به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۹۵

ترانه چهارشنبه سوری

ناصر مسعودی
چهارشنبه سوری

همه از دم میارن وردُ همیشه به دهن
زردی روی من زتو، سرخی تو بَود زمن

مشت حسن کف میزنه دور حیاط رو آتیشا
پشت اون خنده زنون اهل و عیال قوم و خویشا

تو حیاط فنقلی از این همه برو بیا
خوب تماشا بکنی که محشری گشته به پا




گیله مردان گیله زنان



گیله مردان گیله زنان


ترانه چهارشنبه سوری 

شب چهارشنبه سوری‌است میپرن از روی اَلو (آتش)
عمه خانم زعقب، خال قزی خانم ز جلو
این یکی بچه بغل کرده و دو دو میزنه
طعنه ها با دلِ پر، بر خال رو رو میزنه
همه از دم میارن وردُ همیشه به دهن
زردی روی من زتو، سرخی تو بَود زمن
زردی روی من زتو، سرخی تو بَود زمن
زردی روی من زتو، سرخی تو بَود زمن

مشت حسن کف میزنه دور حیاط رو آتیشا
پشت اون خنده زنون اهل و عیال قوم و خویشا
تو حیاط فنقلی از این همه برو بیا
خوب تماشا بکنی که محشری گشته به پا
آن سیبیلات نسوزه روی الو مشتی حسن
زردی روی من زتو، سرخی تو بَود زمن
زردی روی من زتو، سرخی تو بَود زمن
زردی روی من زتو، سرخی تو بَود زمن

یالا دوباره از سر، یالا دوباره از سر
بپا نیوفتی منظر، یالا دوباره از سر
طعنه نزن به اختر، یالا دوباره از سر
آهای خانم منور، یالا دوباره از سر
به پا نیوفتی منظر، یالا دوباره از سر
طعنه نزن به اختر، یالا دوباره از سر
آهای خانم منور، یالا دوباره از سر

پاشنه‌ی کفش خانم گشته چو تیرِ تلگراف
با همون بر سر تو میزنه در روز مصاف
از رو مطرب میپره ناز میکنه خیلی زیاد
میگه کاشکی سال نو، سن و سالم پایین بیاد
تا بگی پیر و جوون زِ نو به من جوونه زن
زردی روی من زتو، سرخی تو بَود زمن
زردی روی من زتو، سرخی تو بَود زمن
زردی روی من زتو، سرخی تو بَود زمن

خان باجی می‌تکونه روی اَلو دامنشُ
از پی دفع بلا می‌کنه حاضر تنشو
گل باجی عصا زنون رو آتیشا پَر میزنه
با صدای نکره جیغ مفصل میزنه
دایره و دنبک میزنه
خدیجه با پشت لگد
زردی روی من زتو، سرخی تو بَود زمن
زردی روی من زتو، سرخی تو بَود زمن
زردی روی من زتو، سرخی تو بَود زمن