اعتراضات جنبش «شب ایستاده» در پاریس
گابريل راكهيل*
جنبش Nuit debout - «ايستاده در شب» يا «شبخيزان» - تذكاري جدي است به وجود نوعي پيكار خستگيناپذير جهاني عليه مرام نوليبرال و همه پيامدهاي مخرب آن. گرچه، همچون همه جنبشهاي اجتماعي- سياسي، ريشههاي عميقي دارد با تداوم اعتصاب عمومي ٣١ مارس (grève générale) و اعتراض گسترده عليه اصلاحات قانون كار حالا روي پاي خود ايستاده. اين اصلاحات قدرت طبقاتي را مستحكمتر و وضع نيروي كار را به مراتب متزلزلتر از پيش ميكند. جنبش فعلي، مثل بسياري از جنبشهاي اخير، خيلي زود از يك اعتراض محدود بدل شد به نوعي اشغال گسترده كه با سرعت زيادي به ديگر جاها تسري مييابد. اين جنبش شب را به روي نوعي رؤياي مشترك همگاني (rêve général) گشود، رؤيايي پر از مجمعهاي عمومي و تجربيات همواركننده راه آينده. با اينكار، پيام روشني هم به اصحاب قدرت ميدهد: فضاي مبارزه «همهجا»ست و زمان مقاومت «هميشه».
اين جنبش در برابر يك نيرو - در طول شب - ميايستد، يگانه نيرويي كه به بيخوابي جهانگيرش مشهور است: سرمايهداري. خواه سرمايهداري را بهخاطر نيروهاي مولده و اعطاي آزادي در حوزه مصرف بستاييم و خواه بهجهت تباهي محيطزيست و بيگانگي فرسايندهاش محكوم كنيم، همه يك چيز را پذيرفتهاند و آن اينكه سرمايه ٢٤ ساعت شبانهروز و هفتروز هفته كار ميكند. ممكن است فروشگاهها و بورسهاي اوراق بهادار گهگاه تعطيل كنند ولي نيروي بيخواب و مخرب توسعه سرمايهسالار هرگز از استخراج سود از چهارگوشه جهان خسته نميشود.
از سوي ديگر، مقاومت در برابر پاسداران شب اين جهان واهي را اغلب پراكنده و گاهبهگاه نشان ميدهند، تازه اگر مثل چيزي كه اصلا وجود ندارد ناديدهاش نگيرند. تاكنون تاكتيك ترجيحي اكثريت قريب به اتفاق رسانههاي انگليسيزبان ناديدهگرفتن اين مقاومت بوده، و اندك پوشش رسانهاي وقايع گواه نقش ايشان در ابهامپراكني است. وقتي هم كه به قيامهاي راديكال توجهي نشان ميدهند، رسانههاي تودهاي، سياستمداران حرفهاي و كارشناسان پردرآمد از داستانهايي كيف ميكنند كه آغاز و پايان مشخصي داشته باشد، و به اينترتيب، در چارچوب يك منطق روايي ساده خيالشان از بابت پايانبندي داستان راحت است، چون در روايتشان عموماً طلوع آمال و اميدها همراه است با غروب نوميديها. بارهاوبارها به ما گفتهاند در آغاز نور بود: افراد ناگهان روزي در محل مشخصي مثل پاريس «بيدار شدند» تا در كنش جمعي اعتراض گرد هم آيند. بعد از نبرد براي رسيدن به يك هدف مشخص و جلب توجه روشناي كذايي روز كه پوشش رسانههاي شركتي برايشان فراهم ميكند، دوباره به مغاكي فرو ميروند كه از آن آمدهاند، شايد هم اوضاع را بدتر از قبل كنند. خيلي ظريف و نامحسوس ناظران را ترغيب ميكنند از خودشان بپرسند چرا اصلا از همان اول اعتراضي صورت گرفت. پيام پنهان اين روايتها اين است: چه بهتر كه اصلا تلاشي براي تغيير اوضاع نكنيم (چون امور در نهايت تغييرناپذيرند).
از اين رهگذر در فضا و زمانِ قيام تفرقه مياندازند و حكومت ميكنند. تكتك موارد قيام در فضا و كاربرد اصطلاحات از هم جدا شدهاند: جنبش خشمگينان، بهار عرب، اعتراض قابلمهها و ماهيتابهها در كبك [كه در آن معترضان با كوبيدن بر قابلمهها سروصدا ميكنند] و غيره. اين قيامها در ضمن به نقاط انفجار محدود و دقيق خلاصه ميشوند؛ تقليل مسألهساز جنبش اشغال به پارك زاكوتي مصداق همين قضيه است. بعد هم درون چارچوب زماني خاصي گنجانده ميشوند: آمال و اميدهاي اوليه و پيامدهاي نهايي. هر چيزي به وسيله و هدف برميگردد: هدف چيست و آيا حاصل شده؟ بدينسان، تنها موفقيت ممكن در چارچوب نتايج «مولد» درون يك فضا و زمان مشخص تعريف ميشود، انگار ميتوان تبديلوتبدل انقلابي جامعه در مقام يك كل را به همان منطق ضريب سود سرمايهدارانه تقليل داد. اين بهراستي راهبرد فضا-زماني «تفرقه بينداز و حكومت كن» است كه ميكوشد قيام انقلابي را در زندان روايت خود حبس كند: شرط موفقيت هر جنبشي شكست آن است! اگر ميخواهيد يك پيامد بهاصطلاح مولد داشته باشيد بايد شتابزده به منطق ابزاري درافتيد، منطق تقلا براي رسيدن به يك هدف جدي «درون» نظام موجود.
پيام ذاتي و پنهان اين ساختارهاي روايي از اين قرار است: نظر به اينكه بهرهوري كذايي سرمايهداري هرگز نميخوابد و نفوذ آن سرتاسر جهان را در آغوش گرم رقابتها در بر ميگيرد، مقاومت در برابر آن در موارد معدود و محلهاي محدود رخ ميدهد (و تنها در اين شرايط ميتواند رخ دهد)، هدف آشكار آن نيز جرحوتعديل جزئي يك واقعيت بيچونوچراست. ولي عنوان بجا و مناسب Nuit debout داستان ديگري را پيش مينهد، داستان غول بيخواب (خيزش در سطح جهان) كه در عصر بهظاهر خيرخواه «جهانيشدن» بر چنگال مرگ سرمايهداري امپرياليستي و استعماري ميشورد. «شبخيزان» مثل بسياري از جنبشهاي ديگر مخالف فضا-زمان ابزاريشده و وقتشناسانه است و در راه نوعي زمان تداوميافته اشغال و فضاي گشوده براي تلاقي مبارزات ميكوشد (ازجمله مبارزه براي آموزش عمومي، برچيدن پدرسالاري، حل بحران مهاجران و پناهجويان، حقوق همجنسخواهان، حفاظت از محيطزيست، رفاه اجتماعي و نظاير آن).
بدينقرار، «شبخيزان» از جمله تذكاري مهم است به نبرد شديد جاري عليه سرمايهداري جهاني ٢٤ساعته و همه پيامدهاي وسيع آن. مسلما محاط است در جاهاي مشخصي و خصلت بومياش به آن جوهر و نيرو ميدهد. حيات اين جنبش «در محل وقوع» آن است و هرگز نبايد نقش محوري فعالان و نهادهاي محلي را از ياد ببريم. در ضمن فعاليتهاي متنوعي هست كه قابل تقليل به مجموعه واحدي از دغدغهها يا حتي يك جنبش واحد نيست. درعينحال، تشخيص اين قضيه اهميت دارد كه «شبخيزان» بخشي از يك زنجيره گسترده و پرشور است كه تن به ضرورتهايي از جنس اصلاحات جزئي يا اهداف ازپيشمحدود نميدهد. اين جنبش تحت لواي تغييرشكل خستگيناپذير دنيايي كه ميشناسيمش، از جمله نبرد با خود معناي بهرهوري و هدف، چُرت جزميِ نتايج مولد و اهداف قابلحصول را برنميتابد. از سرتاسر منطقه دور درياي مديترانه گرفته تا آسيا، آمريكايلاتين، آمريكايشمالي و فراتر از آن، آتشي در جهان زبانه ميكشد كه نميتوان در نهايت آن را به طغيانهاي ازهمگسسته يا وقايع محدود فروكاست. فضا-زمان اين جنبشها - با همه تكثر و تنوعشان - محصورنشدني است. با نزديكشدن به نيمهشب آرماگدون سرمايهداري و فروپاشي زيستمحيطي خيزشي همگاني در كار است.
اين حرف اصلاً بدان معنا نيست كه بايد به اشكال فعلي مقاومت قانع باشيم. «شبخيزان» را بايد فراخواني دانست به تجهيز مبارزه در همه جبههها كه ناگزير نتايج متفاوتي خواهد داشت. اين جنبش با بيداركردن ما از خوابگردي همدستي، حرفشنوي، تسليمورضا يا كلبيمسلكي به افق گشوده تلاقي مبارزات توسل ميجويد، به ابداع راهبردهاي جديد، ساختن بديلهاي مادي و واقعي، و نياز به پيشروي در همه جبههها تا جاي ممكن. بياييد اين ديگر يك «بهار مردمان در پاريس» نباشد كه از پس آن خستگي مفرط تابستاني و افول پاييزي آيد، چون برخي مسلما دوست دارند داستان اينگونه باشد (البته اگر مثل خيل مطبوعات بينالمللي درحالحاضر صرفاً به كل ناديدهاش نگيرند). بياييد با پارهكردن زمان خطي و درهمآميختن فضاهاي مختلف، قفل زندان روايتها را بشكنيم. بهار هرگز تاموتمام پشتسر ما نيست، چون هميشه گوشهاي از دنيا بهار است، يا چيزي به بهار نمانده. بياييد متحد شويم و از نو آتش افروزيم، همه با هم روايتهاي جديدي براي خيزش شبانه جهان بسازيم كه در آن فضاي شورش محصورنشدني و زمان آن اكنون است.
ترجمه: رحمان بوذري * فيلسوف و نظريهپرداز آمريكايي-فرانسوي
منبع: www.counterpunch.org