه و نادرستي كه در آن زمان حكمفرما بود ما را عقب انداخت. هر چند كسب سهميه هم بعد از درگيري شديد من و سرپرست بود و همين امتيازي هم كه به دست آوردم به اندازه دنيا ارزش داشت! اين درگيري آنقدر شديد بود كه من به كل روحيهام را از دست داده بودم تا جايي كه مربيام بارها به من گفت اگر ميخواهي مسابقه نده...
يعني قابليتهاي خودت باعث شد كه رشد كني؟
دقيقا. ما قابليت داشتيم كه حتي در شرايط بحراني هم توانستيم سهميه بگيريم.
هميشه از يك خاطره بد حرف ميزني كه باعث محروميتت شد. آن هم در شرايطي كه توانستي سهميه المپيك را بگيري... دقيقا چه اتفاقي افتاد؟
دو روز قبل از مسابقه بود كه من به همراه دوستم تصميم گرفتيم در دهكده ورزشكاران قدم بزنيم اما سرپرست تيم به شدت از اين كار ما انتقاد كرد و بايد بگويم جرقه اختلافات از همان جا زده شد. فرداي همان روز براي انجام آخرين جلسه تمريني به سالن رفتيم. سرپرستمان به من گفت كه قرار است يك گروه ژاپني با تو مصاحبه كنند، سالن را ترك نكن. بيشتر از يك ساعت در سالن منتظر آمدن آنها شدم اما هيچ خبري نبود. من هم از خط بيرون آمدم و در همين فاصله گروه فيلمبرداري به سالن آمدند. وقتي سرپرست ديد كه من در خط نيستم شروع به فرياد زدن كرد. صداي او آنقدر بلند بود كه همه سالن به ما توجه ميكردند. من از خجالتم گريه كردم و از سالن بيرون رفتم.
يعني باز هم در يك رونمايي از زن مسلمان تو با خروجت از خط همه برنامهها را به هم زدي!
دقيقا. اين هم نمونهاي از همان نمايش دارد! بعد از اين اتفاق و زماني كه به تهران برگشتيم من از مسابقات و حضور در تيراندازي محروم شدم. بارها به سازمان تربيتبدني رفتم و اعتراض كردم. آن زمان معاون سازمان تربيت بدني آقاي فائقي بود. بيشك او يكي از كساني است كه در موفقيت من نقش مهمي داشت. وقتي براي او اتفاقات را تعريف كردم، گفت اين محروميت صرفا سليقهاي بوده و به من كمك ميكند كه محروميتم از بين برود.
فريد: اين مشكلاتي كه ميگويد كم است. گاهي دخالتها آنقدر زياد بود كه در زندگي شخصيمان تاثير ميگذاشت. زماني كه او در تيم ملي بود، آنقدر رفتارهاي مسوولان نامناسب بود كه گاهي فكر ميكردم اينها برده هستند!
با توجه به گفتههايت گويا اين بخشش دو ماه مانده به المپيك بوده است.
بله، درست دو ماه مانده بود و جالب اينجاست كه حتي به من به صورت دقيق هم نگفتند به آتلانتا ميروم يا نه. به من زنگ زدند و گفتند به احتمال زياد! من هم از همان روز شروع به تمرين كردم. بعد از يك ماه هم به تهران آمدم و به صورت جديتر تمريناتم را ادامه دادم هرچند نه مربي داشتم و نه كسي همراهم بود. تنهايي به سالن ميرفتم و برميگشتم.
تا چه زمانی مطمئن نبودي كه مسافري؟
تا لحظه پرواز مطمئن نبودم كه ميروم يا نه. قرار بود همان سرپرستمان همراه من به المپيك بيايد. اما به دليل اينكه ايشان در آموزش و پرورش هم مشغول بود مشكل خروج داشت. ساعت 10 شب بود كه به من گفتند بايد ساعت دو صبح فرودگاه باشم. حتي روسرياي كه قرار بود روز رژه سرم كنم درست دوخت نشده بود! و خواهرم كه براي من به تهران آمده بود تندتند كوك زد!
در دوراني كه آتلانتا بودي ديگر با سرپرست مشكل پيدا نكردي؟
چرا! اما اتفاقي كه افتاد را بهتر است تعريف نكنم! جريان سوال يك خبرنگار اسپانيايي از من بود كه البته سوالش اندكي شخصي بود و به دستور سرپرستم من نبايد حتي جواب ميدادم!
از پرچمداريات بگو. سخت بود؟
قبل از روز افتتاحيه تمام كشورها بايد براي تمرين نگه داشتن پرچم به همان ورزشگاه اصلي ميرفتند اما هيچكدام از مسوولان ما اين را نميدانستند! و به من هم كسي چيزي نگفت. من تمرين نداشتم و مملو از استرس بودم. اما خوشبختانه در طول مسير اتفاق خاصي نيفتاد و من هم طبق برنامه پيش رفتم.
روز افتتاحيه چطور بود؟
رژه كاروانهاي ورزشي تا سه صبح طول كشيد. مانتوي من سفيد بود و براي اينكه كثيف نشود من تمام اين مدت را سرپا ايستادم حتي فرصت نكردم كه شام بخورم. وقتي به دهكده المپيك رسيديم ساعت 3:30 بود و من بايد براي مسابقهام ساعت شش از دهكده حركت ميكردم. يعني تنها توانستم سه ساعت استراحت كنم.
اما اين را ميداني كه حضور تو در اين مسابقات حتي راه را براي ورزشكاران زن ساير كشورهاي مسلمان باز كرد؟
خيلي خوشحالم. شايد تنها شادي من در اين مدت همين باشد كه توانستم مسير را براي ساير زنان ورزشكار كه مسلمان هستند باز كنم. خوشحالم از اينكه الهه احمدي به درجهاي رسيده كه روي مدال گرفتنش حساب باز ميكنند.
چرا بعد از المپيك آتلانتا نبودي؟
فريد: بعد از المپيك آتلانتا، كميته جهاني المپيك ليدا را بورس كرد به كشور آلمان تا براي دور بعدي المپيك آمادگي بيشتري پيدا كند. قرار شد كه بعد از ايشان من به آلمان بروم. اما با كارشكنيهاي مسوولان تنها اتفاقي كه افتاد هزينه يك ميليوني تلفن در سال 78 براي ما بود. يك سال تمام من از تبريز به تهران ميآمدم تا بتوانم كارهايم را درست كنم اما مسوولان اهميت نميدادند. من آنقدر رفتم و آمدم كه يك روز آقاي فائقي به من گفت: «صبحها كه وارد ميشوي، كارت بزن!»
تا به حال از تو تقدير هم شده؟
ليدا: يادم نميآيد.
فريد: از المپيك كه برگشت هيچ كدام از مسوولان حتي يكبار هم از او تجليل نكردند. فقط شوراي شهر تبريز مراسمي برگزار كرد كه البته هديه تاريخي هم داد!
حالا هديه تاريخي چه بود؟
فريد: قابلمه!
همين؟
نه يكبار ديگر هم تربيت بدني استان، ليدا را به مراسمي دعوت كرد (ميخندد... .) من را هم دعوت نكردند! من بيرون مراسم داخل ماشين نشستم تا بيايد. موقع برگشتن، رييس وقت يك سكه در تاريكي به ليدا داد. انگار ما دزدي كرديم و كسي نبايد ميفهميد كه از او قدرداني شده!
پيشرفت خوبي داشتهاند اما باز هم مشكلاتي وجود دارد كه اغلب مديريتي است.
فكر ميكنم وضعيت در حال حاضر خيلي بهتر شده است. اما موضوع اينجاست كه ورزش زنان به سمت حرفهاي شدن پيش ميرود اما نه برخوردها و نه امكانات ما با حرفهاي شدن همسو است. به نظرم اغلب اوقات صرفا جنبه سياسي و اجتماعي حضور زنان در نظر گرفته ميشود.
فريد: راه موفقيت اين راهي نيست كه مسوولان در پيش گرفتند.
چطور؟
فريد: بعد از اينكه ما ازدواج كرديم ماهها ميشد كه همديگر را نميديديم اما به دليل عشق ليدا به اين رشته حرفي نميزدم. ما 10سال تحمل كرديم و هزينه داديم. اما حالا كسي پيدا ميشود كه اين شرايط را قبول كند؟
نزديك به 20 سال ميشود كه از آن روزها گذشته و حرفهاي من هم فايده ندارد اما من دغدغه فرهنگي و اجتماعي دارم. حرف من اين است كه ميشد در همان زمان هم رفتارهاي مناسبتر و حرفهايتري صورت بگيرد.
ليدا، حالا فكر ميكني چقدر ميشود به نتايج زنان كاروان خصوصا دو ورزشكار همرشتهايات اميدوار بود؟
شك ندارم كه نتيجه خوبي ميگيرند. شايد به مدال نرسند اما مطمئن هستم كه امتيازات خوبي را ميگيرند خصوصا الهه.