به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۹۱

مساله تولد «جرج برنارد شاو»
بزرگ‌ترين شوخي جهان
گفته مي‌شود «برنارد شاو» براي هر كلمه‌اي كه مي‌نوشت يك دلار حق‌التحرير مي‌گرفت. نويسنده جواني در پاكتي يك دلار گذاشت و براي او فرستاد و خطاب به او نوشت: «گفته مي‌شود برنارد شاو براي هر كلمه‌اي كه مي‌نويسد يك دلار حق‌التحرير مي‌گيرد. خب بفرما. اين هم يك دلار. منتظر دريافت اثر يك‌كلمه‌اي شما هستم.»
برنارد شاو كه خيلي كلك بود يك دلاري را گذاشت توي جيبش و نامه‌اي به نويسنده جوان فرستاد كه فقط توي آن يك كلمه نوشته شده بود: «چشم!» 
حكايتي را كه نقل كرديم راست و دروغ انتسابش به آقاي شاو را نمي‌دانيم–حتما خاطره‌اي است گنگ كه گوشه و كنار مجله يا كتابي در كودكي خوانده شده است-اما از چيزي كه مي‌توان مطمئن بود اين است كه اگر برنارد شاو نبود جور اين حكايت را هم بايد جناب «كوروش» يا جناب «شريعتي» مي‌كشيدند. گويا مدتي است «نيچه» و «شكسپير» براي ارايه اين نوع خدمات اجتماعي به ايرانيان به مرخصي رفته‌اند. «انيشتين» هم از وقتي پسر پروفسور «حسابي» شروع به ذكر خاطراتي از پدرش و انيشتين كرد، با دل‌خوري يك شب بي‌خبر از ادبيات عامه فارسي رفت.
مي‌گويند شريعتي هم پروفسور «شاندل» را خلق كرده بود تا حكايت‌هاي مورد نظرش را به او منتسب كند. با اين اوصاف اگر تا چند وقت ديگر باستان‌شناسان كتيبه‌اي بيابند كه كوروش هم از كسي نقل مي‌كرده كه اسمش به گوش كسي نخورده باشد نبايد تعجب كنيم.
هيچ اهميتي ندارد برنارد شاو نمايشنامه‌نويسي ايرلندي‌تبار بود كه بيست و ششم جولاي‌الاول سنه 1856 در دوبلين ايرلند به دنيا آمد و بعد از عمري فعاليت ادبي كه برايش توامان جايزه نوبل و اسكار به ارمغان آورد، چه آثاري خلق كرده، يا اصولا چه‌كاره‌حسن ادبيات و نمايش‌نامه‌نويسي بوده است؟ چيزي كه مهم است اين است كه كساني بايد بار نقل‌قول‌هاي بامزه را در جامعه ما به دوش بكشند. برنارد شاو به رندي و ظرافت طبع شهره بود و يك‌تنه در حكايت‌هاي فراواني نقش اول را بازي مي‌كند كه براي هر پرسش و اتفاقي پاسخي طنز در چنته دارد، پس طبيعي است كه در نقل محافل ما، انيشتين را از گود به در كند؛ انيشتيني كه حقش را پيش از اينها شريعتي خورده بود. البته حالا فاميل دور – از بستگان كلاه‌قرمزي – از گرد راه نرسيده همه را از ميدان
به در كرده، شريعتي و نيچه و برنارد شاو هم نمي‌شناسد.
بياييد از موضوع تولد مباركي برنارد شاو دور شويم و از فرصت استفاده و درد دل كنيم... بله. نه تنها در ادبيات، كه در سياست و ورزش و باقي امور هم همين‌طور است. يعني هميشه خبر غيرمهم و بي‌ارزش خبري رويداد اصلي را در سايه نگه مي‌دارد. حالا توي سياستش را ما مثال نمي‌زنيم اما مثلا در ورزش (كه مثال‌زدنش مساله‌اي ندارد) فيروز كريمي و علي پروين كه اولي طنز توليد مي‌كرد و دومي از بس جدي است حرف‌هايش طنز از كار درمي‌آيد حرف‌هايشان تيتر يك از كار درمي‌آيد يا در عالم سينما خورجين خورجين در گرانبهايي است كه از مسعود فراستي و فرج سلحشور، رسانه به رسانه هر روز نقل مي‌شود.
خب، طبيعي است كه با بولد كردن چنين اخبار و نقل‌قول‌هاي فاقد ارزش خبري، ذهن مخاطب و خواننده تربيت مي‌شود كه كم‌كم ساده‌گيرانه با موضوعات روبه‌رو شود و با سرگرم شدن به بخش خنده‌دار اخبار روزانه، از اتفاق‌ها و رويدادهاي مهم غافل بماند. عادت خواننده به اينكه فقط به خواندن سوتيترها اكتفا كند، يا تماشاي يك فيلم را به خواندن يك ديالوگ از آن، در صفحه وبلاگ ديالوگ‌هاي تاثيرگذار كاهش دهد، يا خواندن رماني عظيم را در حد خواندن سطري رمانتيك از آن در گوشي موبايل يا صندوق‌نامه‌هاي اينترنتي‌اش پايين بياورد، يا... راهي است كه زحمت خط كشيدن روي سطرها و ارسال پارازيت را از بين خواهد برد. همچنين از سكه افتادن محتواي اصلي كتاب‌هاي جدي نويسندگان، با رواج دادن شوخي‌هاي دستي و دم‌دستي به آنان، در رسانه‌هاي خرد نيز موضوعي است كه بايد به آن دقت كرد. حالا كه تولد آقاي برنارد شاو سبب شد ما حرف‌هايي را بزنيم كه توي دل‌مان مانده بود و ربطي به او نداشت- مثل خيلي از حكايت‌هايي كه در فرهنگ ما به او منتسب است كه روحش هم خبر ندارد- براي اينكه ديني از برنارد عزيز بر دوش ما نماند، در اين سطرهاي پاياني چيزي نقل مي‌كنيم كه لابد باورتان نمي‌شود، اما باور بفرماييد براي شخص شخيص آقاي برنارد شاو است كه بگويي نگويي چنين چيزي مرقوم فرموده:
«هرگاه قصد شوخي دارم، حقيقت را بيان مي‌كنم. اين بزرگ‌ترين شوخي جهان است.»
بعيد نيست از فردا وقتي كسي حقيقت را بيان كند به او بخنديم و بگوييم برنارد شاو گفته هر كي حقيقت را مي‌گويد شوخي مي‌كند پس بايد بهش خنديد. داريد به اين حقيقت مي‌خنديد؟ شوخي مي‌كنم؟
پوريا عالمي