به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۹۲

به بهانه یادآوری سالروز خداحافظی «م. امید»

مصایب خانه‌پدری به روایت پسر «اخوان» 
سعید برآبادی
«امیرجان صبوری» ترانه غمگینی دارد که وقتی با لهجه افغانی‌اش آن را می‌خواند به‌مراتب غمگین‌تر هم می‌شود: «شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی، خانه خالی/ جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی/ کوچ کرده دسته‌دسته آشنایان عندلیبان/ باغ خالی، باغچه خالی، شاخه خالی، لانه خالی». این آهنگ را بگذارید موسیقی متن همین عکس باشد تا از «ارغنون» و «زمستان» و «از این اوستا» عبور کنیم و برسیم به روزگار «دوزخ اما سرد» و شاید هم «ترا ‌ای کهن بوم و بر دوست دارم».
 کمی بالاتر از بلوار کشاورز، نرسیده به خیابان فاطمی، در کوچه‌پس‌کوچه‌های امیرآباد قدیم که همسایه آب‌کرج بود و حالا همسایه ترافیک‌های سرسام‌آور مرز طرح‌ترافیک (!)، خانه «م. امید»، ناامید نشسته است با پلاکارد زردی بر پیشانی که مالک ذی‌نفع را اخطار کرده برای تعیین‌تکلیف ملک خود، زودتر به اداره شهرسازی شهرداری منطقه شش مراجعه کند و در پایین هم اخطار را مکرر کرده که عواقب احتمالی تاخیر در این حضور، برعهده مالک ذی‌نفع خواهد بود. این خانه، همان خانه‌ای است که مهدی اخوان‌ثالث، در فاصله سال‌های 57 تا 69 در آن منزل داشته و به‌قول هدایت «خانه عاقبت» او بوده. اینک اما در پس‌زمینه، صدای افغانی «صبوری» به این بیت رسیده است که «سازها بشکست و درد شاعران از حد گذشت/ سال‌های انتظاری بر من و تو بد گذشت» و تصویر چیزی نیست جز حیاط متروکی که درختان خشک‌شده در دهان حیاطش مردد مانده‌اند و شیشه‌های شکسته‌اش هر امیدی را برای بدل‌شدن این خانه به «خانه اخوان» ناامید می‌کنند. بوفی اگر نشسته باشد بر طاق این خانه، همان بوف فراموشی است. بوفی که صدای شومش را سال‌ها پیش صاحبخانه خراسانی اینطور به تصویر کشیده بود: «و چه غمگین است و پرفریاد وحشت، خالی لانه/ و چه تاریک است تنهایی/ و چه دردآلود، گردآلودی متروک...».
«زرتشت اخوان‌ثالث» دیگر با رسانه‌ها حرف نمی‌زند. چندسالی است که عهد سکوت با روزنامه‌ها بسته و تنها به ذکر چند جمله قناعت می‌کند. جملاتی که حکایت این خانه را در فاصله 12سال زندگی با پدرش کمی روشن می‌کند: «این خانه ازنظر حقوقی از آن پدرومادرم بود که دوسال پیش برای ساخت «خانه اخوان» در اختیار شهرداری منطقه شش قرار گرفت و خریداری شد.» آنطور که او می‌گوید، خانه امیرآباد در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده و قرار بر این بوده که در این دوسال، خانه بدل به مکانی شود موزه‌مانند، برای آنچه فرهنگ ایران به «م. امید» بدهکار است.» اما حالا اگر موزه‌ای از دل این خانه بیرون آمده باشد، موزه آشغال‌هایی است که همسایه‌ها، در خانه متروک کوچه پرتاب کرده‌اند تا هم اخطاری باشد به شهرداری برای تعیین‌تکلیف و هم نشانی باشد بر اینکه نمی‌دانند، این سرا، سرای کیست!
درختانی که شاخه‌های خشکشان را در شهریورماه گرم به آسمان دراز کرده‌اند، دستکاشت شاعرند، در روزگار عسرت، روزگاری که اخوان، مدام سودای بازگشت به موطنش در مشهد را در سر می‌پروراند و سبک شعری‌اش به‌ناگاه از «شعر نو» به‌سوی «غزل»، «قصیده» و «تک‌بیتی» سُریده بود. حالا اما درختان خشک شده‌اند، از شاعر جز در «چهارم شهریور هرسال» خبری نیست و سقف دارد می‌ریزد. بدتر آنکه در همسایگی همین خانه، کسی نمی‌داند، شوریده خراسانی شعر نو، چطور یک شب راهش را در باران گم کرد و به‌جای آمدن به خانه‌اش، سر از عباس‌آباد درآورد! خاطره‌های اخوان درست چون شعرهایش فراموشی گرفته‌اند، آنطور که حالا همین خانه، آینه‌ای است از انعکاس این فراموشی. شاید وقتی که او داشت این بیت‌ها را می‌گفت، نمی‌دانست دشمن اصلی همان فراموشی است و شاعر دون‌کیشوت‌وار باید به جنگ این بوف نامعلوم برود: «اما شنیده کی بَرَدَم دیده‌ها ز یاد/ کاین کهنه زخم زرد، به هرروز بامداد/ سر واکند به مشرق و خوناب و زهر و درد» برای مشخص‌شدن وضع خانه اخوان، هنوز باید منتظر بود، شهرداری در وضعیت مناسبی نیست و همه در هول‌وولای انتخاب‌های جدید هستند. تا آن‌زمان اما معلوم نیست که سقف خانه توان ایستادگی دارد یا نه! زرتشت اخوان هشدار می‌دهد که سقف دارد می‌ریزد و «صبوری» آخرین بیت‌ها را زمزمه می‌کند: «جام‌ها جوشی ندارد عشق آغوشی ندارد/ بر من و بر ناله‌هایم هیچ‌کس گوشی ندارد».
شرق
 کسی به باغچه اخوان‌ثالث آب نمی‌دهد
لابد درباره خانه‌های بی‌شمار نویسنده و شاعر سرشناس جهان خبر دارید که به موزه‌هایی مثال‌زدنی برای سیاحان و نسل‌های بعدی تبدیل شده است. اگر کسی از حومه شهر شیکاگو دیدار کند، به‌حتم گذرش به خانه- موزه ارنست همینگوی خالق رمان پیرمرد و دریا خواهد خورد. مثال‌ها زیادند البته نه در ایران که خانه نویسندگان و شاعران برجسته‌اش یا تخریب شده‌اند یا در معرض ویرانی قرار دارند. اینکه چه نهادی مسوولیت محافظت از سرمایه‌های معنوی را دارد، حرف و حدیث دیگری است که مجال دیگری را می‌طلبد، اما هرچه هست اینکه در اینجا کسی عادت به چنین کاری ندارد و انگار تعمدی در میان است تا هرگونه نام و نشانی از نویسندگان و شاعران برجسته از بین برود. تخریب خانه پروین اعتصامی و خبرهایی دیگر از این دست اخبار تلخی است که مدام شنیده ‌شده و حالا گویا نوبت به زوال و نابودی خانه مهدی اخوان‌ثالث، یکی از بنیانگذاران شعر نوی فارسی رسیده است. زردشت اخوان‌ثالث، فرزند و وارث آثار به جای مانده از م. امید در گفت‌وگو با ایلنا از آخرین وضعیت منزل پدری‌اش که دو سال قبل با این توافق که به خانه-موزه تبدیل شود، به شهرداری منطقه شهرداری ۶ فروخته شده، خبرهایی نگران‌کننده داده و گفته است: «متاسفانه طی این دو سال هیچ اقدامی برای بازسازی خانه اخوان‌ثالث انجام نشده و این بنا به دلیل فرسودگی، روزبه‌روز در حال تخریب است. مطابق با توافقات ابتدایی، از آنجایی که قرار بود شهرداری خانه پدری ما را به خانه‌موزه تبدیل کند، ما وسایل ایشان را در خانه گذاشتیم تا پس از بازسازی و تبدیل شدن منزل به خانه- موزه، این وسایل را برای علاقه‌مندان به نمایش بگذارند. اما با وجود نشت آب از سقف، فکر می‌کنم این اثاثیه (مثلا فرش‌های قدیمی و اثاثیه چوبی) رو به نابودی باشند. بلافاصله پس از فروش، این ملک به صورت دربست در اختیار شهرداری قرار گرفته. آنها هم به در‌های خانه‌ قفل زده و آن را فراموش کرده‌اند. من هرازگاهی مقابل خانه رفته، از بیرون شرایط بنا را بررسی می‌کنم و شدیدا نگران ویران شدن بنا و سقف خانه هستم. از بیرون خانه مشخص است که به دلیل عدم رسیدگی و آبیاری، باغچه خانه کلا خشک شده؛ باغچه‌ای که پدرم با دست‌های خود آن را آباد کرده بود. درخت‌های شاه‌توت، هلو، پرتقال، انجیر و... همگی خشک شده‌اند. آن اوایل وقتی متوجه شدم شهرداری به درخت‌های باغچه آب نمی‌دهد و باغچه رو به خشکی است، به شهرداری رفتم و از مسوولان خواستم که تنها کلید در حیاط را به من بدهند تا هرازگاهی به باغچه آب بدهم و مانع از خشک شدن درخت‌ها شوم. اما متاسفانه مسوولان شهرداری در مقابل به من خندیدند و این اجازه را به من ندادند. هرچند خانه اخوان‌ثالث به شهرداری فروخته شده و سرنوشت آن در دست مسوولان شهرداری است، اما امیدوارم با روی کار آمدن دولت جدید و تغییرات به‌وجود آمده، منجر به تجدیدنظرهایی درخصوص سرنوشت این خانه ارزشمند و تاریخی شود و با پیگیری دلسوزان فرهنگ و هنر، نگرانی‌های موجود از بین برود.» جای شکرش باقی است که همزمان با انتشار خبرهای ناراحت‌کننده درباره ویرانی خانه اخوان‌ثالث، خبر آماده شدن کتاب «آفاق و اسرار عزیز شب» شامل ۳۰ گفت‌وگو درباره زندگی و آثار مهدی اخوان‌ثالث به همت مهدی مظفری‌ساوجی روی خروجی خبرگزاری‌ها قرار می‌گیرد.
فرهیختگان آنلاین