سيمين بهبهاني
آيا دليلي بهتر از شعري كه از شاملو نقل كردم در توجيه آثارش و تامل در آنها سراغ داريد؟
سخنی نگفت
من ۳۱ سال در كنار شاملو بودم، خاطرات بسياري را با او در سينهام حمل ميكنم. شعر شاملو از درخشانترين اشعار شعر معاصر و مدرن ايران است. برخلاف آنچه برخي ميگويند يا در برخي از آثارش اشاره ميكنند، نگاهي بسيار مهربان نسبت به زنان داشت و هرگز در آثارش ستيزه و جدلي با زن نداشت.
من در قامت يك شاعر همنسل و همكار او هميشه شعرهايش را ميخواندم و درست پس از چاپ كتاب «هواي تازه» بود كه درك كردم شاملو سبك خاص خودش و شعرش را قطعا ميتواند به شعر ايران ديكته كند. او در زبان شعرش، مديون اطلاعات وسيعش از متون قديم و خصوصا «تاريخ بيهقي» است. شاملو پس از چاپ هواي تازه، وزنهاي قديم شعر را به كلي كنار گذاشت و پرداختن به آهنگ طبيعي كلمات را شروع كرد كه از متون قديم در گوشش نشسته بود. شاملو علاقه خاصي به سمفونيهاي مهم موسيقي جهان داشت و همين سمفونيها بود كه او را در آفرينش يك موسيقي نرم و ملايم در اشعارش به موفقيت رساند.
قناري گفت: كره ما
كره قفسها با ميلههاي زرين و چينهدان چيني.
ماهي سرخ سفره هفتسينش به محيطي تعبير كرد كه هر بهار متبلور ميشود.
كركس گفت: سياره من
سياره بيهمتايي كه در آن مرگ مائده ميآفريند.
كوسه گفت: زمين
سفره بركتخيز اقيانوسها.
انسان سخني نگفت
تنها او بود كه جامه به تن داشت و آستينش از اشك تر بود.
آيا دليلي بهتر از شعري كه از شاملو نقل كردم در توجيه آثارش و تامل در آنها سراغ داريد؟
با كدام زبان ميتوان تفاوت ميان انسان و ساير مخلوقات را، به تمهيد چنين واژهها و اشارهها بيانكرد؟
با كدام قلم امكان دارد كه در نهايت ايجاز، برتري ميزان درك و دانش و احساس بشر را بر حيوان توجيه كرد؟
و به نيروي كدام انديشه ميتوان، با پرداختن چند جملهاي كوتاه، آسايش و آرامش و بيمسووليتي حيوان را در سنجش با انسان به اثبات رساند و «آستيني را كه از اشك تر» شده است پيشرو نهاد؟
شاملو نميگويد «بخوان!» ما هستيم كه ميخوانيم و در صورت حس مظلوميت و مسووليت انسان، متاثر ميشويم و درمييابيم كه چه وظايف سنگيني داريم.
۱مرداد ۱۳۹۱