ﻨﻬﻀﺖ ﻤﻘﺎﻭﻤﺖ ﻤﻠﻰ ﺍﻳﺮﺍﻥ |
مرگ پدرخوانده / درگذشت رفسنجانی
سایه ی خمینی در نظام جمهوری اسلامی
او، سایه به سایه ی خمینی رهبر مکار خود، یکی از دو کسی بود که، نظام ضدایرانی و ضدآزادی جمهوری اسلامی را بنیاد نهاده بودند. او یکی از دو جنایتکاری بود که با پایان دیکتاتوری محمد رضاشاهی، با ضدانقلاب اسلامی خود، انقراض نظام دموکراسی مشروطه را، که پس از یک ربع قرن مبارزه و فداکاری ملت به سوی احیاء می رفت، عملی کردند، و هفتاد سال پس از انقلاب مشروطیت انتقام آخوندهای مرتجع را از بنیانگذاران پیشروِ مشروطه گرفتند.
علی اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی، که پیش از عزیمت به قم برای «تحصیلات» دینی، تنها چند سالی آموزش عادی، آن هم در مدارس سنتی، دیده بود با تأسیس جمهوری اسلامی به مقتدرترین مرد ایران پس از خمینی تبدیل شد و بزرگترین سمت های این نظام را یکی پس از دیگری، و اغلب چند سمت را همزمان، اشغال کرد. او که پیش از ضدانقلاب اسلامی ثروتی معتنابه اندوخته بود و پس از آن نیز توانست آن را بسی گسترده تر سازد، به هنگام مرگ، با هم مسلک و همدست سابق خود سید علی خامنه ای، یکی از ثروتمندترین مردان کشور بود.
رفسنجانی به عنوان مقتدرترین عضو شورای انقلاب از همان ابتدا، پس از خمینی در عمل پرقدرت ترین مرد جمهوری اسلامی و در همه ی تصمیمات عمده ی روزمره ی آن مرجع اصلی تصمیم گیری بود. او بود که به عنوان نماینده ی فرمانده کل قوا بر سرنوشت جنگ ایران و عراق، با هشتصد هزار کشته ی ایرانی آن، و میلیاردها دلار خرابی و خسارت مالی دیگر، حاکم بود و از راه هایی که رمز آنها را در دست داشت، با جلب موافقت خمینی، در ادامه یا پایان آن تصمیم می گرفت. او افزون بر عضویت شورای انقلاب و فرماندهی عملی جنگ، رییس مجلس شورای اسلامی بود و دو دوره نیز خود را به ریاست جمهوری رسانید .
مهم ترین خصیصه های او که آنها را از معلم و رهبر خود خمینی آموخته بود، عدم تردید در ارتکاب قتل مخالفان رژیم و برای پیشبرد نیات خود و استفاده از حیله و فریب در راه مقاصد سیاسی بود.
با مرگ ناگهانی و غیرمنتظره ی علی اکبر هاشمی رفسنجانی طومارِ حیات فردی بسته شد که سالها پیش از فتنهی خمینی مرید آیتالله شده بود و بهعنوان یکی از معماران مؤثر و متنفذِ جمهوری اسلامی نزدیک به چهار دهه با داشتن مقامات متعددِ رهبری، خواه در مرکز قدرت و خواه نزدیک بهآن، از گردانندگان اصلی نظام دیکتاتوری و توتالیتر حاکمیت شرعی در ایران بهشمار میآمد.
هاشمی رفسنجانی از مؤسسان «جامعهی روحانیت مبارز» در سال ۱۳۵۶ بود. این «جامعه» بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به مؤثرترین تشکل سیاسی آخوندهای محافظهکار تبدیل شد و رفسنجانی تا هنگام مرگ در آن عضویت داشت.
علاوه بر سمت های بالا ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام (۱۳۶۸ – ۱۳۹۵) و نمایندگیِ مجلس خبرگان رهبری (۱۳۶۱ – ۱۳۹۵) نیز از سمتهای مهم هاشمی رفسنجانی محسوب میشود.
از ویژگیهای دو دورهی ریاست جمهوری وی در سالهای۱۳۶۸ – ۱۳۷۶ می توان به نتایج خانمانبرانداز اقدامات ویرانگرایانهی «دولت سازندگیِ» او و سیاست تعدیلِ اقتصادی همان دولت که به ثبت رکود تورم پنجاه درصدی و فشار شدید به طبقات محروم انجامید، اشاره کرد.
در حذف بلااستثنایِ دگراندیشان و دخالت مستقیم در برنامهریزی و صدور دستورات برای انجام جنایات بیشماری همچون قتل دکتر شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر نظام مشروطه پس از کنار رفتن شاه و پایان دیکتاتوری او، بنیانگذار و رهبر نهضت مقاومت ملی ایران، قتلِ دکتر عبدالرحمن برومند، رئیس هیئت اجرائی نهضت مقاومت ملی ایران، قتل شمار بزرگی از مخالفان ایرانی پناهنده در کشورهای خارجی و همچنین کشتار شمار بزرگی از اهل فکر و قلم کشور، معروف به «قتلهای زنجیرهای» و قتل فجیع داریوش و پروانه ی فروهر، که در دوران صدارت او انجام یا برنامه ریزی شد دستان این سیاستباز تبهکار را در خون والاترین فرزندان ملت ما فروبرده بود.
این سیاستمدار «معتدل» به اتهام دست داشتن در قتل کادرهای حزب دموکرات کردستان ایران در رستوران میکونوس برلین از طرف دادگاه فدرال آلمان تحت پیگرد بود و به اتهام مباشرت در انفجار مرکز یهودیان آرژانتین با چندین ده نفر مقتول در آن تحت تعقیب بین المللی قرار داشت و نمی توانست به خارج از کشور مسافرت کند.
سرکردگی بازی فریبکارانه ای بنام اصلاح طلبی که هدف بلافصل آن رونق بخشیدن به بازیهای کاذب انتخاباتی و غایت آن نگهداری مؤثرتر از نظام توتالیتر ملایان برای افزایش بر طول عمر آن است تا کنون توانسته جمعی از سرخوردگان نظام را گردآورد و بخشی از عوام ساده دل کشور را همچنان به صندوق های آراء دلخوش نگهدارد؛ آنهم در کشوری که در آن اثری از کمترین آزادی سیاسی و اجتماعی برای احزاب و سندیکاها، آزادی بیان برای شهروندان و مطبوعات و نویسندگان، حق فعالیت آزاد برای وکلای دادگستری در دفاع از موکلان سیاسی خود و حتی از موکلانی که کمترین فعالیت سیاسی هم نداشته اند، وجود ندارد .
مرگ رفسنجانی فرصتی مغتنم برای بیت رهبری بهوجود آورده است که با شدتی بیشتر رقبایِ باقی مانده را از میدان براند و این خود به آشفتگی اوضاع داخلی نظام دامن زده و کل آن را با بحرانی به مراتب بزرگتر از بحران موجود روبرو ساخته، آن را بر سر دوراهی بود و نبود قرار خواهد داد.
اگر بتوان گفت که خمینی قلبِ، امروز از کارایستاده ی، جمهوری اسلامی بود در این که، پدرخوانده ی نظام، رفسنجانی مغز آن بود نمی توان تردید روا داشت. می توان اطمینان داشت که مرگ این مغز، دست کم از لحاظ نمادین، از سقوط نزدیک جمهوری اسلامی خبر می دهد. با مرگ پدرخوانده بازار مکاره ی اصلاح طلبی به سرعت رو به کساد می گذارد و اصلاح طلبان یتیم، به این شکل یا به آن شکل، به شکار قدرت مست و مغرور «رهبری» تبدیل شده از میان می روند. با این وضع جدید زهر اصلاح طلبی که به خارج نیز صادر شده بود و چندین سال بدن ناتوان محافل به اصطلاح مخالف را فلج کرده بود جادوی خود را از دست می دهد.
در این میان وظیفهی همهی ایرانیانِ آزادیخواه، دموکرات و وطندوست است که با اغتنام فرصت و بهکنار گذاشتن اختلافاتی که ثبات ایران و آیندهی ملت آنها را قابل اغماض میسازد به اتحاد عملی که پایبندی به دموکراسی و وظیفهی وطندوستی ایجاب میکند، تحقق بخشند.
ایران هرگز نخواهد مرد
۲۰ دیماه ۱۳۹۵
۹ ژانویه ۲۰۱۷