ستون چهارم، نه پنجم
عمری چنان به جوانی و مزایای آن عادت کرده بودیم، که نفهمیدیم چی شد که ناگهان با اتفاقی غیرمنتظره مواجه شدیم! تک و توک در اجتماع میدیدیم که کسانی به ما احترام میگذاشتند! آخر ما بیشتر به بیاحترامی عادت کرده بودیم! بعد که مثلا در اتوبوس طبق عادت دیرین و درسِ مادر بلند میشدیم تا جایمان را به بزرگترها بدهیم، ملاحظه میکردیم که گاهی تعجب میکنند، دست رد روی شانه ما میگذارند و ما را مینشانند، که: «ای آقا اختیار دارین!» تدریجا ملاحظه کردیم که تازه کسانی جلوی ما بلند هم میشوند و جای خودشان را تعارف میکنند (آن عادت قدیمی هنوز بهکلی ور نیفتاده بود!) و تدریجا دیدیم بر تعداد آن احترامات تک و توک افزوده شده است! تا اینکه به فکرمان رسید نکند با وجود بعضی ظواهرِ آنچنانی به یکی از مقامات اینچنینی شباهتی پیدا کردهایم که برخلاف عادت قدری محترم شدهایم! این بود که سراغ آیینه رفتیم. چشمتان روز بد نبیند! از هرچه احترام بیزار شدیم! یعنی اول بیاختیار به قیافهای که در آینه دیدیم سلام کردیم و طبق عادت تعارف کردیم جای خودمان را به او بدهیم، هرچند خودمان هم ایستاده بودیم، اما هیبت طرف ما را گرفته بود! بعد دیدیم قیافه طرف آشناست! دقت که کردیم دیدیمای داد بیداد! او خودمان هستیم و دریغ از یک تار موی سیاه! راز آن احترام ما در آیینه بود. خواستیم آن را بشکنیم، دیدیم که به فرموده شاعر آیینه شکستن خطاست! باری غرض از این مقدمه اینکه دوستان خبرنگار هم در واکنش به همین هیبتِ ناخواسته ما را آیینه گذشتههای دور انگاشتهاند! مثلا میگویند خاطراتمان را از تشییع جنازه ناپلئون یا تاجگذاری احمدشاه بنویسیم! هرچه میگویم والله بالله اونموقعها ما نبودیم؛ میگویند بودی، خسیسی میکنی!
از جمله امروز از من خواستهاند به مناسبت ۱۷ مرداد روز خبرنگار بنویسم! عجبا پس خبرنگار روز هم دارد! به عبارت دیگر میخواهم بگویم برای کاری که در این سرزمین خودش «روزی» ندارد، برایش روز گرفتهاند که چه شود! بعد، فکر کردم هر موجودی دو روز دارد! زادروز و سالروز! به من نگفتند روز خبرنگار دقیقا مربوط به ولادتش است یا وفاتش، تا لحن خودمان را با شرایط مجلس محترم تطبیق دهیم! در زمان رییسجمهوری سابق که بود، هروقت از کاری یا رفتاری دلخور میشدیم، زور خودمان که نمیرسید، برای جبران آن بیزوری خودمان، زور خبرنگارهای دیگران را به رخ میکشیدیم! مثلا وقتی میگفتند به مناسبت نیکسون بنویس، مینوشتیم همان رییسجمهوری که دو خبرنگار او را به زیر کشیدند! میگفتند درباره رییسجمهوری سابق آلمان بنویس که خبرنگاران بعضی فعل و انفعالات مالی او را از حساب دولت لو داده بودند، مینوشتیم، «چگونه خبرنگار رییسجمهوری را برکنار کرد!» مثلا همین چند روز پیش که خانم هلن توماس، یا به قول خودشان تامِس، خبرنگار لبنانیتبار آمریکایی در ۹۰ سالگی درگذشت، یادداشتی به مناسبت مرگش در اعتماد نوشتم و باز هم هرچه در دلم بود به بهانه مرگ او گفتم. برای یادآوری احترامی که در آنجاها برای خبرنگارانِ ناظر بر عملکردهای دولتها و چهارمین رکن واقعی دموکراسی قائل هستند، در پایان به نقل از سخنان رییسجمهورشان نوشتم: «میشل اوباما و من از آگاهی درگذشت هلن تامس اندوهگین شدیم، هلن پیشگامی واقعی بود که درها را گشود و سدها را در راه نسلهایی از روزنامهنگاران زن فرو ریخت... از اینکه موجب شود روسای جمهوری – از جمله خودم – حواسمان جمع باشد، هرگز کوتاه نیامد. چیزی که موجب شد در راس گروه روزنامهنگاران کاخ سفید قرار گیرد، فقط طولانی بودن سابقهاش نبود، بلکه اعتقاد راسخش بود به اینکه دموکراسی ما هنگامی به بهترین وجه کار خواهد کرد که پرسشهای سخت مطرح کنیم و رهبرانمان را به پاسخگویی واداریم!» پرزیدنت کلینتون و خانم کلینتون نیز از او به عنوان روزنامهنگاری پیشگام نام بردند «که فراتر از سهم خودش در تَرَک دادن بر سقف بلورین محدودیتها نقش داشت.» و افزوده بودم که پیشگامی چنین روزنامهنگارانی است که موجب تقویت مبانی دموکراسی در جامعهای میشود که روزنامهنگار منتقدش به جای آنکه در اثر انتقاد و توضیحخواهی به تعطیل کشانده و بیکار و تحقیر شود و قلم به دست در کنار میدان منتظر مشتری بعدی بماند که بیاید یا نیاید، روسای جمهوری خاطی مقتدری چون نیکسون را گریهکنان به خانه میفرستند تا خاطراتشان را مرور کنند! به این دلیل ترجیح دادم دربارهاش بنویسم!
اکنون به رییسجمهوری فرهیخته که با زبان تکریم آشناست، با زبان تکریم به مناسبت روز خبرنگار میگویم: اگر چین، با همه عظمت و پیشرفتهایش، دارای بالاترین آمار خبرنگاران دربند است، از احترام و افتخارش میکاهد. از کرهشمالی، عربستان، یمن و سومالی انتظاری غیر از چنان آمارهایی نمیرود. اما برای ایران، دربند بودن و میدانی شدن حتی یکنفر از این فرهیختگان شکیبا سزاوار نیست! خبرنگار دوست کشورش و ستون چهارم دموکراسی است نه ستون پنجم دشمن! همین!