به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۹۵

پرزیدنت باربی، مهرانگیز کار

مهرانگیز کار 
در صحنه سیاست امریکا، نامزدهای حزب دموکرات و حزب جمهوریخواه در کارزاری پر دست انداز یکدیگر را لت و پار می کنند.
از طرفی عروسک پرزیدنت باربی را تولید کرده اند متناسب با بازی های دختران ۴ تا  ۶ ساله.  
پرزیدنت باربی با پوشاک و آرایه تازه ای وارد بازی های کودکان شده است.

پرزیدنت باربی در امریکا، دست آویزی است تا زن ستیزی خفته و تاریخی در بطن و متن امریکا، به صورت مدرن و تازه ای در فیلم های کوتاه تبلیغاتی و ضد تبلیغاتی روی صفحه تلویزیون ها ظاهر بشود.
این ظهور در صحنه هائی از فیلم های کمدی و میان پرده ای اتفاق می افتد.


مادر،  پرزیدنت باربی را به صورت یک عروسک متفاوت با پوشاکی شبیه پوشاک هیلاری کلینتون، به جمع دوستانه دخترش وارد می کند و می ایستد به تماشای واکنش آنها و می بیند که آنها به پرزیدنت باربی مانند عروسکی فاقد جاذبه نگاه می کنند و می خندند.

آن را پس می رانند به حاشیه و یک باربی خانه دار را همچنان در مرکز بازی نگاه می دارند و با بچه داری و آب و جاروکشی و پخت و پز، بازی را ادامه می دهند.

داوری نهائی درباره این برخوردهای رسانه ای و سیاسی با پرزیدنت باربی، در فضائی که رقابت سیاسی در جریان است، ممکن نیست. اما نقل آن اشارتی است بر این که سیاست های جنسیتی یا بازی های سیاسی با جنسیت، روی تن و بدن عروسک های بی احساس، ردی از به تمسخر گرفتن جنسیت زن بر جا می گذارد که تاریخ درازی پشتوانه آن است.
وقتی پرزیدنت باربی را در بازی های سیاسی به صورت مثبت و منفی فعال می بینم، از آن جا که فرض محال، محال نیست، صحنه ای در برابرم جان می گیرد که روی آن صحنه "پرزیدنت سارا" با حجاب کامل اسلامی و کفش تخت و بی پاشنه، ایستاده و برای احراز مقام ریاست جمهوری راند می کند. نمی دانیم برخورد مردم با این عروسک چگونه است، اما بی گمان از شکلهای برخورد حکومت با آن خبر داریم. می دانیم تولید کنندگان پرزیدنت سارا به خاک سیاه می نشینند. می دانیم اعضای شورای نگهبان رو ترش می کنند. می دانیم برای مقام ولی فقیه، عروسک پرزیدنت سارا می شود بهانه ای برای توپ و تشرهای جدید و آن را دلیل می آورد بر تهاجم فرهنگی غرب. آن قدر پرزیدنت سارا برای روزنامه کیهان و جوان و صدا و سیما خبر ساز می شود که به هوای ناسزاگوئی به پرزیدنت سارا و سازندگان آن، مجموعه هیجده نماینده زن مجلس دهم را رد صلاحیت می کنند و آراء رای دهندگان به آنها را می ریزند توی سبد باطله های تاریخ 37 ساله و انقلاب زده ای که به دست و پامان چسبیده است.
تهاجم فرهنگی انقلاب اسلامی جدی ترین تهاجم به ارزش های اصیل انسانی و ترقی خواهانه است. هرچند مادران و پدران ایرانی بسیار تلاش کرده اند فرزندان خود را از تاثیر آن مصون بدارند، ولی این تهاجم جدی بوده و هست. پرزیدنت سارا اگر تهاجم فرهنگی ویژگی حکومت نبود، با آزادی کامل ساخته می شد. عرضه می شد. بازاریابی می کرد. جمعی آن را برای دختران 4 تا 6 ساله شان می خریدند و جمعی بدشان می آمد و نمی خریدند. یک چنین عروسکی تبدیل نمی شد به منازعه ای بزرگ و سیاسی.  بهانه ای نمی شد بر خشم و خروش رهبر و غلیان امام جمعه ها. به عبارت دیگر زمین و آسمان به هم دوخته نمی شد. فقط عروسکی با عنوان پرزیدنت پشت ویترین ها می ایستاد با ژست انسانی که تصمیم گرفته وارد مسابقه انتخاباتی بشود.
اصلا در شرایطی که سنگ روی سنگ بند نمی شود، مگر با بگیر و ببند و شلاق و اعدام و رد صلاحیت و قصاص چشم و گوش و مانند آن، ورود به بحث تولید عروسک با عنوان پرزیدنت، چه خاصیتی دارد؟
از نگاه نویسنده این یادداشت، ورود به چگونگی ساز و کار پرزیدنت باربی و پرزیدنت سارا، سودمند است. ایرانیان در تاریخ خود به استعاره زنده اند. اگر زنان را به رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری راه نمی دهند، چرا از دختران ایرانی حق بازی کردن با پرزیدنت سارا سلب شده و دختر بچه ها آن را در مجموعه اسباب بازی های خود ندارند؟ از آن بیش چرا حق دسترسی آنها به پرزینت باربی هم سلب شده است؟
آیا در اسباب بازی فروشی ها عروسک های فضائی و تخیلی کم داریم؟ آیا دختر بچه های ایرانی، دست کم آنهائی که دست شان به دهان شان می رسد و چند تائی عروسک دارند، نباید عروسکی را در مقام رئیس جمهور در مجموعه اسباب بازی ها داشته باشند و به سلیقه و خواست خودشان، آن را به بازی بگیرند یا نگیرند.
دیوارهای جنسیتی همه جا برپاست. شالوده دارد. ایجاد تزلزل در آن آسان نیست. این را به خصوص ایرانیانی که زندگی دراز مدتی در کشورهای غربی را تجربه کرده اند، به خوبی می دانند. وجود این دیوارها به سیاستمداران میدان نمی دهد تا از ترس رخنه افتادن در دیوار، پیاپی دیوار را بازسازی کنند و جنسیت مردانه را در کتاب های درسی، در مدرسه ها، در اسباب فروشی ها و کتاب فروشی ها مثل بدیلی از پروردگار به رخ بکشند. رجال جمهوری اسلامی چنین می کنند و فرجام کارشان رویارو شدن با سارا است. ساراهائی که از کتاب های درسی بیرون می زنند. دیگ و سه پایه و جارو را می زنند توی صورت نویسندگان کتاب های درسی و مربیان پرورشی و خودشان را به آب و آتش می زنند تا چهره کلیشه ای را که دیگران برای آنها ساخته اند ویران کنند. منظور این نیست که حتما مثل سیندرلا سفید بخت می شوند،  منظوراین است که قفس را می شکنند، شاید به قیمت از دست دادن مختصر رفاهی که درون ساختار بسته خانواده و حکومت داشته اند.
جمهوری اسلامی از سایه زنان می ترسد. از کلام مقتدر زنان می ترسد، از قلم زنان می ترسد، از شعر زنان می ترسد، از حضور با اعتماد به نفس زنان می ترسد، فمینیست های آشنا به زیر و بم فرهنگی آن جامعه را سرکوب و ساکت و آواره می کند و لحظه به لحظه با فمینیست هائی مواجه می شود که کاری به چم و خم فرهنگی آن جامعه ندارند و در خودآرائی از عروسک های باربی جلو زده اند.
ولی فقیه از آن جا که در تبدیل زنان کشور به عروسک های زیر فرمان خود سخت شکست خورده، خودش را سبک می کند و مثلا از این که میزان مصرف لوازم آرایش در کشور سر به فلک زده، ناله سر می دهد.
مردی که ادعای خدائی می کند، در شرایطی که سالهاست با عروسک های باربی وارد جنگ تن به تن شده و به جبهه جنگ با باربی، نیرو فرستاده، مواجه شده با جمعیت بزرگی از باربی هایی که گوشت و استخوان دارند و درست رو به روی چشم لشگریانش می خرامند. باربی های واقعی پیاپی روانه زندان می شوند و بلافاصله پس از آزادی مثل شاخ شمشاد راه می افتند دنبال لوازم آرایش جدید  و خرامیدن به همان شیوه که با سبک زندگی مورد نظر رهبر کاملا در تعارض است.
در غیاب پرزیدنت سارا پرزیدنت باربی بی وقفه وارد خانه های ایرانی می شود.  از در عروسک را بیرون بیاندازند، از پنجره باز می گردد. پرزیدنت سارا از جنس پرزیدنت باربی است. علائق شان به شیکی و خودآرائی  با هم تفاوتی ندارد. پرزیدنت سارا مانند پرزیدنت باربی با چهان سیاست آشناست.  قصد و نظر دارد فارغ از آن که دستجاتی قبولش ندارند و ضد حال می زنند، وارد حوزه های زمامداری بشود. او همان باربی است که حجاب اجباری سر کرده تا به این حوزه ها راه پیدا کند.
اگر رهبر در سالهای پایانی زندگی،  مرد و مردانه اقرار کند که اشتباه کرده و نمی دانسته باربی و سارا هردو از یک شجره اند و سرانجام با یکدیگر در سفر پرخطر و دراز مدت برابرخواهی همراه می شوند، از خود میراثی به جا می گذاشت که ارزش آن بسیار بود. حیف که پیش رو را نمی بیند یا می بیند و انکار می کند. نتیجه یکی است. پایان کار هم روشن است. سارا لحظه به لحظه بیشتر به باربی نزدیک می شود. بهای گزاف آن را می پردازد.
منبع: ایران وایر