به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، تیر ۰۵، ۱۳۹۵

آتش دل، قمر-همایون شجریان- مهدیه محمدخانی

یک آهنگ، سه اجرا 
آتـــشـــــی در سـیـــنــــــه دارم جـــــاودانـــی

مهدیه محمدخانی 

یک آهنگ، سه اجرا 



آتش دل یا آتشی در سینه دارم جاودانی، عنوان ترانه یا تصنیفی قدیمی با صدای قمرالملوک وزیری است که شعر ترانهٔ آن توسط استاد پژمان بختیاری (زاده ۱۲۷۹، درگذشت ۱۳۵۳)،شاعر و ترانه سرای نامی ایران بر روی آهنگی در دستگاه شور مایه دشتی ازاستاد مرتضی نی داوود (زاده ۱۲۷۹ ، درگذشت: ۱۳۶۹ )، سروده شده‌است. این ترانه نخستین بار با صدای قمر و در همراهی با نغمه تار آهنگساز آن (مرتضی خان نی داوود)، در سال ۱۳۱۵ خورشیدی و در محل گراند هتل تهران، واقع در خیابان لاله زار، اجرا شد.



از این تصنیف مرتضی نی داوود، که به گفته خود او بهترین آهنگ او محسوب می‌شود، بعدها اجراهای دیگری توسط خوانندگان دیگر نیز اجرا شد، که از آن جمله اجرای آن با صدای استاد تاج اصفهانی و استاد صدیق تعریف در سال 1378 خورشیدی در آلبوم ماه بانو (یادواره قمرالملوک وزیری)، و نیز اجرای همایون شجریان (زاده ۱۳۵۴ در تهران) در سال 1384 خورشیدی برای سریال رسم عاشقی اجرا شد و در سال 1389 با اجرای دیگری از ایشان به تنظیم مزدا انصاری در آلبوم شب جدایی منتشر شد.آخرین اجرای این اثر باتنظیم استاد مجید درخشانی و صدای نوستاره موسیقی ایرانی بانو مهدیه محمدخانی (زاده 1365)است...

نخستین عبارات این تصنیف، بعنوان یکی از شاخص ترین کارهای قمرالملوک وزیری بر سنگ قبر او در گورستان ظهیرالدوله درج شده‌است.

 متن ترانه ::

آتـــشـــــی در سـیـــنــــــه دارم جـــــاودانـــی
عـمـــر مــن مـرگیـســت نـامــش زنــدگــانـــی 
رحمتــی کــن کــز غـمــت جـــان مـی‌سپـــارم
بـیـــش از ایـن مـن طـاقــــت هــجـــران نــدارم 
کـی نهـی بـر سـرم پـای ای پــری از وفــاداری
شد تمام اشک من بس در غمت کرده‌ام زاری 
نــوگـلـــــی زیـبـــــا بـــود حـســـن و جــوانـــی
عطــر آن گــل رحـمـــت اســت و مهــربــانـــی 
نــا پـسـنـــدیــــــده بــــود دل شـکــســتــــــن
رشـتــــــه‌ی الـفــــت و یـــاری گـســســتـــــن 
کــی کـنـــی ای پــری تـــرک سـتـمــگــــــری؟
می‌فکنـــی نظـری آخــر به چشــم ژالــه بــارم 
گـــر چـــه نـــــاز دلــبـــــــــران دل تـــــازه دارد
نـــــــاز هـــــم بـــــر دل مـــــن انـــــــدازه دارد 
حـیــــفُ گــر تـرحمــی نمی‌کنـی بر حــال زارم
جـز دمـی کـه بگـذرد کـه بگـذرد از چــاره کارم 
دانمـــت که بر سـرم گـذر کنـی به‌رحمــت امـا
آن زمان کـه بر کشــد گیاه غـم سـر از مــزارم