به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۹۱

ارزیابی «ادیب برومند» از عملكرد مصدق در تير ۱۳۳۱ :
ميانه‌روي، دشمنان خاص خود را دارد
عليرضا افشاري
استاد عبدالعلي برومند -زاده‌ شهر «گز» از بخش «برخوار» اصفهان- دانش‌آموخته حقوق قضايي از دانشگاه تهران است و اكنون 88 سال دارد. هنگام ملي كردن صنعت نفت قصايد و اشعار مهيج‌ خود را درحمايت از نهضت ملي ايران در راديو مي‌خواند و در آن هنگام حتي‌ روزنامه‌هايي كه با او همفكري نداشتند، اشعارش را با عنوان شاعر ملي‌ به چاپ مي‌رساندند. در عين حال حضور او در جبهه‌ ملي ايران سبب شد پايش به سياست نيز باز شود. اديب ‌برومند كه بعد از كودتاي 28 مرداد از طريق حزب ايران با نهضت مقاومت ملي همكاري‌ داشت، از بنيادگذاران دوره‌ دوم فعاليت‌هاي جبهه ملي و در دوره‌ سوم‌ نيز از جمله رهبران آن بود.

‌مي‌گويند استعفاي دكتر مصدق از مقام نخست‌وزيري، كه منجر به قيام 30 تير شد، بدون مشورت وي با رهبران احزاب همسو و مشاورانش انجام گرفت.

در اين مورد من هم اطلاعي ندارم كه مشورتي كرده باشند. انتخابات دوره‌ هفدهم تمام شده بود و مطابق قانون، نخست‌وزير بايد استعفا مي‌داد و دوباره براي خودش و كابينه‌ جديد راي اعتماد مجلس را مي‌گرفت. پيش از آن، دكتر مصدق نزد شاه رفت و درباره‌ كابينه با وي صحبت كرد و در ضمن، خواهان در اختيار گرفتن وزارت جنگ شد، با اين استدلال كه با يك دولت معظم وارد جنگ شده‌ايم و در گوشه و كنار مملكت عده‌اي از بدخواهان در صدد برپا كردن آشوب هستند و ما هر ساعت به نيروي انتظامي نياز پيدا مي‌كنيم.
برابرِ خاطرات شيرين سميعي، عروس مصدق، شاه با ناراحتي اظهار مي‌كند كه به اين ترتيب بايد مملكت را ترك كند، اما مصدق خاطرنشان مي‌كند كه من براي سلطنت پدر شما سوگند وفاداري نخوردم اما نسبت به شما خوردم و سوءقصدي در كار نيست و من همواره پاسِ قانون اساسي و احترام به مقام سلطنت را داشته و دارم.
شاه براي پاسخگويي 48 ساعت زمان مي‌خواهد كه سرانجام پاسخ منفي مي‌دهد و بنا بر شنیده‌ها، به اصرار اشرف پهلوي، به سراغ قوام‌السلطنه، كه در آن هنگام مغضوبش نيز بود، مي‌رود و به او تكليف نخست‌وزيري مي‌كند.

‌برخي پذيرش نخست‌وزيري از سوي قوام را بزرگ‌ترين اشتباه زندگي سياسي وي مي‌دانند كه بدون درك شرايط چنان كرد. به نظر شما چرا قوام‌السلطنه نخست‌وزيري را قبول كرد؟

قوام مردي بود جاه‌طلب و چون به كرات وزير و نخست‌وزير شده بود، خانه‌نشيني را هيچ خوش نداشت و با اينكه لقب «جناب اشرف» را شاه از او سلب كرده بود، كه در اين جريان به او برگرداند، به عاقبت كار نينديشيد. قوام در 26 تير زمام امور را به دست گرفت و آن بيانيه‌ تند و خشونت‌آميز را صادر كرد و در عين حال خود را مبدع موضوع احقاق حقوق ايران از منابع نفت دانست و ضمن دفاع از سرسختي دكتر مصدق در پيگيري آن خواسته، او را مسوول بي‌تدبيري‌هايي دانست كه هدف را فداي وسيله مي‌كند و سپس اشاره به تشكيل دادگاه‌هاي انقلابي و مجازات بدون چشم‌پوشي اخلال‌گران كرد.

‌و ديگر آنكه دستور قوام براي توقيف آيت‌الله كاشاني، كه به علت پخش زودهنگام خبر آن از راديو بي‌بي‌سي امكان انجامش از دست رفت، آيا در رفتار بعدي آيت‌الله موثر بوده است؟

من نشنيدم. اصولا وضع قوام، به مجرد انتشار اعلاميه و اوج گرفتن هيجان مردم به‌گونه‌اي شد كه فرصت انجام هر كاري را از وي گرفت. خبر انتصاب او در سراسر كشور اثري بد پيدا كرد و مردم در شهرهاي مختلف، با رفتن به تلگراف‌خانه‌ها تلگراف‌هاي مفصلي داير بر عدم پذيرش جانشيني براي مصدق به تهران مخابره مي‌كردند. در تهران، فراكسيون نهضت ملي بيانيه‌اي صادر كرد و مردم را به اعتصاب و مخالفت فراخواند. پس از آن اعلاميه‌ آيت‌الله كاشاني بود. در 30 تير مردم از اطراف به سمت بهارستان آمدند و ظرف يكي، دو ساعت سرتاسر خيابان شاه‌آباد، چهارراه مخبرالدوله و خيابان اكباتان و نزديكي‌هاي سرچشمه مملو از جمعيت بود كه فرياد مرگ بر قوام سر مي‌دادند و در اين موقع نظاميان شروع به تيراندازي كردند به اين اميد كه جمعيت هيجان‌زده صحنه را خالي كنند كه چنين نشد و مردم از جان گذشتند و پايداري كردند، به‌طوري كه نيروهاي نظامي و انتظامي، به‌ويژه در پي تعدادي نافرماني، ناگزير از عقب‌نشيني شدند.

‌شما در آنجا بوديد؟

نه، من در اصفهان بودم. در خيابان چهارباغ و اطراف آن جمعيت بسياري گرد آمده بودند و عده‌ زيادي در تلگراف‌خانه متحصن شده و مشغول مذاكره با تهران بودند، ولي چون رييس شهرباني اصفهان، مرحوم بخردي، خيلي با ملايمت و ملاطفت با مردم صحبت مي‌كرد و از تيراندازي جلوگيري كرد، شايد تنها عده‌اي گرفتار و چند نفري زخمي شدند ولي كسي كشته نشد. من پس از پيروزي 30 تير شعري را در تمجيد از اين جنبش مردمي سرودم كه در راديو اصفهان خوانده شد. دو روز بعد به تهران آمدم و خودم آن شعر را در راديو سراسري خواندم.

‌آمارهاي كشته‌شدگان قيام 30 تير از 80 تا 180 نفر متغير است، مگر بعدها آمار دقيقي از كشته‌شدگان اين فاجعه منتشر نشد؟

درست است بعد هم آمار دقيقي داده نشد، ولي كمتر از 100 نفر در تهران و شهرستان‌ها نبود.

‌همزماني دقيقِ صدور راي دادگاه لاهه با آن رويداد كمي شگفت‌انگيز است. آيا دقيقا در همان روز راي دادگاه لاهه منتشر شد؟

راي دادگاه هنگامي پخش شد كه هنوز مردم از پيروزي قيام‌شان شادمان بودند. عصر سي‌ام تير، در خلأ نيروهاي نظامي و انتظامي، تهران توسط خود مردم اداره مي‌شد و كساني در چهارراه‌ها اتومبيل‌ها را هدايت مي‌كردند. شاه در آن مدت در يك حالت آشفته و نگران به سر مي‌برد و هر لحظه انتظار پيشامدهاي بسيار ناگواري را داشت اما عصر آن روز دو سه نفر از فراكسيون نهضت ملي ـ‌گويا مهندس حسيبي و مهندس رضوي‌ـ نزد شاه رفتند و اوضاع را براي او تشريح كردند و خواستار عزل قوام شدند كه موافقت كرد.

‌منتقدان مصدق مي‌گويند كه او از مجازات عاملان كشتار مردم در 30 تير سر باز زد. اين سخن تا چه اندازه مي‌تواند واقعيت داشته باشد؟

مصدق تا اطراف و جوانب قضيه‌اي براي او آشكار نمي‌شد دست به كاري نمي‌زد. او با خصلت دموكراتيك و انسان‌دوستانه‌اي كه داشت نمي‌توانست بر حسب گمان افراد را مجازات كند. از طرفي، آن اوضاع آشفته مهلتي به وي نداد تا پيگير پرونده‌ مسببان تيراندازي شود، هر چند همه، بي‌آنكه بر زبان آورند، آگاه بودند كه نظاميان جز به فرمان شاه تيراندازي نمي‌كنند. بنابراين او قوام را مسوول نمي‌دانست.

‌جالب است آن دسته از ياران مصدق كه در اين هنگام در مجلس خواهان مجازات قوام شدند و حتي به انتقاد شديد از مصدق برخاستند همان‌هايي هستند كه سرانجام هم طرف دربار را گرفتند و به مصدق پشت كردند. پس مي‌گوييد علت خودداري مصدق از مصادره‌ خانه و زندگي قوام به اين نكته بازمي‌گردد؟

آري او مفسد في‌الارض شناخته شدنِ قوام توسط مجلس را ناشي از هيجاناتي مي‌دانست كه توسط گروهي خاص طرح مي‌شد.

‌پس از خودداري مصدق، موضوع خويشاوندي وي با قوام را مطرح كردند؟

درست است، براي از ميدان به دركردن مصدق دست به هر كاري مي‌زدند و مي‌خواستند از او نقطه‌ضعف بگيرند و چون اين امر تحقق پيدا نكرد مي‌خواستند از طريق انتقادهايي بي‌ربط كار را پيش ببرند.

‌اما اكنون سخناني بيان مي‌شود كه قدر قوام دانسته نشد و كساني مصدق را بزرگ كردند تا او را تحت‌الشعاع قرار دهند و مصدق هم با او دشمني كرده است.

ميانه‌روي هميشه دشمنان خاص خود را دارد.

‌نقد ديگري كه به مصدق وارد مي‌كنند برگزيده شدن سرلشکر وثوق به مقام وزارت دفاع است و مي‌گويند او از عاملان سركوب مردم بوده است.

سرلشکر وثوق در 30 تير نقشي نداشت و اصولا رييس ژاندارمري بود و درون شهرها نبود، كما اينكه او توانست بدون درگيري، كفن‌پوشان كرمانشاهي را وادار به بازگشت كند. البته وثوق موقتا و به قصد جلب اعتماد شاه انتخاب شد كه با شرايط پيش‌آمده هم يك ماه بيشتر در اين مقام باقي نماند.

‌و درباره ورود سهام‌السطان و رضا فلاح به كابينه چه؟ آيا نظر منتقدان درست بود؟

سهام‌السلطان مرد درستكاري بود و از اين بابت نقطه‌ضعفي نداشت و شركت نفت به چنين فردي نيازمند بود و سندي دال بر ارتباط او با انگليسي‌ها يا اينكه گامي برخلاف مصالح ملت و مملكت برداشته باشد نداريم. اما مهندس فلاح، به خاطر لياقت و كفايت فني‌اش، همواره مورد توجه انگليسي‌ها بود و در اداره‌ صنعت نفت جزو عناصر مفيد بود. دكتر مصدق او را، پس از مشورت با مشاورانش، به ناچار و از جهت احاطه‌ كلي‌اش بر قضاياي نفت و اداره‌ آن برگزيد.

‌مي‌گويند يكي از عللي كه باعث شد اتحاد عالي مردم در جنبش، كه تجلي‌اش در 30 تير بود، پس از آن تكرار نشود فضاي آزادي بود كه براي چپ‌گرايان وجود داشت و جاسوسان انگليسي نيز از همين راه توانستند تصوير غلوشده‌ ايران متمايل به شوروي را بسازند. نظر شما چيست؟

چپ‌ها آزادي‌شان از زمان رزم‌آرا تامين شده بود و اين در شأن دكتر مصدق، كه دعوي دموكرات بودن داشت، نبود كه پس از نخست‌وزيري بگير‌وببند كند. گسترش فعاليت‌ توده‌اي‌ها در نتيجه‌ سياست‌ها و رايزني‌هاي رزم‌آرا شكل گرفت. در زمان مصدق نيز آنان زير عنوان «جمعيت مبارزه با استعمار» فعاليت مي‌كردند.