به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۵

ما و امانت سعدي و فردوسي

سعدي اختصاص به روز و هفته و ماه ندارد. ما بيش از آنچه فكر كنيم ممنون و مديون سعدي هستيم. او نه‌تنها براي ما آموزگاري كرده بلكه به زبان فارسي وسعت و تواني بخشيده كه حالا حالاها به اميد خدا مي‌توانيم به اين زبان حرف بزنيم و بنويسيم و بخوانيم و فكر كنيم. زبان فارسي امانت ارزشمندي است كه اكثرا قدر و قيمتش را نمي‌دانيم و راه مراقبت از آن را هم بلد نيستيم.
نكته مهم همينجاست كه نمي‌دانيم چطور بايد از اين امانت پاسداري كرد و صحيح و سالم و زنده به آيندگانش سپرد. اين كارهايي كه امروز به عنوان پاسداري از زبان كرده‌اند و مي‌كنند هيچ كمكي به فارسي نكرده و نمي‌كند. نه سعدي، نه حافظ، نه آموزگار بزرگ‌مان فردوسي و نه ديگران، هيچ‌كدام از اين بزرگان هيچ‌وقت گرفتار معادل‌سازي نشدند و براي پاسداري از زبان به عضويت فرهنگستان درنيامدند. سوءتفاهم نشود؛ من اجر بزرگان فرهنگستان را ضايع نمي‌كنم. اينها كه دور ميز فرهنگستان مي‌نشينند همگي از بزرگان و كاربلدان روزگارند و بيش از ساير ملت براي فرهنگ و ادب فارسي دل مي‌سوزانند. عرض من تعرض به ساحت فرهنگستاني‌ها نيست بلكه مي‌خواهم بگويم كه راه حفظ و حراست از امانت سعدي و فردوسي اين نيست كه فلان واژه نامانوس و بيگانه را‌ برداريم و به‌جاش بهمان لفظ مانوس و خودي را بنشانيم. سعدي اتفاقا اصرار داشت تا در شعرش را به روي تركي و مغولي و عربي باز كند...
او آنقدر راحت كلمات و عبارات سخت و ثقيل بيگانه را در كلامش مي‌نشاند كه اگر امروز زنده بود، شك نكنيد كه انگليسي و فرانسه را هم در شعر و نثرش مي‌نشاند. كار همه‌كس نيست كه كلماتي مثل يرغو و قاآن را در غزل بياورد و ذره‌اي از عذوبت شعرش نكاهد: ‌گر بي‌وفايي كردمي يرغو به قاآن بردمي/ كان كافر اعدا مي‌كشد وين سنگدل احباب را. يرغو در مغولي به معني شكايت و تظلم است؛ دادخواهي. قاآن هم كه همان خاقان است، پادشاه چين. من الان مقاله درباره زبان نمي‌نويسم كه بخواهم نمونه كارهاي سعدي را بياورم. همينقدر مي‌گويم كه اصلا اين معادل‌سازي‌هاي بي‌حاصل برايش موضوعيت نداشته و هيچ به اين چيزها فكر نمي‌كرده. حتي فردوسي هم فكر نمي‌كرده. با زبان‌آوري و طبع بلند و فكر عالي او سازگار نيست اگر فكر كنيم اصرار داشته تا عين پان‌ايرانيست‌ها لغات عربي را به شاهنامه‌اش راه ندهد. نخير؛ زبان فردوسي زبان روزگارش بوده و براساس شواهد و قراين، تقريبا مردم خراسان به همان زبان سخن مي‌گفته‌اند كه حكيم توس. رودكي هم كه جلوتر از اوست خيلي عربي ندارد. منظور اينكه استادان و آموزگاران زبان و ادبيات فارسي تا قبل از دوره جديد هيچ‌كدام گرفتاري‌هاي ما را نداشتند و به وسواس عربي‌زدايي و انگليسي‌زدايي مبتلا نبودند. چيزي كه فارسي را در معرض خطر جدي قرار داده لغات بيگانه نيست. كامپيوتر و تلويزيون و سي‌دي و موبايل و بتون و ويديو و كانتر و فريزر و از اين قبيل، طفلي‌ها، زور و قوه‌اي ندارند كه خطري به حساب بيايند. چه خطري؟ مطلقا فايده‌اي نخواهد داشت اگر براي اين تعابير معادل فارسي بيابيم. اشتباه است اگر فكر كنيم كسي كه در نوشته و گفته‌اش فراوان از معادل‌هاي فرهنگستاني استفاده مي‌كند، فارسي‌ را بيشتر پاس مي‌دارد. اگر كسي به جاي كامپيوتر بگويد رايانه و به جاي سوبسيد بگويد يارانه، فارسي‌تر حرف نزده است.
اگر اين‌طور بود سعدي با اين ميزان از عربي و مغولي امروز فارسي‌گو به حساب نمي‌آمد. اتفاقا برعكس، اگر به مقالات و كتاب‌هاي اين سال‌ها ولو اجمالي نگاهي بيندازيد، مي‌بينيد بيشتر آنها كه اصرار بر استعمال معادل‌هاي فارسي دارند زبان‌شان پرغلط‌تر و معيوب‌تر و پراشكال‌تر است. حاضرم شرط ببندم و در محضر داوراني بي‌طرف نوشته‌ها و گفته‌هاي پاستوريزه (فرهنگستانيزه) شده را بخوانم تا ببينيم من درست مي‌گويم يا غلط. بايد برگرديم به عقب و ببينيم كه بزرگان ما چطور اين زبان را حفظ كردند و در تندباد حوادث به چه نحو در امانش نگه داشتند. آنها نه جلسه گذاشتند، نه «غلط ننويسيم» منتشر كردند و نه زور زدند تا معادل فارسي وضع كنند و نه حتي در حفظ و حراست از كاخ بلند فردوسي بخشنامه دولتي صادر كردند. آنها نشستند و به جاي اين كارها، كار خود را كردند (نوشتند و گفتند) و هركسي را به جاي خود گماردند. مي‌دانيد چرا زبان فارسي توانايي فوق‌العاده دارد و هر موضوع و مساله‌اي را مي‌تواند بيان كند؟
دليلش اين است كه تا پيش از اين بهترين نويسندگان و شاعران و متفكران آستين بالا زدند و وارد گود شدند و آثاري ارزشمند آفريدند. با اين زبان حماسه سرودند در حد شاهنامه كه بديل ندارد. با اين زبان مباحث عرفاني گفتند كه در عالم بي‌نظير است. كارهاي عطار و سنايي و مولانا را در كدام زبان به اين اندازه وسيع و قرص و محكم مي‌توانيد پيدا كنيد؟ حافظ و نظامي و خواجو عاشقانه‌هايي گفتند كه دنيا دربرابرش سر خم مي‌كند. سهروردي و شيخ محمد شبستري حكمت و فلسفه گفتند كه عين ترحلوا شيرين است و به جان مي‌نشيند. ابن‌سينا علم گفت، نظامي عشق گفت، عبيد شوخي كرد، شمس‌الحق تبريزي جدي گفت، شيخ اشراق خيال بافت، غزالي تبليغ دين كرد و... هر كاري كه بگوييد بزرگان ما با استفاده از اين زبان كردند و توانايي فوق‌العاده به آن بخشيدند. اين امانت اما به دست ما كه رسيده هي مي‌خواهيم سرمه به چشمش بكشيم و برايش حد و مرز معلوم كنيم. زبان؛ يك موجود زنده است كه بايد محترم شمرده شود و آزادي‌اش سلب نشود.
اقتضائات دوره جديد را البته مي‌دانم اما بايد برگرديم به همان سنت سعدي و حافظ و فردوسي و ببينيم آنها با اين امانت چه كردند، ما هم همان كنيم. اگر نمي‌توانيم كار شايسته‌اي انجام دهيم، لااقل حفظ حرمت كنيم و اين زبان را از چيزي كه هست خراب‌تر و معيوب‌ترش نكنيم.
سيدعلي‌ميرفتاح / اعتماد