حضور گسترده مردم قشقایی در شیراز، در مراسم بزرگداشت شادروان دکتر هوشنگ خان قشقایی تسلی خاطر خویشاوندان آن مرحوم بویژه خانواده محترم داریوش خان قشقایی و ثریا بی بی قشقایی بود.
با کمال تاسف باخبر شدیم که دکترهوشنگ خان بهادری قشقایی ، کشورش ایران و ایل بزرگش قشقایی را در غربتی اندوهگین ،بدرود گفتند. هوشنگ خان قشقایی از خانوادهای بودند که شوکت و حرمت وعزت و شجاعت و حب وطن را یکجا داشتند. هوشنگ خان خواهر زاده خسرو خان و برادر بهمن خان بودند که در رژیم شاه، با دسیسه علم در جوانی اعدام شد .
اولین بار بود که در شهریور ۱۳۷۳ یعنی درست ۲۰ سال پیش در سانتیاگو به دیدنش رفتم . همسرم و یک قشقایی خوشنام دیگر از قره قانیها همراهم بودند. در مورد این خانواده و بهمن خان و هوشنگ خان بسیار شنیده و بسیار خوانده بودم. نسلی از من جلوتر بودند. داستان زندگی این خانواده ، داستان خانواده کلیدر دولت آبادی بود در قشقایی ها. دیدن ایشان برای من که همچون او که تبعیدی ناخواستهای بودیم، برایم معنی دیگری داشت. مفهومی پر راز و رمز و با چشمانی پر ز اشک.....
بلند بالا با چشمانی نافذ و خندهای از مهرو صفای ایلاتی ، به ما خوش آمد گفتند. در یک سویش کارن همسر با وفا و فرهیختهاش و سوی دیگر خواهرش آذر بیبی ( دختر نازنین فرخ بیبی ) او را چون نگینی کمیاب در میان گرفته بودند. وقتی که خوب نگاهش کردم به عقابی دور پروازو پرهیبت میمانست که انگار بر بلندترین قله دنا نشسته است و فقط نظاره می کند و در سر سودای شکار امروز را ندارد. حسابی دست پاچه شده بودم و به درستی نمیدانستم که چگونه باید با او سر سخن باز کنم.
اما وقتی خودش برخاست تا چای به ما تعارف کند ، آرام و قرار یافتم که یک قشقایی اسطورهای است و جنساش از گوهری دیگر است. انگار که ما هر دو در چادر سیاه قشقاییها نشسته بودیم در منطقه فیروز آباد . چه ظلمی سنگین و درازبر این خانواده گذر کرده بود! و او همچنان ایستاده بود، چه ایستادنی و بدون طلبکاری و گلایهای از کسی و یا نا کسی! در آمریکا دست از مبارزه و تحصیل بر نداشت.هر جا که صدایی برای عدالت بود ، او در آنجا حضوری پر رنگ داشت . در کنفدراسیون دانشجویی و در فعالیتهای حقوق بشری، تجربههای زیاد اندوخته بود.تحصیل را نیز فراموش نکرده بود. تا درجه دکترادر جامعه شناسی سیاسی، پیش رفت. چندی در دانشگاه ایالتی سانتیاگو در کالیفرنیا به تدریس و تحقیق پرداخت و چند سالی هم در شعبه همین دانشگاه در لندن. ...
پدر ش سهراب خان ، از خوانین خوشنام قشقایی بود و زندانی و تبعید سیاسی رضا شاهی و محمد رضا شاهی و مادرش در زیر تحکم صاحب منصبان نادان، برادرش تبعید و زندانی محمد رضا شاهی . برادر دیگرش اعدام محمد رضاشاهی . دایی اسطورهای او خسرو خان هم ، اعدام اسلام شاهی و خودش و برادرش و اقوام ونزدیکانش تبعید ناخواسته از ایل و تبار تا شاید گروهی آشفته خیال نباشند و چندی آرام بر بستر بخسبند.....
دومین بار درزمستان ۱۳۸۹ در مراسم بزرگداشت در گذشت ناهید بیبی ( پرنسس قشقایی) ،دیدمش در کالیفرنیا..... بسیار مطمئن بود و بسیار خوشبین به آینده ایران و آینده قشقایی ها. از آن پس هیچگاه ارتباط تلفنی ما فراموش نشد. . امسال ،چند روزی به بهار مانده بود که تلفن کردند و آدرس پستی مرا در واشنگتن خواستند. چند روز بعد پاکت نامهای از ایشان به دستم رسید که چکی بود برای کمک به جشنواره سالیانه ایرانیان در ویرجینیا و شرکت قشقاییها درآن جشنواره . گفته بودندکه آن را جایی مطرح نکنم تا تبلیغی نباشد...
شادروان هوشنگ خان قشقایی و همسر با وفایش، کارن
هوشنگ خان برای ایران و قشقایی یک دریا نعمت و برکت بود و این قدم شاید کوچکترینها بوده باشد و می دانم که بیشمارانی هستند تا خاطرات زیبایی از ایشان قلمی کنند. من او را یک صلحجو و عامل وصل کردن قشقاییهای پراکنده می دانم او قشقاییدهای زنده را بیشتر دوست داشت تا قشقاییهای مرده. برای همین است که رفتن او برای همه ما گران تمام خواهد شد چون او خود به تنهایی یک کوه دنا بود برای فارس و قشقایی ها. . من و همسرم ، به خانواده سرفراز ایشان ، بخصوص به آذربی بیو ثریا بیبی ، داریوش خان و فریدون خان و به همسرش کارن و تمام قشقاییها که دل در گرو ایران و قشقایی دارند ،تسلیت می گویم. یادش زنده و راهش پاینده باد.
اشکبوس طالبی- مریلند- پاییز ۱۳۹۳
مراسم یادبود و گرامیداشت زنده یاد دکتر هوشنگ خان بهادری قشقایی با حضور گسترده ی مردم و چهره های برجسته و هنرمندان شاخص قشقایی در مسجد حضرت فاطمةالزهرای شیراز برگزار شد.
اولین بار بود که در شهریور ۱۳۷۳ یعنی درست ۲۰ سال پیش در سانتیاگو به دیدنش رفتم . همسرم و یک قشقایی خوشنام دیگر از قره قانیها همراهم بودند. در مورد این خانواده و بهمن خان و هوشنگ خان بسیار شنیده و بسیار خوانده بودم. نسلی از من جلوتر بودند. داستان زندگی این خانواده ، داستان خانواده کلیدر دولت آبادی بود در قشقایی ها. دیدن ایشان برای من که همچون او که تبعیدی ناخواستهای بودیم، برایم معنی دیگری داشت. مفهومی پر راز و رمز و با چشمانی پر ز اشک.....
بلند بالا با چشمانی نافذ و خندهای از مهرو صفای ایلاتی ، به ما خوش آمد گفتند. در یک سویش کارن همسر با وفا و فرهیختهاش و سوی دیگر خواهرش آذر بیبی ( دختر نازنین فرخ بیبی ) او را چون نگینی کمیاب در میان گرفته بودند. وقتی که خوب نگاهش کردم به عقابی دور پروازو پرهیبت میمانست که انگار بر بلندترین قله دنا نشسته است و فقط نظاره می کند و در سر سودای شکار امروز را ندارد. حسابی دست پاچه شده بودم و به درستی نمیدانستم که چگونه باید با او سر سخن باز کنم.
اما وقتی خودش برخاست تا چای به ما تعارف کند ، آرام و قرار یافتم که یک قشقایی اسطورهای است و جنساش از گوهری دیگر است. انگار که ما هر دو در چادر سیاه قشقاییها نشسته بودیم در منطقه فیروز آباد . چه ظلمی سنگین و درازبر این خانواده گذر کرده بود! و او همچنان ایستاده بود، چه ایستادنی و بدون طلبکاری و گلایهای از کسی و یا نا کسی! در آمریکا دست از مبارزه و تحصیل بر نداشت.هر جا که صدایی برای عدالت بود ، او در آنجا حضوری پر رنگ داشت . در کنفدراسیون دانشجویی و در فعالیتهای حقوق بشری، تجربههای زیاد اندوخته بود.تحصیل را نیز فراموش نکرده بود. تا درجه دکترادر جامعه شناسی سیاسی، پیش رفت. چندی در دانشگاه ایالتی سانتیاگو در کالیفرنیا به تدریس و تحقیق پرداخت و چند سالی هم در شعبه همین دانشگاه در لندن. ...
پدر ش سهراب خان ، از خوانین خوشنام قشقایی بود و زندانی و تبعید سیاسی رضا شاهی و محمد رضا شاهی و مادرش در زیر تحکم صاحب منصبان نادان، برادرش تبعید و زندانی محمد رضا شاهی . برادر دیگرش اعدام محمد رضاشاهی . دایی اسطورهای او خسرو خان هم ، اعدام اسلام شاهی و خودش و برادرش و اقوام ونزدیکانش تبعید ناخواسته از ایل و تبار تا شاید گروهی آشفته خیال نباشند و چندی آرام بر بستر بخسبند.....
دومین بار درزمستان ۱۳۸۹ در مراسم بزرگداشت در گذشت ناهید بیبی ( پرنسس قشقایی) ،دیدمش در کالیفرنیا..... بسیار مطمئن بود و بسیار خوشبین به آینده ایران و آینده قشقایی ها. از آن پس هیچگاه ارتباط تلفنی ما فراموش نشد. . امسال ،چند روزی به بهار مانده بود که تلفن کردند و آدرس پستی مرا در واشنگتن خواستند. چند روز بعد پاکت نامهای از ایشان به دستم رسید که چکی بود برای کمک به جشنواره سالیانه ایرانیان در ویرجینیا و شرکت قشقاییها درآن جشنواره . گفته بودندکه آن را جایی مطرح نکنم تا تبلیغی نباشد...
شادروان هوشنگ خان قشقایی و همسر با وفایش، کارن
هوشنگ خان برای ایران و قشقایی یک دریا نعمت و برکت بود و این قدم شاید کوچکترینها بوده باشد و می دانم که بیشمارانی هستند تا خاطرات زیبایی از ایشان قلمی کنند. من او را یک صلحجو و عامل وصل کردن قشقاییهای پراکنده می دانم او قشقاییدهای زنده را بیشتر دوست داشت تا قشقاییهای مرده. برای همین است که رفتن او برای همه ما گران تمام خواهد شد چون او خود به تنهایی یک کوه دنا بود برای فارس و قشقایی ها. . من و همسرم ، به خانواده سرفراز ایشان ، بخصوص به آذربی بیو ثریا بیبی ، داریوش خان و فریدون خان و به همسرش کارن و تمام قشقاییها که دل در گرو ایران و قشقایی دارند ،تسلیت می گویم. یادش زنده و راهش پاینده باد.
اشکبوس طالبی- مریلند- پاییز ۱۳۹۳
مراسم یادبود و گرامیداشت زنده یاد دکتر هوشنگ خان بهادری قشقایی با حضور گسترده ی مردم و چهره های برجسته و هنرمندان شاخص قشقایی در مسجد حضرت فاطمةالزهرای شیراز برگزار شد.
خیلی از حاضرین در این مراسم به دلیل حضور گسترده مردم و ازدحام جمعیت که از راه دور و نزدیک خود را به مسجد حضرت فاطمةالزهرای شیرازرسانده بودند نتوانستند داخل مسجد شوند و در جلوی در ورودی مسجد به خانواده ی بهادری تسلیت گفتند.
هوشنگ خان بهادری ،فرزند سهراب خان(فرزند بهادر خان) و بانو فرخ لقا بی بی(فرزند صولت الدوله) و همچنین برادر دوقلوی بهمن خان قشقایی بودند.
هیاًت تحریریه «احترام آزادی» درگذشت هوشنگ خان بهادری قشقایی را به آقای داریوش خان بهادری،خاندان و ایل قشقایی تسلیت گفته، یادشان را گرامی می داریم.
خیلی از حاضرین در این مراسم به دلیل حضور گسترده مردم و ازدحام جمعیت که از راه دور و نزدیک خود را به مسجد حضرت فاطمةالزهرای شیرازرسانده بودند نتوانستند داخل مسجد شوند و در جلوی در ورودی مسجد به خانواده ی بهادری تسلیت گفتند.
هوشنگ خان بهادری ،فرزند سهراب خان(فرزند بهادر خان) و بانو فرخ لقا بی بی(فرزند صولت الدوله) و همچنین برادر دوقلوی بهمن خان قشقایی بودند.هیاًت تحریریه «احترام آزادی» درگذشت هوشنگ خان بهادری قشقایی را به آقای داریوش خان بهادری،خاندان و ایل قشقایی تسلیت گفته، یادشان را گرامی می داریم.