بدون هیچ مقدمه رسمی و بی موردی، من از زنان سرزمینم معذرت میخواهم.
معذرت می خواهم بابت اینکه چون من نمی توانم جلوی دهانم را بگیرم و حرف های زشت و رکیک می زنم، تو را به ورزشگاه راه نمی دهند و از آن مهم تر استدلال خنده داری می کنم که اگر مردی حرف زشت زد و شنید مساله ای نیست، ولی زنان نباید بشنوند. ظاهرا ما مردان سیستم هاضمه ای داریم که هر گونه زشت گویی و شنیدن را هضم و جذب می کنیم اما شما نه.
معذرت می خواهم که من اگر در پارک بدوم، نشانه ای لایف استایل زندگی سالم است و تو اگر در پارک بدوی، نشانه بی توجهی به ارزش ها. من اگر بلند بخندم نشانه سرزندگی است و تو اگر بلند بخندی نشانه لوندی و سرآغاز انحطاط جامعه.
معذرت می خواهم که می توانم سوار موتور و دوچرخه شوم، اما تو نمی توانی. چرا؟ نمی دانم؟ بارها به این موضوع فکر کرده ام و هیچگاه به نتیجه نرسیدم که چرا؟
معذرت می خواهم از اینکه چون من مشکل دارم، تو نمی توانی از دوچرخه سواری و موتورسواری لذت ببری.
معذرت می خواهم که عده ای به نام دین می گویند «فضیلت زن این نیست که پایش را دراز کند و مدال بیاورد»، حتی ورزش شما پشت درهای بسته را نیز بر نمی تابیم. به جای کلمه ورزش می گوییم پایش را دراز کند! و به جای اینکه به تو افتخار کنم که مدال آورده ای ....
معذرت می خواهم؛ وقتی من ویراژ می دهم و لایی می کشم و مزاحم آرامش دیگران می شوم، این یعنی من یک راننده حرفه ای و خوش دست هستم. اما وقتی تو با اطمینان و آرام رانندگی می کنی این یعنی [...] شرمم می آید از بیان آن.
معذرت می خواهم اگر اسم کوچه ها و خیابان های ما مزین به نام زیبای شهداست اما مادران و همسران شهید سهمی از این نام گذاری ها نبرده اند. سهم شما از این معراج، رنج و درد غربت و تنهایی است.
معذرت می خواهم بابت اینکه من اگر در پست های مدیریتی، اشتباه کنم، این نشانه جسارت، نوآوری و ریسک پذیری من است اما تو اگر اشتباه کنی، آن را به جنسیت تو نسبت می دهیم و به ناشی گری و ناتوانی ات.
برای زنان ممکن است اکنون وضع نامطلوبی داشته باشیم اگر به تاریخ با دقت نگاه کنیم، شرایط رو به بهبود است. پارادایم ها تغییر می کنند. روزی روزگاری تحصیل دختران تابو بود و امری زیرزمینی، اما امروز خوشبختانه تعداد دانش آموختگان دانشگاهی دختر پیشی گرفته است. روزی روزگاری رای دادن بانوان آرزویی دور و دست یافتنی بود و اما امروز امری پذیرفته شده. بنابراین می توان در یک روال منطقی، آرام و فرهنگی، مورد به مورد فرهنگ مردانه را به فرهنگ انسانی تغییر داد.
برای مردان جان رالز فیلسوف تکنیکی را مطرح می کند به نام «پرده بی خبری» که بسیار تامل برانگیز است. در این تکنیک فرض می کنیم هیچکس هنوز آفریده نشده و ما در مرحله قبل از ورود به این دنیا هستیم و از ما سئوال میشود اگر وارد جهان بشوید دلتان میخواهد کجا قرار بگیرید؟ همه در پس پرده بیخبری هستیم و هیچکس جایگاه اجتماعی، جنسیت، وضعیت طبقاتی یا مقام خود را نمیشناسد و نمیداند سهمش از موهبتها و تواناییهای طبیعی، هوش، قدرت و چیزهای دیگر چقدر است. هیچکس نمیداند سیاه است یا سفید، فقیر است یا غنی، دانشمند است یا بیسواد، زن است یا مرد، جوان است یا پیر، و نمیداند چه موقعیت اجتماعی و نژادی و… خواهد داشت. آنگاه در چنین شرایطی می خواهید قواعد این دنیا را تعیین کنید. چه قواعدی را پیشنهاد می کنید؟
جان رالز میگوید همینکه افراد در پس پرده بیخبری هستند و از آینده بیخبر، ترغیب میشوند تصمیمهای خود را مبتنی بر انصاف (عدم تبعیض) بگیرند و به دنبال قواعدی باشند که بتواند آزادی همه را تأمین کند و نابرابریها به محرومیت افراد نیفزاید. وقتی پس پرده بیخبری هستیم و نمیدانیم فردا که وارد جهان میشویم کجا قرار خواهیم گرفت، قاعدتاً عدالت را آنچنان معنا و اعمال میکنیم که تبعیضی نماند چرا که نمی دانیم فردا که وارد دنیا شدیم، زن خواهیم بود یا مرد؟ در خانواده ثروتمند به دنیا می آییم یا فقیر. سیاه پوست هستیم یا سفید. آنچنان قواعد را پیشنهاد می کنیم که انصاف رعایت شده باشد.
با خود خلوت کنید و از خود بپرسید که اگر در پس پرده بی خبری بودید و می گفتند که در دنیایی که وارد می شوید، زنان چنین وضعیتی دارند، آیا آن را منصفانه می دانستید. اگر پاسخ وجدان تان به این سوال منفی است، همت کنیم و سعی کنیم که جهان عادلانه تر شود. مادرمان که در تبعیض بسر بردند دست کم دختران مان زندگی منصفانه تری تجربه کنند...
برگرفته از ایران امروز