شجریان: قطرهای از دریای مردم هستم
دو چهره، دو اسطوره، دو نام بزرگ و در یک کلام دو استاد آواز، بار دیگر در یک قاب دوشادوش یکدیگر قرار گرفتند. عکسی تاریخی که در خاطره آواز ایران در چهارمین روز از مهرماه 1392 در دفتر مجله جهان سخن ثبت شد. این دو البته تنها نبودند و چهرههای شناختهشده دیگری در کنار این دو قرار گرفتند تا روزی تاریخی را در موسیقی و هنر ایرانزمین ثبت کنند. یکی خسرو آواز ایران و دیگری شوالیهای که آنچنان که خودش هم گفت؛ به دیدار استاد و دوست دیرینه خود آمده بود تا برایش آواز تولد مبارک بخواند. این مراسم دوستانه تولد محمدرضا شجریان بود که در دفتر مجله سخن و به دعوت شاهرخ تویسرکانی تدارک دیده شده بود. شجریان بههمراه دخترش، افسانه، چند دقیقهای بود که رسیده بود و با میهمانانی چون پرویز کلانتری، آیدین آغداشلو، سیدعلی صالحی، جواد مجابی، علی هاشمی، مجید درخشانی، سامان احتشامی، پیمان سلطانی و... حال و احوالپرسی میکرد که شهرام ناظری از راه رسید. دیداری که بعد از سالها تازه میشد. دو استاد موسیقی ایران یکدیگر را در آغوش کشیدند و ناظری با شوخی، آهنگ تولد مبارک ساخته انوشیروان روحانی را برای شجریان خواند. آیدین آغداشلو و بقیه شرکتکنندگان نیز او را همراهی کردند. اتفاق مهمی که شاید حضور بزرگانی چون مسعود کیمیایی، فاطمه معتمدآریا، سیدعلی صالحی، پرویز کلانتری، آیدین آغداشلو و... را زیر سایه خود برد. اما تنها اتفاق این مراسم، دیدار نبود. ناظری که این روزها سرما خورده است، پیش از صحبتهایش گفت که بهتر بود از من بخواهید که برای استاد بخوانم و از روزهای آشناییاش با شجریان گفت و چهار بیت از غزل «شادباش ای عشق خوش سودای ما» مولانا را برای شجریان با سهتار خواند.
شانس زندگی من
شهرام ناظری که شاید میهمان خاص این مراسم محسوب ميشد آخرین کسی بود که پیش از محمدرضا شجریان صحبت کرد. اما صحبتهای او جنس و رنگش چنانچه خودش گفت با بقیه فرق میکرد: «همه کسانی که در این جمع هستند و صحبت کردند، در حقیقت حق مطلب را درباره این استاد یگانه ما ادا کردند. هرچند که برای تولد شجریان همه ملت جشن میگیرند، اما ما نماینده ملت ایران هستیم. شاید به نسبت همه شماها فضای دیگری را در کنار ایشان تجربه کردهام. برای اینکه تقریبا تنگاتنگ با ایشان آشنا بودم.» ناظری با اشاره به آشناییاش با شجریان در سال 53 گفت: «در ۲۶سالگی برای نخستینبار در رادیو ایران توسط هوشنگ ابتهاج (هـ . الف سایه) به شجریان معرفی شدم. در همان روزی که با هم آشنا شدیم رفاقتی میانمان شکل گرفت. البته ایشان چند سالی از من بزرگتر هستند. اما خب یک فضایی در بین ما به وجود آمد و ایشان در همان روز آشنایی از من خواست که ماشینم را در پارکینگ رادیو پارک کنم و بههمراهش به خانه بروم. این آغاز راهی بود که شش سال بدون توقف با ایشان همراه بودم و رابطه عجیب دوستانهای میان ما وجود داشت.»شوالیه آواز ایران با بیان اینکه؛ یکی از شانسهای زندگی من این بود که با دریایی از معرفت و طرز فکر بالای انسانی و اجتماعی ایشان آشنا شوم، افزود: «خودم هم البته آدم انقلابیای بودم. چون اهل ادب و ادبیات و شعر و شاعری بودم ذهنیت خاصی داشتم و همین ذهنیت خاص را ایشان با هوش خودشان گرفته بودند. همین که گذاشتند من در کنارشان باشم و این معاشرت عمیق و عاشقانه ادامه پیدا کند.»
ناظری در بخشی از صحبتهایش به افکار شجریان اشاره کرد و گفت: «در همان روز اولی که ایشان را دیدم متوجه شدم که با خیلی از هنرمندان دیگر فرق میکنند. ایشان یک ذهنیت متعالی دیگری داشت و به اجتماع فکر میکرد. یک حس متعهدانه بسیار زیبایی در درونش وجود داشت و آدمی اهل استغنا و تزکیه نفس هستند. در دورهای که شاید به استثنای چند هنرمند بقیه دنبال مجالس و کارهای خاص بودند ایشان با عشق و تزکیه نفس و استغنا این هنر را دنبال میکرد. واقعا زحمت میکشید. گاهی وقتها وقتی میدیدم ایشان بهعنوان یک هنرمند پیشرو چقدر در تنگنا هستند تا خودش را حفظ کند. مجموعه این خصوصیات باعث شده بود که من به ایشان نزدیک شوم.»او از نزدیکی روحی که با خسرو آواز ایران داشت گفت: «گاهی وقتها ما ساعت دو شب از هم جدا میشدیم و پنج صبح ایشان زنگ میزد و بهدنبالم میآمد. شاید خدا میخواست و برای من شانس بزرگی بود که بتوانم دریای معرفت و تفکر متعهدانه ایشان را از نزدیک درک کنم. یکی از کسانی که در زندگی هنری من نقش مهمی داشته، آشنایی و معاشرت من با محمدرضا شجریان بوده است.»به گفته ناظری: «او از ابتدا همین طرز فکر را داشت و در همه دورهها صدای اعتراض او بلند شد و بارها از حقانیت مردم و هنر دفاع کرد و همین روند را تا امروز ادامه داد. ایشان از خودش چهرهای را به وجود آورد که به نظر من تنها آوازخوان نیست. چون صداهای خوب بسیار است. صدایی آمیخته با دوران و تاریخ میشود که بتواند متعهدانه خودش را به خاطر مردم و اجتماع فدا کند. چنین هنرمندانی کم هستند و این رمز ماندگاری هنرمندی است که استاد بیبدیل ماست.»
من قطرهای از ملتم
از ابتدای این مراسم تنها کسی که سخن نگفت و در سکوت صحبتهای همه را گوش میداد محمدرضا شجریان بود. او که در مرکز جمع نشسته بود بهآرامی گوشميداد. سرانجام پیش از مراسم شمع و کیک تولد و بعد از خواندن چند بیت از یک غزل توسط ناظری لب به سخن گشود و گفت که خودش را لایق این همه مهربانی نمیبیند: «من کاری نکردم و مانند همه هستم اما از شانس من قرعه فال را به حالم زدند. امروز همانطور که کلانتری گفت قبیلهای زندگیکردن ما هنرمندان باعث جدایی ما شده است و این خوب نیست.»به گفته شجریان: «من مانند یک قطرهای بودم که از برف یا ابر چکید و راه دریا را در پیش گرفت. برای من مردم ایران و جهان، دریا هستند و این امر را از بچگی و از پدر و مادرم آموختم. من از کودکی آموختم که باید شادیام را با دیگران تقسیم کنم. و به همین دلیل حتی در بازیهای کودکانه دوستانم میخواستند که من در طرف آنها باشم و در تیم آنها باشم. همین روحیه باعث شد که من از کودکی تا امروز با هیچکسی دعوا و کتککاری نکردهام. من راه آدمها و مردم را در پیش گرفتم و مهمترین سرمایه برای من مردم و آدمها هستند.»او با بیان اینکه امروز خیلیها در من زندگی میکنند و من برای دیگران زندگی میکنم، افزود: «معتقدم زندگی برای «تو» معنا دارد به همین دلیل سعی کردم هنرم برای انسانها و انسانیت باشد. زیرا معتقدم رفتار انسانها اگر خوب باشد مانند نسیمی است که از عطر و گل و یاس میآید. ما باید ابتدا از بدی و تعفن خود بیرون بیاییم برای آنکه بتوانیم با انسانهای دیگر زندگی کنیم و با آنها دیدار کنیم. دیدارها برای من مهم است و من همیشه سعی کردم غرور شخصی خودم را برای غرور ملی و فرهنگ ملی کنار بگذارم.»او با انتقاد از افرادی که میگویند مردم توجهی به هنر ندارند هم گفت: «مردم وقتی زیر فشار باشند نمیتوانند به مساله دیگری فکر کنند و نمیتوان از آنها توقع زیادی داشت. مانند هسته گیاهی که اگر طبیعی باشد و در خاک قرار گیرد رشد میکند اما اگر این هسته زیر فشار باشد و آن را بشکنند و بعد روغن آن را بگیرند دیگر رشد نمیکند.»شجریان به هنرمندان نیز گفت: «زندگی در شرایطی که زیر نگاهها و پروژکتورهای دیگران هستیم سخت است اما امروز هدیهای که مردم به ما میدهند فقط به خاطر آن است که ما آنها را دوست داشتیم و من نیز همیشه آنها را دوست داشتم. من همیشه تلاش کردم خوشیهایم را با دیگران تقسیم کنم و ناراحتیهای دیگران را با خودم تقسیم کردم. زندگی برای من جز دیدار با مردم نیست.»
همه آنچه درمورد شجریان گفته شد
مراسم تولد شجریان اما با حضور شخصیتهای ديگر فرهنگی همراه بود. شاهرخ تویسرکانی که بانی این مراسم بود، در مورد شجریان گفت: «اگر به صدق، همه ترانههای مولانا، سعدی و حافظ را در مقام معرفی پدیدهای چون محمدرضا شجریان هم بهکار و کلام آوریم، باز هم میزان معرفت به تعادل نمیرسد سخن من... . راه به گزاف نمیبرد اگر بگویم اسطوره صلح و خنیاگر خوبیها، هم بر سریر داوودی نشسته، هم داوود... حنجره ازلی خود را به ایشان بخشیده است. محمدرضا شجریان به درستی فرستادهای از دل فرهنگ پربار این دیار کهن است.»محمد سریر، موسیقیدان و آهنگساز و عضو هیاتمدیره خانه موسیقی نیز گفت: آنچه برای من اهمیت دارد، چندوجهیبودن ایشان است. شجریان در کمال صمیمیت و دقت و فارغ از نگاه شخصی فعالیت میکند و نگاه وی بسیار وسیع است. نگاه ایشان به حوزههای مختلف نگاه یک روز و دو روز نیست بلکه ایشان امروز پشتوانهای برای اهالی موسیقی و اعضای خانه موسیقی هستند ایشان نهتنها در موسیقی بلکه در بعضی هنرها همچون خوشنویسی نیز دستی دارند اما از آنجا که شخصیتی چندوجهی دارند هرگز نخواستند این موارد را بیان کنند.»سیدعلی صالحی، شاعر شناختهشده هم گفت: «اندکاند خردمندانی که به درستی به انسان سیاست و سیاست انسان اشاره میکنند. انسان یک موجود سیاسی است؛ حال، زاده هر شرایطی که باشد. به سادهترین زبان و نزدیکترین اشاره در سرزمین ما هنرمند مجبور است جانشین راهبلدان مردم شود. شجریان شریف و باهوش با عمل به این کار در سر بزنگاهها خوب تشخیص داد که باید چه تصمیمی بگیرد.»پرویز کلانتری، هنرمند نقاش و شاعر از نگاه قبیلهای به هنر گفت: «متاسفانه ما در سرزمینی زندگی میکنیم که اهالی هنر آن ساختار قبیلهای دارند یعنی ما قبیله موسیقی، قبیله سینما و قبیله تئاتر داریم همین امر باعث شده ما از هم دور بمانیم و بهطور مثال برادر من که یک آرشیتکت است نمیتواند امروز یک شعر بخواند. یا امروز نقاشان اهل موسیقی را نمیشناسند. باید این مسیر اصلاح شود و بیندیشیم که در برابر وضعیت و رفتاری که میخواهد هنرمندان را به سایه براند چه میشود کرد. مسعود کیمیایی نیز با اشاره به سخنان کلانتری گفت: سخنان وی درست است و من همینجا تولد شجریان را تبریک میگویم. در این مراسم جوادطوسی و پارسانژاد هم از شجریان گفتند.
فرزانه ابراهیمزاده، شرق