به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۹۳

برای ملیون حقوق شهروندی اصل است و آزادی عقیده از اصول زیربنائی و غیر قابل تغییر ماست


بیانیه 
 برای ملیون و بویژه اعضاء جبهه ملی ایران حقوق شهروندی اصل است و این حقوق برای یکایک ایرانیان دارای هر دین و مذهبی که باشند یا نباشند، محترم است و اصولا ما خواهان جدائی دین و حکومت و عدم دخالت هر یک در امور دیگری، مداخله ی دین در حکومت و دولت و عکس آن می باشیم و آزادی عقیده از اصول زیربنائی و غیر قابل تغییر ماست.



بیانیه ی
سازمانهای جبهه ملی ایران دراروپا

با کمال تاسف و تعجب، در روزهای اخیر ناظر تجدید مباحثی شده ایم که از ۱۴مرداد ۱۲۸۵ خورشیدی، روز آغاز رسمی نظام مشروطهً سلطنتی و جریان تدوین قانون اساسی و متمم آن در مجلس اول و دوم با طرح مشروطه ی مشروعه به سرکردگی شیخ فضل الله نوری با بقیهً آزادیخواهان طرفدار مشروطیت عرفی به سرکردگی سید محمد طباطبائی و سید عبدالله بهبهانی، تاکنون بیش از صد سال از آن می گذرد و با به دار آویختن شیخ فضل الله نوری پروندهً مرتجعین مشروعه خواه بایستی خاتمه یافته تلقی شود.

حال، در قرن بیست و یکم و با گذشت بیش از صد سال متأسفانه باز دیده می شود که برخی ملی بودن  و ایرانی بودن را با شیعه بودن تعریف می کنند. و اینهمه در حالی است که آزادی عقیده، آزادی بیان و نوشتار و آزادی اندیشه از اصول اساسی دموکراسی و حقوق بشر و حقوق شهروند می باشد.

از ابتدای پیدایش ایران و بنیاد اولین حکومت آن فرهنگ تسامح و احترام به رسوم و آداب و ادیان مختلف از عناصر تشکیل دهنده ی فرهنگ ایرانیان بوده است. این وضع در تمام دوران های هخامنشی و اشکانی همچنان ادامه داشته است. در دوران ساسانی نیز علی رغم تعلق نیاکان اردشیر به سلسله های موبدان زرتشتی و دوره هایی از افرایش نفوذ موبدان متعصب و قدرت طلب وضع تغییر عمده ای نکرد و پیروان همه ی ادیان در ایران از نهایت احترام و آزادی برخوردار بودند به طوری که حتی مسیحیان نستوری روم که مورد تفتیش عقاید و آزار اسقفان و امپراتور قرار گرفتند به ایران پناهنده شدند و از امنیت کامل در حیات دینی خود برخوردار بودند.

قرن ها پیش از آنکه با نهضت نوزایی اصل آزادی عقیده و دموکراسی و تساهل و تسامح در اروپا مطرح شود، در ایران، عرفای بزرگوار ایرانی فرهنگ آزاد اندیشی را در آموزش های درخشان و خاصه در اشعار پرمغز و دلنشین خود به گونه ای بسیار وسیع بیان داشتند. آنان در این زمینه دارای چنان سعه ی صدری بودند که می توانستند صریحاً به نقد همکیشان خود و باورهای آنان بپردازند.

در احوال عارف بزرگ، بایزید بسطامی، که نواده ی یک زرتشتی بود و اسلام او نتیجه ی گرویدن پدرش به این دیانت بود، چنین آمده است که در همسایگی او زرتشتیانی بودند و کسی کوشیده بود یکی از آنان را به اسلام وارد کند. آن زرتشتی پاسخ داده بود که اگرمسلمانی آن است که بایزید دارد آن از عهده ی من بیرون است؛ و اگر آن است که تو داری بهتر می دانم زرتشتی بمانم! این حکایت دو بیت بسیارزیبا و معروف حافظ را به یاد می آورد که در غزلی به مطلع
      در همه دیر مغان نیست چو من  شیدایی    //   فرقه جایی گروِ باده و دفتر جایی
چنین می آورد:
    این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می خواند  //  به درِ میکده ای با دف و نی ترسایی
    گر مسلمانی از آن است که حافظ دارد           //  وای اگر از پسِ امروز بُوَد فردایی
حال، ما اینجا، در ابتدا، برخی نمونه ها از آن اشعار را بعنوان شاهد می آوریم.

متفکر بزرگ ایران و جهان مولانا جلال الدین بلخی در مثنوی کبیر از جمله می گوید:
                    چون که بی رنگی اسیر رنگ شد  //   موسی ای با موسی ای در جنگ شد
                   چون که این رنگ از میان برداشتی //  موسی و فرعون دارند آشتی
و همو در داستان موسی و شبان از جمله میگوید: 
                    ما درون را بنگریم و حال را  //   نی برون را بنگریم و قال را 
و ادامه میدهد:
                   هر کسی را سیرتی بنهاده ایم //  هرکسی را اصطلاحی داده ایم  ...
                   ملت عشق از همه دین ها جداست // عاشقان را مذهب و ملت خداست

و حافظ در دیوان آسمانی خود چنین می سراید:
همه کس طالب یاراست چه هشیار و چه مست // همه جا خانهً عشق است چه مسجد چه کنشت

فریدالدین عطار نیشابوری نیز از جمله چنین می سراید:
           کفر و دین در بر عشاق نکوکار یکیست // مسجد و صومعه و صبحه و زنار یکیست
          اگر از دیدهً تحقیق به عالم نگری         // عشق و معشوقه و عاشق دل و دلدار یکیست
          با همه خلق جهان صلحم و اندر بر من  //  جور اغیار و سرِ مرحمت یار یکیست.

حکیم عمر خیام، دانشمند و فیلسوف بزرگ و شاعر خردمند می فرماید:
         قومی متحیرند در مذهب و دین   //    جمعی متحیرند در شک و یقین
        ناگاه منادئی درآید ز کمین          // کای  بیخبران راه  نه  آنست و نه این
یا:
     رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین     //  نه کفر و نه ایمان و نه دنیا و نه دین
     نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین  //  اندر دو جهان که را بود زهره ی این                                                 
و بابا طاهر همدانی می فرماید:
             خوشا آنان که پا از سر ندانند // مثال شعله، خشک و تر ندانند
             کنشت و کسبه و میخانه و دیر // سرائی خالی از دلبر ندانند

عراقی می سراید:
             در ِ دیر میزدم من که یکی ز در درآید  //    که درآ درآ عراقی که تو هم از آن مایی 
فقیه و دانشمند بزرگی چون شیخ بهائی در ترجیع بند معروف و زیبای خود با آغاز: "ای تیر غمت را دل عشاق" نشانه.
       از جمله می فرماید:
          گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد       //    یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه 

عارف دیگری می گوید:
          نه به دیر پا نهادم نه به مسجد و کلیسا // که ز راه کعبه ی دل به ره خدا زدم من.

و از هاتف اصفهانی و ترجیع بند معروف و پرمغز او نیز می توان دست کم دو بخش از دو بند آن را شاهد آورد که در آنها چنین می خوانیم:
(...)
دوش از شور عشق و جذبهٔ شوق // هر طرف می‌شتافتم حیران
آخر کار، شوق دیدارم // سوی دیر مغان کشید عنان
چشم بد دور، خلوتی دیدم// روشن از نور حق، نه از نیران
هر طرف دیدم آتشی کان شب // دید در طور موسی عمران
پیری آنجا به آتش افروز // به ادب گرد پیر مغبچگان
همه سیمین عذار و گل رخسار// همه شیرین زبان و تنگ دهان
عود و چنگ و نی و دف و بربط // شمع و نقل و گل و مل و ریحان
ساقی ماه‌روی مشکین‌موی // مطرب بذله گوی و خوش‌الحان
مغ و مغ‌زاده، موبد و دستور // خدمتش را تمام بسته میان
من شرمنده از مسلمانی // شدم آن جا به گوشه‌ای پنهان
پیر پرسید کیست این؟ گفتند // عاشقی بی‌قرار و سرگردان
گفت: جامی دهیدش از می ناب // گرچه ناخوانده باشد این مهمان
ساقی آتش‌پرست آتش دست //  ریخت در ساغر آتش سوزان
چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش // سوخت هم کفر ازان و هم ایمان
مست افتادم و در آن مستی // به زبانی که شرح آن نتوان
این سخن می‌شنیدم از اعضا // همه حتی الورید والشریان
                     که یکی هست و هیچ نیست جز او
                                وحده لااله الّاهو                     

(...)
در کلیسا به دلبر ترسا // گفتم: ای جان به دام تو در بند
ای که دارد به تار زُنّارت // هر سر موی من جدا پیوند
ره به وحدت نیافتن تا کی // ننگ تثلیت بر یکی تا چند؟
نام حق یگانه چون شاید // که اب و ابن و روح قدس نهند؟
لب شیرین گشود و با من گفت // وز شکرخند ریخت از لب قند
که گر از سِرّ وحدت آگاهی // تهمت کافری به ما مپسند
در سه آیینه شاهد ازلی // پرتو از روی تابناک افکند
سه نگردد بریشم ار او را // پرنیان خوانی و حریر و پرند
ما در این گفتگو که از یک سو // شد ز ناقوس این ترانه بلند

                 که یکی هست و هیچ نیست جز او
                          وحده لااله الاهو

عارف دیگری در غزلی با مطلع "حلقه بر هر در زدم دیدم در میخانه بود" می گوید:
       صد هزاران ساز و در هر یک نوائی مختلف // چون نهادم گوش جان یک نالهً مستانه بود.

فصیح الزمان رضوانی شیرازی از عرفای معاصر می گوید:
          به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم   //  همه جا به هر زبانی بُوَد از تو گفتگویی

مساًلهً دخالت دین در حکومت و دولت برای ما ایرانیان خاطرات شومی به همراه دارد. گفتیم که پیش از حمله ی عرب به ایران در دوران سلسله ی ساسانی که بنیانگذار آن اردشیر فرزند پاپک یک موبد و از تبار موبدان زردشتی بود، دخالت آخوندهای زردشتی در کار حاکمیت افزدوه شد، و از جمله سبب کردید که ارمنستان برای رهائی از تجاوز و زورگوئی های آنان با پذیرفتن مسیحیت خود را زیر چتر دفاع امپراتوری رم قرار دهد و با جدائی از امپراتوری ایران از شّر موبدان زردشتی رها شود.
همچنین صفوی ها هرچند اولین حکومت مرکزی ایرانی پس از حمله ی عرب را تشکیل دادند و بخش مهمی ازایران را یکپارچه ساختند اما با وادار کردن اکثریت مردم ایران به پذیرش تشیع به ضرب کشتار و زور سبب جدا ماندن بخش وسیعی از بلوچستان و تاجیکستان و ترکمنستان و ازبکستان و گرجستان از ایران و جدایی بخشی از خراسان بزرگ تحت نام افغانستان از ایران نیز، که اهل تسنن در میان عشایر آن بسیار بودند، شدند.

در زمان فتحعلیشاه قاجار، آخوندها و مراجع تقلید باعث دو جنگ ایران و روس و شکست ایران و از دست رفتن هفده شهر قفقاز و آسیای مرکزی و پیوستن آنها به روسیه ی تزاری گردیدند.

اصولا برخلاف ایران مرکزی که اکثر مردم آن شیعی هستند، در مناطق پیرامونی ایران از استان هرمزگان و بندر عباس گرفته تا کردستان و طوالش و ترکمن صحرا و قوچان و خراسان مرزی و بلوچستان و سیستان ، اکثر مردم سنی مذهب می باشند.
جدا کردن سنی مذهبان ایرانی از ایرانیان شیعی مذهب ایران مرکزی خیانت محض به تمامیت ارضی ایران می باشد. ایرانی ایرانی است و بگونه ای برابر از تمام حقوق شهروندی ایرانی برخوردار است، خواه زن باشد خواه مرد، دارای هرگونه مذهب و دین و مسلک یا وابستگی طبقاتی و اقتصادی که باشد، چه شهری و چه روستائی، از هر ایل و قوم و تیره و هر زبان و ساکن هر استان.
همین اصل حقوق شهروندی، اساس و مبنای فتوای فقیه روشنفکر و مجتهد جامع الشرائط و مرجع تقلید بخش وسیعی از شیعیان، آیت الله العظمی زنده یاد مرحوم آقا شیخ حسین علی منتظری، در مورد بهائیان و مرتدان گردید. در جریان کشتار وسیع سال  ۶۷  باز هم اعتراض این مرجع تقلید با آقای خمینی روی همین اختلاف نظر فقهی بود.

این جملهً مصدق که "من ایرانی و مسلمانم و با هرکس که دشمن آن باشد مبارزه می کنم" تائید همین مطلب است.
مصدق نگفته است من با هرکس مسلمان نیست مبارزه می کنم، بلکه گفته است، باهرکس با ایران و اسلام دشمنی بورزد مبارزه می کنم سخنی که به زبان دیگر همان اصل آزادی عقیده و آزاداندیشی است که گفتیم: هر عقیده به شرط آنکه مخالف با سی ماده حقوق بشر و میثاق های بین المللی نباشد، آزاد است. و دشمنی با آن یک موضع عمل فاشیستی است که ما آنرا محکوم می کنیم.

برای تاًئید این نظریهً اصولی دکتر مصدق، در پایان دو نمونه می آوریم.
یکی از دوستان و پایه گذاران سازمانهای جبهه ملی ایران در اروپا آقای دکتر حسین مصر اوغلی که آذربایجانی و تبریزی هستند و به هنگام دولت ملی در ایران عضو حزب ایران در تبریز و از فعالان جبهه ملی در آن شهر بوده اند نقل کردند که در زمان دولت ملی یک صاحب منصب عالی رتبه وزارت دارائی به ریاست دارائی آذربایجان منصوب شد و این مرد به دیانت یهودی بود و بهمین جهت این انتصاب مورد اعتراض بازاریان تبریز قرار گرفت. بازاریان آقای خسروشاهی را، که از روحانیان موجه و طرفدار حکومت ملی بود، واسطه کردند و از آقای دکتر مصدق لغو حکم این کارمند را خواستار شدند و استدلال می کردند که در تبریز حتی یک یهودی هم نیست. آقای خسرو شاهی پس از بازگشت از تهران به بازاریان گفت: من هرچه اصرار کردم آقای دکتر مصدق نپذیرفتند و گفتند که او یهودی است، باشد؛ که این موضوع مطرح نیست. او یک کارمند لایق و درستکار و صحیح العمل ایرانی  است، حالا دارای هر مذهب و دین که می خواهد، باشد. او ایرانی است و از کلیه حقوق شهروندی ایرانی بگونه ای برابر با ایرانیان دیگر برخوردار است. و روی همین اصل آن کارمند لایق تا پایان کارش در سمت خود باقی ماند.

نمونهً دیگر، آقای محمد تقی فلسفی، واعظ معروف، از آقای آیت الله بروجردی پیام آوردند که بهائیان سخت فعال شده اند و برای جلوگیری از فعالیت آنان خواهان خراب کردن حظیرة القدس بهائیان از سوی دولت ملی شدند. پس از شنیدن این پیام دکتر مصدق، قاه قاه خندید و متذکر شد که بهائیان شهروندان ایران هستند و از حقوق شهروندی برخوردار، حالا صاحب هر دین و مذهبی که باشند.

در تاریخ مشروطیت و روابط نمایندگان مجلس شورایملی با یکدیگر معروف است که روحانی بزرگوار و آزادیخواه آیت الله سید حسن مدرس با شخصیت برجسته ی زرتشتی ارباب کیخسرو روابط  خیلی نزدیکی داشت.
جبهه ملی یک  سازمان ضد دینی نبوده و نیست. و اصلاً در جبهه ملی ایران هرگز چیزی بنام مذهب مطرح نبوده است. چون ما یهودی عضو جبهه ملی داشتیم، ارمنی عضو جبهه ملی داشتیم،  زردشتی عضو جبهه ملی ایران نیز داشتیم.
جبهه ملی ایران، چنانکه از نام آن پیداست مربوط و متعلق به ایران وایرانی است و اساساً در انحصار دین معینی نبوده و نیست. گذشته از آن ایران غیر مسلمان هم دارد، چه آنان هم صاحبان این مملکت هستند و حق دارند در جبهه ملی ایران باشند و در سرنوشت کشورشان دخالت کنند.

جبهه ملی ایران، با تمام ضعف ها و کاستی ها، یکی از شاهکارهای سیاسی دوران معاصر ایران است. هنوز هم پس از گذشت شصت و پنج سال از تاًسیس آن و به رغم تجربه های فراوان، گروهها و احزاب سیاسی موفق نشده اند جبهه ای قابل مقایسه با جبهه ملی ایران ایجاد کنند. جبهه ملی همانگونه که از نام آن بر می آید، جبهه ای است ملی، مبتنی بر نیروی ایرانی برای ایرانی.

همه نیروهای ایرانی غیر وابسته به خارج در آن جمع اند. لیبرال، سوسیالیست، محافظه کار، سوسیال دموکرات، مذهبی، غیرمذهبی، اساتید دانشگاه، روحانیون، هنرمندان، بازاریان، کارمندان، وکلای دادگستری، کارگران، معلمان، پزشکان، مهندسان، دانشجویان و روزنامه نگاران، همه و همه. این جبهه نمی تواند جز دموکرات و لاییک باشد.

بیانیه ی جبهه ملی مبنی برشرکت مردم درتظاهرات اعتراضی روزبیست وپنجم خرداد ماه سال هزار و سیصد و شصت دراعتراض به لایحه مشهور قصاص، که اقدامی ننگین برای حاکم کردن یک رسم غیر انسانی عتیق به نام دین بود، عکس العمل شدید آیت الله خمینی وسران حزب جمهوری اسلامی را در پی داشت. دربخشی ازبیانیه ی صادر شده ی جبهه ملی اینگونه عنوان شده است:
«...هموطنان شرافتمند، مردم غیور و آزادیخواه ایران. در شرایطی که همه آزادیهای فردی و اجتماعی توسط هیأت حاکمه مستبد و انحصارگر زیر پا نهاده شده و استقلال مملکت در معرض خطرات جدی قرار دارد… و بالاخره در شرایطی که انقلاب بزرگ ملت را از کلیه هدفهای بنیادی خود منحرف کرده‌اند از شما دعوت می‌کنیم که ساعت چهاربعد از ظهر روز دوشنبه بیست و پنجم خرداد ماه در گردهمایی و راهپیمایی جبهه ملی بانگ اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانید.»

برای ملیون و بویژه اعضاء جبهه ملی ایران حقوق شهروندی اصل است و این حقوق برای یکایک ایرانیان دارای هر دین و مذهبی که باشند یا نباشند، محترم است و اصولا ما خواهان جدائی دین و حکومت و عدم دخالت هر یک در امور دیگری، مداخله ی دین در حکومت و دولت و عکس آن می باشیم و آزادی عقیده از اصول زیربنائی و غیر قابل تغییر ماست.

بنا براین محتوای اطلاعیه ای را که با امضای آقای عبدالعلی برومند منتشر شده است نیز رد می کنیم، هرچند می دانیم و رسما اعلام می نمائیم که محتوا و نقطه نظرهای این نوشته با فشار شدید وزارت اطلاعات روی نویسندهً آن در شرایطی سخت و به منظور بدنام کردن جبهه ملی ایران، اختلاف افکندن میان اعضاء و فشار و توطئه برای تزلزل ارگان های رهبری آن برنامه ریزی شده  و رخ داده است، و هیچگونه ارتباطی با مواضع دکتر مصدق و مواضع ما اعضاء جبهه ملی ایران  ندارد.
۱۳ آذر ۱۳۹۳  برابر ۴ دسامبر ۲۰۱۴
سازمان های جبهه ملی ایران در اروپا

دکترعلی راسخ افشار، دکتر پرویز داورپناه، علی شاکری زند، مهندس مهدی مقدس زاده.