به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۹۷

شاهزاده‌ای که می‌خواهد افلاطون باشد، حمید آقایی

 تاکید رضا پهلوی و دیگر سخنرانان روز اعلام موجودیت ققنوس  بر غیر سیاسی بودن این نهاد جدید یک ‏تعارف بیش نمی‌تواند باشد. سایه بسیار سنگین شاهزاده بر این نهاد جای تردید باقی نمی‌گذارد که در کادر تعریفی ‏که شاهزاده از سیاست دارد و جایگاه فرا حزبی که ایشان برای خود قائل می‌باشد، ققنوس یک نهاد کاملا سیاسی ‏است، ماهیتی که در آینده نزدیک آشکارتر می‌گردد.

در روز جمعه سوم اسفند ۱۳۹۷ با سخنرانی شاهزاده رضا پهلوی در دانشگاه جرج واشنگتن پروژه علمی- تحقیقاتی ‏ققنوس کار خود را آغاز کرد. پروژه‌ای، متشکل از دانشمندان و متخصصان ایرانیِ ساکن خارج کشور، برای تحقیق ‏در مورد مشکلات جامعه ایران و ارائه راه‌حل‌های کاربردی و عملی برای این مشکلات. به گفته شاهزاده رضا پهلوی و ‏سخنگویان این پروژه، ققنوس نهادی علمی-تخصصی است و قرار است بدون دخالت در سیاست نتایج تحقیقات خود را ‏در اختیار دولت‌های پس از سرنگونی جمهوری اسلامی قرار دهد؛ اتاق فکری است برای ایران آینده.

شاید انتخاب سوم اسفند، سالروز کودتای نظامی سوم اسفند سال ۱۲۹۹ توسط رضاخان و سید ضیاالدین طباطبائی ‏برای اعلام آغاز کار این پروژه اتفاقی بوده باشد و شاید هم این روز عامدانه برای اعلام موجودیت ققنوس برگزیده ‏شده است. جواب به این چرایی فقط در اختیار رضا پهلوی است و پاسخ به آن می‌تواند به شفافیت این پروژه کمک ‏نماید.

در کنار این پرسش که آیا انتخاب روز سوم اسفند عامدانه بوده است؟ حضور شاهزاده رضا پهلوی به عنوان بنیانگذار ‏این پروژه نیز، که خود را یک رهبر و عنصر کاملا سیاسی می‌داند، تردید در مورد غیر سیاسی بودن این نهاد را ‏افزایش می‌دهد. البته در کادر تعریفی که ایشان از سیاست دارد، می‌تواند تاکید ایشان بر غیر سیاسی بودن ققنوس ‏قابل‌فهم باشد؛ و اگر تلاش‌های تا کنون ناموفق برخی از فعالین و نهاد‌های سیاسی، از جمله حشمت طبرزدی، حسن ‏شریعتمداری و شورای مدیریت دوران گذار برای کشاندن رضا پهلوی بر پای میز مذاکره و گفتگو برای تشکیل یک ‏جبهه فراگیر برای مبارزه با جمهوری اسلامی را هم در نظر گیریم، موضع و جایگاه رضا پهلوی قابل‌فهم‌تر می‌‏گردد.

البته پازل جایگاه سیاسی شاهزاده رضا پهلوی چندان پیچیده نیست، وی بارها بر جایگاه فراحزبی و سازمانی خود ‏تاکید کرده است و اعلام نموده که قصد ندارد وارد دسته‌بندی‌های سیاسی، به‌ویژه بین دو گرایش اصلی در ‏اپوزیسیون حکومت جمهوری اسلامی یعنی جمهوری‌خواهان و طرفداران نظام پادشاهی، شود. اما آیا همه این تاکید‌ها و همچنین، غیرسیاسی اعلام کردن پروژه ققنوس واقعا به معنای جایگاه غیرسیاسی و فراحزبی رضا پهلوی می‌‏باشند؟ و یا اینکه ایشان تعریف خاص خود را از سیاست دارد؟

نگارنده بر این باور است که سایه حضور رضا پهلوی، به عنوان یکی از شخصیت‌های مهم اپوزیسیون حکومت ‏اسلامی، بر تمامی تشکل‌هایی گفته و یا ناگفته وابسته به ایشان آن اندازه سنگین و گسترده است که به دشواری ‏بتوان پذیرفت که پروژه ققنوس و اصولا موقعیت رضا پهلوی کاملا غیرسیاسی و فراحزبی و حتی خنثی نسبت نوع ‏حکومت آینده (جمهوری یا پادشاهی) باشد. بنابراین می‌ماند که ایشان چه تعریف خاصی از سیاست دارد.

پروژه ققنوس و تاکید بر ماهیت غیرسیاسی آن از یک سو، و قائم به ذات نبودن آن به‌خاطر نقش بلامنازع شاهزاده ‏رضا پهلوی در تشکیل آن از سوی دیگر، یاد آور حکومت مطلوب و ایده آل افلاطون است. در نظر وی بهترین نظام ‏حکومتی، حکومتی است که از نخبگان جامعه از جمله فیلسوفان، دانشمندان و ارتشیان تشکیل شده باشد؛ حکومتی ‏که یک عالِم، فیلسوف و یا شخصیت فراگیر و والا در راس آن قرار دارد. جامعه‌ای که توسط این متخصصان اداره می‌شود نیز نیازمند دخالت مردم عادی در سیاست که دانش، آگاهی و تخصصی ویژه‌ای ندارند نیست. از نظر ‏افلاطون یکی از بدترین نوع حکومت‌ها، حکومت‌های دمکراتیک هستند که قدرت را به دست مردم و نمایندگانش ‏سپرده است؛ حکومتی که از همه طبقات جامعه از عامی تا تحصیل‌کرده از طبقات فقیر تا مرفه می‌توانند در آن ‏شرکت کنند. از دیگر حکومت‌هایی که مورد پسند افلاطون نمی‌باشند، الیگارشی ثروتمندان و مرفهین و حکومت‌های توتالیتر و دیکتاتور می‌باشند.

همچنین این واقعیت را نباید نادیده گرفت که ققنوس فقط یک پروژه نیست، اتاق فکر و نهادی تشکیلاتی است که زیر ‏مجموعه‌های گوناگونی پیرامون چالش‌های جامعه ایران دارد. این تشکیلات در حقیقت می‌تواند نماد و نمونه‌ای از ‏یک دولت متخصص در زیر چتر رهبری نظام سیاسی مطلوب شاهزاده رضا پهلوی نیز باشد. همانند کابینه‌های ‏تخصصی و تکنوکرات که در هنگام بحران‌های سیاسی و اقتصادی در برخی از کشورهای اروپایی که نظام پادشاهی ‏دارند، مانند اسپانیا و هلند، تشکیل می‌شوند.

بنابراین تاکید رضا پهلوی و دیگر سخنرانان روز اعلام موجودیت ققنوس  بر غیر سیاسی بودن این نهاد جدید یک ‏تعارف بیش نمی‌تواند باشد. سایه بسیار سنگین شاهزاده بر این نهاد جای تردید باقی نمی‌گذارد که در کادر تعریفی ‏که شاهزاده از سیاست دارد و جایگاه فرا حزبی که ایشان برای خود قائل می‌باشد، ققنوس یک نهاد کاملا سیاسی ‏است، ماهیتی که در آینده نزدیک آشکارتر می‌گردد.

جایگاه سیاسی ققنوس زمانی بهتر آشکار می‌شود که ما این نهاد را در مقابل متضاد خود یعنی نهادهایی که اتفاقا بر ‏سیاسی بودن خود تاکید دارند و هدف نخست خود را عبور از جمهوری اسلامی و برقراری دمکراسی در ایران اعلام ‏کرده‌اند و از همه اقشار در خواست مشارکت نموده‌اند، قرار دهیم. عدم تمایل رضا پهلوی به همکاری با این نهادها ‏و اعلام آغاز کار ققنوس در روز سوم اسفند گواهی بر دیدگاه و تعریف خاصی هست که شاهزاده از سیاست و نوع ‏مطلوب حکومت پس از سرنگونی جمهوری اسلامی برای خود دارد.

شاید در وهله نخست به نظر آید که تشکیل یک گروه تخصصی غیرسیاسی و فارغ از بحث‌ها و جنجال‌های سیاسی، ‏اقدام مناسبی در برابر رشد پوپولیسم و مبارزات شعاری، توخالی و فاقد برنامه باشد. به‌ویژه که در چهل سال اخیر ما ‏شاهد ظهور قارچ‌گونه نهادها و جبهه‌های سیاسی بدون برنامه و محتوا بوده‌ایم که به همین دلیل نیز پس از مدت ‏کوتاهی رو به افول نهاده‌اند. و یا گروه‌هایی را شاهد بوده‌ایم که در زمان اوج‌گیری بحران‌های درونی جمهوری ‏اسلامی و افزایش احتمال سرنگونی آن، سریعا به‌وجود آمده‌اند و پس از طرح شعارهای کلی و پوپولیستی، به‌دلیل عدم ‏حمایت‌های گسترده از آنها، به همان سرعت نیز آب رفته‌اند.‏

اما تجربه‌های بسیار ناموفق اتحادهای سیاسی که در میان یک حباب و اندیشه سیاسی خاص بوجود آمدند و حباب‏وار نیز پس از مدتی ترکیدند، نمی‌تواند دلیل بر تایید آغاز پروژه ققنوس که مدعی تجربه‌ای جدید است، باشد. در ‏حقیقت دو الگوی ورود پوپولیستی و توخالی به سیاست و یا ایجاد یک نهاد تخصصیِ با محتوا و برنامه اما غیر ‏سیاسی، دو الگوی متضاد در دو سر طیف سیاست‌ورزی و سیاست‌مداری می‌باشند. دو طرف کاملا متضاد با ‏یکدیگری که تایید یکی دال بر رد طرف دیگر نمی‌تواند باشد، زیرا این دو شکل از ورود به سیاست دو برخورد ‏افراط و تفریطی را در رابطه با مدیریتِ پروژه مبارزه با حکومت جمهوری اسلامی و سازندگی ایران آینده نمایندگی می‌کنند و به نمایش می‌گذارند.

ارسطو شاگرد افلاطون اما سعی می‌کند بر خلاف استاد خود فقط یک نوع از سیاست و حکومت‌مداری را بر نگزیند. ‏وی تلاش می‌کند تضاد بین دو سر طیف سیاست‌ورزی افراطی پوپولیستی و تخبه‌گرایی را با جستجوی راهی میانه و ‏متعادل حل نماید. از نظر وی این یک واقعیت غیرقابل‌انکار است که توده‌های مردم نمی‌توانند سیاست‌ساز و ‏سیاست‌مدار باشند، اما قادر هستند که تشخیص دهند که آیا یک سیاست و برنامه خاص کارآیی دارند یا خیر. ‏همانطور که

به همین علت ارسطو تلاش می‌کند که ترکیبی از دو شکل حکومت که یا فقط متکی بر نقش مستقیم مردم است و یا ‏تنها بوسیله نخبگان اداره می‌شود طراحی و پیشنهاد کند. طبیعی است که سیاست‌سازی و ارائه راه‌کارهای ‏تخصصی باید بر عهده نخبگان و برگزیدگان ملت باشد اما مردم عادی نیز باید این امکان را داشته باشند که به‌ویژه ‏در موقع پیاده‌کردن طرح‌های پیشنهادی نقش و دخالت مستقیم از طریق نهادهای غیر دولتی داشته باشند.

از این طریق است که امکان مشارکت همگانی، به‌ویژه برای اقلیتی که به‌دلیل انتخاب نشدن حضور ضعیف در اداره ‏کشور دارد، فراهم می‌گردد. ارسطو در واقع با آگاهی از نقاط ضعف و آسیب پذیرِ دو نوع از سیستم حکومتی که یا ‏ادعا می‌کنند که فقط از طریق دخالت مستقیم مردم و یا یک طبقه خاص می‌خواهند کشور را اداره نمایند و یا راه حل ‏را در حکومت نخبگان و تکنوکرات میدانند، این شکلِ ترکیبی را پیشنهاد می‌نماید.

شاید بتوان گفت که تنها شکلِ ترکیبی از حضور نخبگان و دخالت مردم بویژه اقلیت در اداره کشور نظام سیاسی ‏ایالات متحده امریکا باشد که مکانیزم‌های لازم را برای حفظ تعادل و تضمین دخالت مردم و اقلیت‌ها جامعه را پیش‌‏بینی کرده است. برای مثال مجالس قانوگذاری امریکا می‌توانند از ابزارهای قانونی خود برای کنترل سیاست‌های ‏رئیس جمهور امریکا که با رای اکثریت انتخاب شده است استفاده کند. حتی در سیستم رای‌گیری برای انتخاب ریاست ‏جمهور در این کشور مکانیزم‌هایی پیش‌بینی شده‌اند که مانع از دخالت ایالات پر جمعیت در انتخاب یکی از کاندیداها ‏شوند و ایالات کم جمعیت به‌طور سیستماتیک در اقلیت قرار گیرند. به همین دلیل بارها اتفاق افتاده است که یک کاندید ‏حتی با وجودی که از نظر تعداد رای در سرتاسر امریکا پیروز شده است نتواند به کاخ سفید برسد. ‏

به عنوان نتیجه‌گیری می‌توان گفت که جبهه‌ها و اتحادهایی که در طی چهار دهه گذشته با هدف رهبری و یا مدیریت ‏مبارزه با حکومت جمهوری اسلامی و برقراری دموکراسی در ایران آینده بوجود آمده‌اند از دو نقطه نظر آسیب‌پذیر ‏بوده‌اند. آسیب‌پذیری‌هایی که مانع از رشد و تدوام کارشان گردیده‌اند. این نهادها یا بیش از حد نخبه‌گرا بوده و ‏در چهارچوب روابط سنتی بین اعضای قدیمی ادامه حیات داده‌اند و یا بدون پشتوانه‌های لازم از نظر کادر سیاسی و ‏با اعضای بسیار محدود، سنگ‌های بزرگ تحت عنوان جبهه دمکراتیک، اتحاد برای دموکراسی و حقوق بشر و ‏عناوینی از این دست برداشته‌اند. طبیعی است که تجربه اول به انزوای از جامعه ایران و باقی ماندن در حباب ‏سیاسی خود منتهی شده است و تجربه دوم به پوپولیسم سیاسی و رفتارهای شعاری و بی‌محتوا منجر گردیده است.

از این نظر است که نگارنده معتقد است که نباید بحث‌های جدی و محتوایی پیرامون نظام جمهوری و پادشاهی به بعد ‏از سرنگونی جمهوری اسلامی و زمان رفراندوم و رای مستقیم مردم به یکی از این دو نظام موکول گردند. قطعا ‏اهداف اصولی و محوری برای تشکیل شورا‌ها و جبهه‌های سیاسی برای مدیریت و رهبری مبارزه با حکومت ‏اسلامی، چیزی جز دمکراسی، حقوق بشر و آبادی و رفاه برای ایران و ایرانیان نمی‌تواند باشند. اما مدیریت دوران ‏گذار نباید صرفا محدود به بحث‌ها و شعارهای کلی و یا اکسیون‌هایی علیه نظام اسلامی بماند. مدیریت این دوران ‏مدیریت تحقیقات و بحث‌های بسیار جدی پیرامون نظام‌های سیاسی پس از جمهوری اسلامی از طریق گروه‌های کاری ‏نیز می‌باشد. تجربه نشان داده است که همیشه از صندوق رای و رفراندوم راه حل مناسب و مفیدی برای مردم و ‏آینده کشورشان در نمی‌آید؛ هر چند مردم با شعارهای بسیار مترقی به پای صندوق کشیده شوند. 

پروژه و اهداف ققنوس نشان می‌دهند که نوع نظام سیاسی برای آینده ایران مورد بحث بنیانگذاران این پروژه ‏نیست. موکول کردن بحث و تحقیق در مورد نوع نظام سیاسی به آینده پس از جمهوری اسلامی یک برخورد کاملا ‏پوپولیستی است؛ که گویی مردم خوب می‌دانند که چه نظام سیاسی را در مورد مقتضی انتخاب کنند. در حالی که تجربه ‏بارها خلاف آن را ثابت کرده است.

ایران امروز