«محمدامین محمدی»، از طنزپردازان مهم عصر پهلوی است که اطلاعات چندانی از زندگیاش در دست نیست.
از میان عکسها و شواهد مکتوب، میدانیم که جوانی سبزهرو و مهندس بوده که در کارخانه روغنکشی ورامین اشتغال داشته. تاریخ تولدش را ١٢٩٨ (و به روایتی ١٣٠١) ذکر کردهاند. پرویز خطیبی، یکی از سردبیران توفیق (در دوره دوم) او را انسانی صدیق، درستکار، جدی و در عینحال بسیار شوخطبع، زندهدل و رفیقباز بهیاد میآورد. شاید همین خصوصیات بوده که او را بعدها به مقاماتی بالا، ازجمله عضویت در هیئتمدیره «سازمان اتکا» میرساند. ردپای همکاری مطبوعاتیاش با مجلات و نشریات طنز و فکاهی، ما را به چند عنوان نظیر «توفیق» (دوره دوم)، «علیبابا»، «حاجیبابا» و «چلنگر» میرساند.
محمدی، خود در خلال مکاتبات با دوستانش، از نحوه ورودش به توفیق (در زمان سردبیری ابوالقاسم حالت) چنین مینویسد: «در سال ١٣١٧، شیفته توفیق فکاهی بودم. آن زمان، دفتر توفیق در سنگلج و خیابان سپه (حوالی گذر تقیخان) بود. یکی از روزها مطالبی را که نوشته بودم، با ترس و لرز تا دفتر توفیق آوردم و آن را از درزی که روی در ایجاد کرده بودند تا پستچی کاغذ و مطبوعات را از آن سوراخ به هشتی توفیق بیندازد، به داخل هشتی پرتاب و بهسرعت مراجعت کردم. چند روز گذشت. روزی دیگر مطلبی نوشته بودم، ولی بهمحض اینکه آن را به داخل هشتی انداختم، در باز شد و پیرمردی موسفید و خندان (حسین توفیق، موسس روزنامه) دنبالم دوید و گفت: کجا میری؟ بیا تو کمی حرف بزنیم...» و اینچنین پای محمدی به توفیق بازمیشود. اولین برخوردهایش در تحریریه، با ابوالقاسم حالت (خروس لاری، هدهد میرزا)، نوراله خرازی (سبزهقبا)، محمدعلی افراشته (پرستو چلچلهزاده)، پرویز خطیبی (دارکوب)، عباس فرات (ابنجنی)، غلامرضا روحانی (اجنه)، احمد سروری (جن بوداده)، محمدحسن رهی معیری (شاه پریون)، ملکحجازی (قلزم) و... شکل میگیرد. همانطور که پیداست، اکثر توفیقیون نسل اول، اسامی پرندگان یا جنیان! را بهعنوان نام مستعار انتخاب میکردند، لذا نام مستعاری که محمدی هم در این دوره برای خود انتخاب میکند «طوطی» است. دوستی دیرینه محمدی و حالت، از انتهای دوره اول توفیق اینچنین شکل میگیرد و زبانزد همگی میشود. پاتوق آنها، کافه شایان (حوالی چهارراه حسنآباد) بود که پس از کار در مجله در آنجا گعده میگذاشتند. بهقول حالت، «اگرچه گفتهاند کبوتر با کبوتر، باز با باز، ولی نمیدانم دوستی و رفاقت «طوطی با خروس لاری» را چگونه توجیه کنم!».
دوره دوم انتشار توفیق (١٣٣٢-١٣١٧) به صاحبامتیازی محمدعلی توفیق، سالهای ملتهبی است که بارها روزنامه توقیف میشود و گاه با عناوین و امتیاز دیگر نشریات همچون «یزدان»، «بهرام» و «زندگی» منتشر میشود. در این دوره، توفیق پنجبار تغییر سردبیر میدهد که از شماره سیودوم سال ١٣٢٢ نام «محمدامین محمدی» ذیل مدیر داخلی و از شماره سیوپنجم همان سال بهعنوان سردبیر توفیق میآید. در سالنامه (١٣٢١) ابوالقاسم حالت در قطعهای که به توصیف تحریریه میپردازد، محمدی را چنین خطاب میکند: «محمدی آنکه هست، طوطی شکرشکن/ گلشن توفیق راست، بلبل شیرینسخن...». ایده ستون «رادیو توفیق» با شعار «اینجا رادیو توفیق، بر شنوندگان گرامی ما دروغ باد!» از آن اوست و به فراخور هر شماره، داستان طنز، سرمقاله و نثرهای متعدد فکاهی از او منتشر میشده است. با اینکه محمدی اهل شعر و سرودن نظم نبود اما در سرمقالههای انتقادیاش آنقدر نکات ظریف یافت میشده که خواننده آنروزها را مجذوب خود کند. نوشتههایش، بهخاطر ارتباطش با دستگاههای دولتی و نیز بهواسطه تیزبینی خاصی که مختص خودش بوده، ضمن سادگی و روانی، از عمق و استحکام خوبی نیز برخوردار بوده است... اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود. محمدی، گرایشهای چپ داشت و در برخی شمارهها، بهوضوح مطالب جانبدارانه و تندی مینوشت که از آشوبها و تحرکات اغتشاشآمیز حمایت ضمنی میکرد. همین امر به مذاق خوانندگان خوش نمیآمد و اغلب مکاتباتی اعتراضآمیز با مجله صورت میگرفت. نهایتا در «یزدان» مورخ ١٨ مهرماه ١٣٢٤ آگهی «بنا به عللی، از این تاریخ اینجانب (محمدامین محمدی) هیچگونه مسئولیتی در روزنامه توفیق نخواهم داشت» منتشر میشود و محمدی بهخاطر سرمقالهای که در توفیق (٢٨ شهریور ١٣٢٤) نوشته بود و تلویحا از قتل یکی از ملاکین فئودال توسط دهقانی دفاع کرده بود، برکنار شد.
پس از مدتی سکوت و قطع ارتباط با مطبوعات، در سال ١٣٢٥، محمدی به دعوت محسن هنریار به «علیبابا» پیوست. بار دیگر در مهرماه سال ١٣٢٨، به پیشنهاد پرویز خطیبی به «حاجیبابا» (خیابان فردوسی، روبهروی سفارت انگلیس) رفت و سردبیرش شد. سرمقالههای شیرینش را اینبار با امضای «وردست حاجی» مینوشت. از سال ١٣٢٩، محمدی بار دیگر با افراشته و مطبوعهاش «چلنگر»، وارد عرصه مطبوعات سیاسی فکاهی شد. مهمترین تفاوت این دوره کاری محمدی، تمایز شیوه کاری چلنگر از توفیق بود که بهجای روش تشکیلاتی در توفیق، به سیاق محفلی در کنار افراشته، جلی، سنگسری، شاهانی، معتضدی، شهبازی، نوح و... در چلنگر مدیریت میشد. در چلنگر، محمدی مطالب را برای آخرینبار شخصا کنترل میکرد و خودش به چاپخانه میبرد تا در غلطگیری و کنترل چاپش، نیز ناظر باشد. محمدی در چلنگر علاوه بر «طوطی»، بیشتر با امضاهای «واقعبین»، «الکیخوش»، «میم»، «مام» شناخته میشد. سلسلهمقالات طنز «نامههای مصور سرهنگ» به قلم او بود. همینطور در چلنگر بیشتر داستان طنز مینوشت. در همان سالها (١٣٣١) کتاب «مکتب نو» (مجموعه شانزده داستان کوتاه مشترک افراشته و محمدی) از مطبوعه چلنگر منتشر شد.
با فرارسیدن کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ و توقیف چلنگر، محمدی از مطبوعات فاصله میگیرد و به اشتغال در حوزه صنعت مشغول میشود. حوالی سال ١٣٣٩ همکاری پراکندهای با توفیق در دوره سوم انتشارش داشته که آنهم دیری نمیپاید. پس از این حضور، حتی با وقوع انقلاب و دعوت دوستانش، باز هم به حضور در مطبوعات تمایلی نشان نمیدهد و بهکلی ناپدید میشود. اوایل دهه هفتاد شمسی، مکاتبات پراکندهای از او که مقیم پاریس و در بستر بیماری بوده، با عباس توفیق و پرویز خطیبی در دست است. نهایتا خبر درگذشتش در اردیبهشتماه سال ١٣٧٣ از بیمارستانی در پاریس مخابره میشود.
از نمونه یادداشتهای طنز سیاسی محمدی، «لکهگیری» را میخوانیم:
پیش از اینکه طرز «لکهگیری» را به شما بیاموزیم، بد نیست تذکر بدهیم که «لکه» بر چند قسمت است:
لکه سیاسی: این لکه از آن لکههایی است که بر دامن هرکس بنشیند اثرش تا مدت زیادی از بین نمیرود. مانند لکه آقای «غلام فروبر» (: اشاره به غلامحسین فروهر، رایزن اقتصادی وقت ایران در سوییس و وریز راه در کابینه احمد قوام) که از رجال لکهدار عصر خود بوده است!
لکه اجتماعی: با اینکه «لکه اجتماعی» بهمراتب از «لکه سیاسی» زنندهتر است، ولی چون بیشتر جنبه شخصی! دارد لذا مانع اشغال به مقامات عالیه نیست!
لکه بدنی: این لکه از لکه اجتماعی چندان بهدور نیست. معمولا کسانی که لکه اجتماعی دارند از لکههای بدنی یا به عبارت دیگر، از «خالهای مصنوعی» بینصیب نیستند !
در گفتار امروز نظر ما بیشتر روی دو نوع لکه اخیر است و اینک طرز لکهگیری آنها: مقداری «آسید دوچاقو» را با «سولفات دوچماق» درهم ریخته، بر آن اندازه زیادی «آکسید دوریش» اضافه کنید، سپس مخلوط فوق را چندی در مجاورت «آتش هوچیگری» نگهدارید تا خوب گداخته شود، آنگاه آنرا کمکم در محلول «نیترات دوملی» فروببرید و چون از این کار فارغ شدید، کمی از آب «قنات» روی محل لکه بمالید و بلافاصله یک آمپول «توصیه» هم تزریق کنید، آنوقت خواهید دید که اثر ظاهری لکههای فوقالذکر کاملا از بین میرود و جنس لکهدار! برای نگهداری در باغ بهارستان (: اشاره به مجلس شورای ملی!) از هر حیث آماده میشود.
عمادالدین قرشی / روزنامه اعتماد