دموکراسی خیابانی
دمکراسی به عنوان یکی از قدیمیترین نظامهای حکومت بشری؛ به ویژه در برهه زمانی پس از فروپاشی نظامهای کمونیستی و بلوک شرق، به مدل غالب حکمرانی در جهان مبدل شد. جذابیت دمکراسی به قدری بالاست که حتی حکمرانان ناباورمند به دمکراسی هم میکوشند خود را پایبند به رای مردم نشان دهند و ظاهری دموکراتیک ایجاد کنند. در روند عمومی دمکراسی، مردم بابت اطمینان از اجرا شدن وعده های نامزد پیروز، تضمین و ضمانت اجرایی لازم را ندارند زیرا برگزیده انتخابات تا زمان رای گیری بعدی به کار خویش ادامه میدهد. حال اگر سیاست ورزی توانست آرای اکثریت مردم را جذب کند و به عنوان پیروز انتخابات رقابتی و آزاد بر مسند قدرت تکیه زند اما در مقام عمل «نخواهد» یا «نتواند» مجری اراده اکثریت باشد و حتی در مسیر خلاف مطالبات رای دهندگان عمل کند، تکلیف چیست؟ اینجاست که یکی از بنیادیترین ایرادهای دمکراسی آشکار شده و بی عیب نبودن این مدل حکومتی به اثبات میرسد. مدافعان دمکراسی ضمن اذعان به وجود چنین نقیصه ای، بر دو نکته پافشاری میکنند. نخست آنکه دموکراسی علیرغم عیبهایی از این جنس، در قیاس با دیگر مدلهای حکومتی، هنوز، کم ایرادترین و به تعبیری، بهترین «گزینه موجود» است و رقیب جدی ندارد؛ دوم آنکه مزیتهای دمکراسی آن چنان زیاد است که نواقص آن قابل تحمل جلوه گر میشود. این استدلالها، اما، در حوزه تئوریک و نظری است و تنها در کشورهایی ملاک عمل قرار میگیرد که دمکراسی در آنها نهادینه شده است و تعیین تکلیف اختلاف نظرها، صرفا، پای صندوقهای رای و به زمانهای مشخص منطبق با «قانون» واگذار میشود. ولی اگر فرهنگ دمکراتیک در جامعهای ریشه عمیق نداشته باشد و ملت - به روا یا ناروا- احساس کنند که سیاست ورز پیروز انتخابات در مسیری متفاوت یا متضاد با اراده اکثریت گام برمی دارد، نمیتوان انتظار داشت که تغییر وضعیت را تا موعد انتخابات آینده به تعویق اندازند. آنان وارد چالش با حکومت میشوند و در صورت ناتوانی حکمرانان در مهار اعتراضها، از راهی غیر دمکراتیک، حکومت برآمده از دمکراسی را سرنگون میکنند و اغلب، میکوشند با برگزاری انتخاباتی دیگر، حکمران شایسته ای را بر مسند قدرت نشانند که رویاهای اکثریت را جامه عمل بپوشاند، این رویایی است که معلوم نیست قابل دسترس باشد یا خیر؟
آنچه ساعاتی پیش در مصر اتفاق افتاد و به برکناری «مرسی» در «کودتای نظامیان» منجر شد، تحولی از همین جنس است. ملت مصر پس از سرنگون کردن دیکتاتوری مبارک - که با همسویی نظامیان ممکن شد - به پای صندوقهای رای رفتتد تا در فرآیندی دمکراتیک، سکاندار کشورشان را انتخاب و زمام امور را به او بسپارند. در نهایت، اسلام گرایان با محوریت «اخوان المسلمین»، بدلایل گوناگونی، با اکثریت شکننده 52 درصدی بر رقبا فائق آمدند و «مرسی» اولین رییس جمهور «بهار عربی» سرزمین فراعنه شد. اما ناکارآمدی حکومت جدید موجب شد، نه تنها مخالفانش به جرگه حامیان حکومت نپیوستند بلکه بخش بزرگی از رای دهندگان به نامزد اخوانیها هم، تغییر موضع دادند و در زمره همگامان اپوزیسیون «مرسی» قرار گرفتند و جبهه نیرومندی شامل سکولارها، روشنفکران، مسیحیان، طبقات به تنگ آمده از گرانی و فساد و نیز منتقدان اسلامگرای «مرسی» شکل گرفت. حضور پرشمار و نمادین معترضان طی روزهای اخیر در میدان «التحریر» نقطه اوج چالش علنی آنان با حکومت اخوانیها بود. تعداد معترضان چنان چشمگیر بود که زبان طنز تلخ «مبارک» را گشود که «مخالفان من بسیار کمتر از معترضان کنونی مرسی بودند». دولت، در بحبوحه فشار اپوزیسیون، امید به حمایت ارتش داشت اما نظامیان که دل خوشی از اهداف و عملکرد اخوانیها نداشتند، ترجیح دادند باز هم کنار اکثریت ملت قرار گیرند و مواضعی را در پیش گرفتند که به افزایش عزم معترضان و کاهش اعتماد به نفس هواداران اخوانیها منجر شد.نطق سه شنبه «مرسی» آخرین فرصتی بود که او میتوانست با درایت، حکومت اسلامگرا را از پرتگاه سقوط رهایی بخشد یا حداقل، میدان نبردی از پیش باخته را با آبرومندی ترک کند. اما او همچون گذشته نشان داد که سیاستمداری زیرک و مرد بحرانها نیست. رییس جمهور اخوانی با چهره ای مضطرب و کلامی لرزان، اشاره ای گذرا به «اشتباهات» حکومتش داشت و تلاش کرد وضعیت بحرانی مصر – به ویژه در حوزه اقتصاد- را به عملکرد «مبارک» در دوره زمامداری نسبت دهد؛ توجیهی که گوش شنوایی میان معترضان نیافت. او همزمان، از ایستادگی تا پای جان برای ماندن در قدرت، سخن به میان آورد و اختلاف خویش با ارتش را به زبان آورد و عیان ساخت. این موضع گیریها که نه «مذاکره» و میل به «سازش» از آن استنباط میشد و نه متکی به قدرتی نظامی برای اجرای تهدید و رجزها بود، صفوف مخالفان حکومت اخوانی را به هم نزدیکتر و فشرده تر کرد و در نهایت، حرف آخر را نظامیان زدند و برکناری رییس جمهور و تعلیق قانون اساسی را اعلام و قدرت را برگذاری انتخابات بعدی به دولتی انتقالی واگذار کردند.
آینده مصر هر چه باشد، زنگ خطری است برای سایر حکومتهای برخاسته از آتش «بهار عربی»، زیرا این واقعیت ناگوار را به آنان گوشزد میکند که صعود به قدرت کافی نیست و برای استمرار حکومت باید به تعهدات انتخاباتی خویش پایبند بمانند ؛ وگرنه، در صورت عدم رضایت مردم از کارنامه آنان، تضمینی نیست که تا زمان قانونی انتخابات آینده دوام آورند. تودهها راه دمکراسی خیابانی را آموختهاند و به قدرت شگرف آن پی بردهاند؛ و منتظر فرارسیدن موعد دمکراسی صندوق رای باقی نمیمانند. گسترش چنین تفکری، مزایا و معایب متعددی دارد که در مجالی دیگر باید به آن پرداخت.
داوود محمدی