شباهت استبداد دینی متکی به پدر آسمانی و استبداد شاهی با سروری پدر تاجدار، بسیار زیاد است. برای اینکه سالیان درازی با هم زیسته اند و به هم تکیه کرده اند و در واقع هر دو روی یک سکه اند . استبداد شاهی در گذر این سال ها در مقایسه با جمهوری اسلامی و مجاهدین خلق، گزینه ای موجه جلوه داده می شود. دستکم گزینه ای بد در مقابل بدتر.
آقای طبرزدی مدعی است تحول پیدا کرده، یکی از کسانی است که متوهم شده که گویا از رضا پهلوی مدعی سلطنت، معجزه ای بر می خیزد و در جلسه سه ساعته ای اینترنتی با رضاپهلوی شرکت کرده و خواستار آن شده که شازده بعنوان یک عضو نه سمبولیک در جلسه بعدی با تجزیه طلبانی چون «حسین بر»شرکت کند.
بدیهی است که رضاپهلوی بدون درنگ در تلویزیون شهرام همایون اظهار تأسف کرد که چرا وی «بحث درون سازمانی و برای مصرف داخلی، را به این شکل رسانه ای کرده است»
طبرزدی تازه متوجه شده که با چه کسی طرف است و در پاسخ نوشته: «او خودش را نماد ملی می داند و از حالا برای آینده ی ما تصمیم می گیرد و نقش خود در اپوزسیون را جنبه ی راهنمایی و ارشادگری دانسته و می گوید فقط رهنمود میدهد!
گویا ما صغیر هستیم که همزمان به حل اختلافات ما بپردازد و در عین حال برای ۵۰ سال آینده ی کشور با تشکیلات پر هزینه و عریض و طویل ققنوس، تصمیم بگیرد!؟»
آقای طبرزدی امیدوارم این بار دانسته باشد که پایه و ستون هر دو سیستم حکومت دینی و پادشاهی بر اطاعت بی چون و چراست و از آن چیز دیگری نمی توان انتظارداشت . شازده خود را فراگروهی می داند و این اولین بار نیست که در نیمه راه کسی را قال می گذارد او می خواهد در فردای رسیدن به حکومت مدعی نداشته باشد و اینکه گفته مصرف داخلی داشته است، فقط خواسته است از طبرزدی به اصطلاح استفاده ابزاری کند و بس .
چهل سال سرکوب و خفقان بسیاری را به یأس و نومیدی کشانده تا آنجا که حتا برخی چون روسپیان وامانده برای تجاوز بیگانگان به کشورشان به التماس افتاده اند چنانکه به کنفرانس ضد ایرانی ورشو نامه می نویسند و درخواست شرکت در آن می کنند و جواب نمی گیرند.
اینکه چگونه یک ایرانی تا این حد سقوط کرده است، در جمهوری اسلامی شگفت انگیز نیست. چون وقتی متولیان دین با قداست مذهب و به نام خدا و پیامبر، دست دزدی و چپاول به جان و ناموس مردم دراز کرده اند، سقوط جامعه در چنین منجلابی دور از انتظار نیست. جامعه ای که از صورت معمول و طبیعی خود خارج شده و در آن همه ی مردم زیر فشار قوانین شرعی ظالمانه ای قرار گرفته اند که سراپای آنها به ریا و تزویر آلوده است، از این اتفاقات میافتد.
ولی در خارج نمیدانم چه درماندگی است که باعث شده اینهمه فاحشه صفت در میان ایرانیان پیدا بشود. در سرزمین هایی که حتماً زیر فشار حکومت نیستند، قوانین شرعی هم نداریم و معمولاً نان و آبی هم هست، عده ای با این وقاحت به آغوش آمریکا و اسراییل پناه می برند و بی شرمانه درخواست بمباران کشورشان را می کنند و بی هیچ خجالتی خواستار تکه تکه کردن ایران می شوند.
به خودم دلخوشی می دهم که این هم از پیامدهای شکل گرفتن شخصیت در فضای پر ریای جمهوری اسلامی است. وگرنه مگر ممکن است که این همه خود فروش از کشوری برخیزد و روانه ی سفارت های بیگانه گردد؟
برخی از اعضای این گروه التماسی ها حتا پیش از آنکه به فکر هدفی باشند که به ظاهر وانمود می کنند، همان را بهانه کرده اند تا خود را در رادیو و تلویزیون مطرح کنند. البته پول ناچیزی هم که چون تکه استخوانی جلویشان انداخته اند در این تقلا بی اثر نیست.
ولی من جداً معتقدم که اینهمه پستی و کوته بینی نتیجه ی آن تعلیم و تربیتی است که خدمت خلق را عبادت نمی د اند و تسبیح و سجاده و دلق را قبول دارد و با این کلک ها، وعده ی پاداش آن جهانی هم می دهد. این روزها شاهدیم که حتا فرزندان حزب الله، بعد از اینکه به پوچی وعده ها ی دینی پی میبرند، به جای اینکه به سوی ارزش های واقعی اخلاقی بازگردند، از هر ارزشی بریده اند و دیگر به فکر رساندن فایده به دیگران و جامعه نیستند و به جایش فقط به فکر خواست ها و منفعت خودشان هستند و بس.
این سوزاندن ریشه ی اخلاق در جامعه ی ایران، یکی از کثیف ترین چیزهایی خواهد بود که جمهوری اسلامی برای ما به ارث خواهد گذاشت.
همیشه از خود می پرسم که چند سال و چند دهه زمان لازم است تا بتوانیم نکبت حکومت مذهبی را از کشورمان بستریم. هر کس تصور می کند که خرابی در حوزه ی تخصص خودش: محیط زیست، اقتصاد، آموزش عالی... از همه جا بدتر است، ولی من عقیده دارم زخمی که اخلاق ما خورده از همه عمیق تر است و ترمیمش مدتی درازتر می طلبد.
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
به تلگرام ایران لیبرال بپیوندید
https://t.me/iran_liber