به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۹۵

چهار کوتاه سروده از:خالد بایزیدی(دلیر)

 برای ستایش قریشی کودک شش ساله ای که هرگز به خانه اش بازنگشت ...

1-
چقدر مهربان اند
چقدر مهمان نوازند
چقدر حامی کودکان اند
آنقدر!
آنقدر!
که پیش از تکه تکه شدن
که پیش از سوخته سوخته شدن
که پیش از تجاوز تجاوزکردن
این هم زبانان؟؟!!
مدام معذرت می خواهند؟؟!!

2-
من خد ارا
در نگاه معصومانه ی ستایش
گم کردم
آنگاه که هیچ خدایی
فریادرس اش نبود؟؟!!

3-
به پدرم گفته بودم:
پدر!
مواظب ام باش
روزی درین کوچه های غربت
گم می شوم
اما او مدام می خندید و می گفت:
مگر می شود...
کسی در میان هم زبانان خود
گم شود؟؟!!

4-
جای تعجب نیست
که من
درین ازدحام گم شده ام
من با چشم خود دیده ام
هزاران هزار نفر
درین ازدحام گم شده اند
بدون آنکه ....
کسی دیده باشد؟؟!!