به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی
دوشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۹۲
وقایع مصر،
دموکراسی یا ضد دموکراسی؟
مریم جمشیدی
«دموكراسي سرنوشت محتوم همه ملتهاست.» اين تاكيدي بود كه توكويل حدود دو قرن پيش و مانهايم حدود يك قرن قبل بيان كردند.
شايد اين پيشبيني اوايل قرن 19 و 20، از نظر بسياري، فقط يك پيشبيني يا غلو محسوب ميشد اما روندي كه دنياي امروز در پيش گرفته، حاكي از آن است كه دموكراسي تقديري است كه همه ملتها يا دچارش شدهاند يا در حال دست و پنجه نرم كردن با آن هستند و دولتهاي اقتدارگرا ناگزير از تسليم در مقابل دموكراسي خواهند بود. نمونه اخيرش انقلابهاي كشورهاي عربي است كه حكمرانان اقتدارگرايي همچون مبارك، قذافي و بن علي به خانه آخر رسيدند و مردم آنان را از اوج قدرت فرو آوردند.
اما در ميان كشورهايي كه تاكنون نسيم برابري را استشمام كردهاند، مصر وضعيت متفاوتي دارد.
محمد مرسي نخستين رييسجمهور منتخب مصر پس از سقوط مبارك، شامگاه چهارشنبه گذشته با دخالت ارتش بركنار و بازداشت شد.
اين نوشتار بدون آنكه بخواهد درباره رويكرد مرسي يا گروه اخوان المسلمين كه حامي وي بودهاند، قضاوتي داشته باشد، به بررسي جامعهشناختانه اين موضوع ميپردازد كه چه ميشود رييسجمهور جامعهيي كه حدود دو سال قبل و البته بعد از سالها دوري از دموكراسي، به «برابري» سلام كرد، دقيقا در نخستين سالگرد انتخاب شدنش توسط مردم، سرنگون ميشود.
مانهايم وقتي كه از سيال بودن دموكراسي سخن ميگفت در عين حال يك هشدار هم داد مبني بر اينكه يك خطر، تمامي كشورهاي تازه راه يافته به مرحله دموكراسي را تهديد ميكند و آن خطر ظهور مجدد استبداد است. زيرا از دل دموكراسيهايي كه اين كشورها
براي نخستين بار آن را تجربه ميكنند، احتمال آنكه توتاليتاريسم بيرون آيد، بسيار زياد است. در واقع از يك سو، سياست در جوامع تازه دموكرات شده؛ سيال است و از سوي ديگر، گروههايي روي كار ميآيند كه تجربه سياسي ندارند و در امر سياست، تازه كار و بيتجربه محسوب ميشوند. اين گروهها و مردم، چون تا پيش از آن به دليل بسته بودن و تمركز قدرت، تجربه مشاركت سياسي نداشته و در واقع دور از كانون قدرت بودهاند، به احتمال زياد، تحت تاثير همين گروههاي جوان و تازهوارد به عرصه سياست قرار ميگيرند و حق خود را به آنان واگذار ميكنند؛ حقي كه به آنان برابري عرضه ميدارد و در عين حال، همگيشان را در سرنوشت خويش، داراي نقش ميداند. اين خطر وقتي جديتر ميشود كه برخي از روشنفكران و نخبگان نيز تسليم آرمانگرايي و خواست گروههاي تازهكار سياسي ميشوند و بدينترتيب گروهي تازهكار ميتواند كنترل امور سياسي آن جامعه را در دست بگيرد و خواست خود را خارج از چارچوب فرآيندهاي دموكراتيك، بر جامعه تحميل كند. اين خواست نيز هر بار به يك شكل و شمايل و البته توسط گروههاي مختلف فكري و سياسي و حتي ديني، به مردم تحميل ميشود. بنابراين آنچه كه در مصر اين روزها رخ داده، نمونهيي از محقق شدن هشدار مانهايم است. حدود يك سال و نيم قبل، جامعهيي «مبارك» را از اريكه قدرت به پشت ميلههاي زندان منتقل كرد و همه دنيا فكر ميكردند كه سرزمين فراعنه براي هميشه از يوغ استبداد رها شده و به آغوش برابري پناه برده است. اما آن موقع همه غافل از هشدار ظهور استبداد از دل دموكراسي درباره كشورهاي نوين در امر دموكراسي بودند. در سال 2011 مردم مصر در پي وقوع انقلابهاي عربي، خواستار تغيير سرنوشت خود شدند. آن موقع كمتر كسي نگاه بدبينانهيي نسبت به ماهيت چنين حركتي داشت لذا سقوط مبارك را رفتاري در چارچوب رسيدن موسم دموكراسي به مصر تلقي ميكرد. اما اكنون كه به آن روزها نگاه ميكنيم اين گونه مينمايدكه تجمع آن وقت مردم مصر در ميدان التحرير، در راستاي دموكراسي نبود بلكه رفتاري در قالب دموكراسي و ناشي از بيزاري آنها از فردي به نام حسني مبارك بود. از اين منظر، اقدام آنان قطعا به معناي آزاديخواهي نبود و نيست؛ ناشي از برابريخواهي هم نيست؛ بلكه تلاشي است براي شكست يك فرد يا گروه و نه برقراري برابري و آزادي. در واقع حالا با اتفاقي كه براي مرسي افتاد، نميتوان با ترديد به نيت مصريها نگاه نكرد. اين مقاله به هيچ عنوان درصدد حمايت از سياستها و اقدامات دولت اخوان المسلمين نيست كه قطعا مبرا از اشتباه نبودهاند و گرنه در هفته گذشته، اين همه مخالف از طيفهاي مختلف در ميدان التحرير گرد هم نميآمدند بلكه توجه اين نوشته به نكته مهمتري يعني فرداي مصر است. با اين روندي كه قاهره پيدا كرده، چه تضميني وجود دارد كه رييسجمهور منتخب بعدي به سرنوشت مرسي دچار نشود؟ يعني به سرنوشت رييسجمهوري كه به اذعان خود مصريها و حتي دولتهاي غربي و غيرغربي، طي فرآيندي كاملا دموكراتيك انتخاب شد. ادامه آن روند با وجود تمام كاستيهايي كه تاكنون وجود داشته، ميتوانست نويدبخش نهادينه شدن دموكراسي و رسيدن فرداهايي كاملا دموكراتيك براي مصر باشد، اما اينك تحقق اين آرزو قطعا با وقفهيي طولاني مواجه خواهد شد و روياي آن دسته از مصرياني كه خود را در آستانه دروازه ورود به دنياي مدرن ميديدند، پريشان است. زيرا هيچ كس را در ميان همين مخالفان و مرسي كه شامل سكولارها، ليبرالها، ناسيوناليستهاي طرفدار جمال عبدالناصر، فمينيستها، غربگرايان و مسيحيها و حتي مسلمانان است، نمييابند كه نگران دخالت نظاميان در امر سياست باشد. كسي را در بين اين خيل جشن گرفته در التحرير نمييابند كه خودش يا يكي از رهبران مخالفان درباره آسيبهايي كه ورود نظاميان به حيطه سياست به وجود ميآورد، با جماعت آزادي دوست سخن بگويد. شايد بگوييد مخالفان مرسي كه اندك هم نيستند، فكر ميكنند حالا كه ارتش در راستاي منويات آنان اقدام كرده، بايد قدردانش باشند و خوشي امروز را با نگراني فردا، خراب نكرد؟ اگر اين گونه باشد بايد يادآور شد همين نظاميان بودند كه براي سالهاي متمادي در تاريخ مصر، از ديكتاتوري «مبارك» حمايت كردند و حالا هم چه تضميني وجود دارد كه بعد از اين نيز، چنين نكنند؟ يادمان باشد فرآيند دموكراتيك شدن، فرآيند تكمرحلهيي نيست. اگر هم مشكلي در دولتي برآمده از دموكراسي وجود دارد، راهحل رفع آن هرچه باشد، قطعا كودتا نيست.