«پورانِ شریعت رضوی» هیچگاه به واسطه ویژگیهای فردی خود، از جمله داشتن دکترای ادبیات از «دانشگاه سوربن» فرانسه و پایاننامهاش با عنوان «توصیف طبیعت در شعر تغزلی فارسی»، شناخته نشد و در سایه «علی شریعتی» ماند.
هر چند او در کتابش با نام «طرحی از یک زندگی»، به این موضوع وارد نشده و عملا گلایهای نداشته است اما دو سال پیش از مرگش در مصاحبه با نشریه «اندیشه پویا» گفته بود: «زنان هیچ وقت در زندگی با مردان برابر نمیشوند چراکه نقش مادری انرژی و زمان زیادی را مصروف خود میکند.»
او اضافه کرده بود: «در زندگی همیشه یکی باید کوتاه بیاید و آن یک نفر اغلب زن خانواده است.»
پوران شریعت رضوی پس از مرگ علی شریعتی، همواره نگران قضاوتها بود و همین موضوع دست او را برای ارایه یک شخصیت مستقل از خود میبست. میگفت به دلیل نگرانی از این قضاوتها حتی بخشی از نامههای علی شریعتی به خود را منتشر نکرد تا نگویند برای خودش قبایی از این نامهها ساخته است. او پس از انقلاب ۱۳۵۷ نیز پیشنهادها برای نامزدی مجلس شورای اسلامی و دیگر سمتها را نپذیرفت چون به گفته خودش، میدانست پیشنهاد دهندگان به دنبال نام علی شریعتی هستند، نه پوران شریعت رضوی.
سایه شریعتی بر سر پوران شریعت رضوی حتی باعث شده است که نام برادرش نیز در کنار نام او کمتر مطرح شود. «مهدی(آذر) شریعت رضوی» در سال ۱۳۳۲ و در اعتراضها به سفر «ریچارد نیکسون»، رییس جمهوری امریکا به تهران کشته شد. نیروهای انقلابی، او، «احمد قندچی» و «مصطفی بزرگ نیا» را «سه آذر اهورایی» مینامند.
نام اصلی پوران شریعت رضوی، «بیبیفاطمه» بود. او سال ۱۳۱۳ در مشهد به دنیا آمده و پدر پوران شریعت رضوی، بازاری بود و دو زن داشت:« از همسر اول دو پسر و از همسر دوم چهار پسر داشت و من هم که تنها دخترش بودم. لبته ده سال بعد از من خواهر کوچکم هم از راه رسید» برادران پوران شریعت رضوی همه دانشجو و تحصیل کرده بودند و شاید همین موضوع باعث شد که او راه آنها را برود. هر چند خانواده مشوق او برای تحصیل بودند اما همچنان در آن فضا مانند دیگر دختران با وی برخورد میشد. به گونهای که به گفته خودش، شب قبل از کنکور، مادرش از او خواسته بود قلیان آماده و از میهمانان پذیرایی کند: «علم آموزی دختران چندان اهمیت نداشت که مادر بخواهد ملاحظه وضعیت فرزندش را بکند.»
پوران شریعت رضوی و برادرش آذر در تهران در دانشگاه درس میخواندند اما بعد از کشته شدن برادر، پدرش خانهای که برایشان خریده بود را فروخت و او را به مشهد بازگرداند. در دانشگاه مشهد بود که با علی شریعتی آشنا شد. خودش گفته بود شریعتی به او علاقه داشته است. برادران شریعت رضوی نیز در «کانون نشر حقایق اسلامی» که متعلق به «محمدتقی شریعتی»، پدر علی شریعتی بود، به کلاسهای قرآن میرفتند.
هر چند پدر پوران شریعت رضوی بازاری و مذهبی بود اما با خانواده علی شریعتی متفاوت بودند و محمدتقی شریعتی ترجیح میداد پسرشان با دختری ازدواج کند که خواستههایش با محیط و شرایط خانوادگی آنها انطباق داشته باشد. همین موضوع بعدها زمینه حمله برخی از مخالفان شریعتی به او بود؛ اینکه چرا شریعتی با سخنرانی «فاطمه، فاطمه است»، همسری بیحجاب دارد.
پوران خانم در کتاب «طرحی از یک زندگی» نوشته است که شریعتی هیچگاه به پوشش او ایراد نمیگرفت.
شریعتی به پوران شریعت رضوی گفته بود مخالف درک سنتی از زن است و هرگز نخواهد گذاشت که ازدواج مانع پیشرفتهایش در زندگی شود. پوران شریعت رضوی گفته که او در زندگی مشترکشان عملاً نشان داد که به همه قولهایی که داده بود، وفادار است. از همین رو، پابه پای شریعتی و حتی شاید بهتر از او در پاریس درس خواند و دکترا گرفت. با این حال، علی شریعتی تنها گرفتار مبارزه و نوشتن بود و پوران در کارهای خانه تنها. او حتی در مراسم عقد خودش نیز دیر و با سر و وضعی نامرتب رسیده بود.
پوران شریعت رضوی گفته بود وقتی «احسان»، پسرشان مریض و در بیمارستان بستری میشود، شریعتی با وجود این که درخانه بوده، پس از دو روز سراغ فرزندش را میگیرد.
او در فرانسه نیز مانند همسرش درس میخواند و همه کارهای خانه و فرزندانش را انجام میداد. او گفته بود خواننده نامههای علی شریعتی میتواند پی ببرد که او در کنه وجودش مردسالار بوده است و پسردوست: «حتی یک نام دخترانه برای بچهمان که معلوم نبود پسر است یا دختر، پیشنهاد نمیکرد.»
پوران شریعت رضوی در فعالیتهای علی شریعتی مشارکت نمیکرد زیرا هم روحیه شریعت رضوی اتش با او متفاوت بود و هم باید به تنهایی به فرزندان و دیگر نیازهای خانواده رسیدگی میکرد: «این که علی در یکی از نامهها میگوید همسر خوب ولی همدم بد، خیلی هم دروغ نیست. من همدم خوبی نبودم اما دلیلش این بود که من باید هر روز چهار تا بچه را راه بیاندازم و بعد خودم هم بروم مدرسه و درس بدهم. طبیعی است که با چنین اوضاع و احوالی نصف شب نمیتوانم پای دل علی بنشینم و ببینم چه مقالهای نوشته و چه فکرهایی در سرش است.»
او در مصاحبه با اندیشه پویا توضیح میدهد که گرفتاریهای زندگی مانع آن شده بودند که به خواستههایش دست پیدا کند: «از وقتی احسان را حامله بودم، دنبال این بودم که انگلیسی بخوانم اما تا الان هم این زبان را خوب فرا نگرفتهام.»
در سالهای اول بعد از انقلاب ۱۳۵۷ که صف بندیهای روحانیون و دیگر گروهها شفاف نشده بودند، خانواده علی شریعتی تکریم میشدند اما به فاصله کوتاهی، پوران شریعت رضوی حتی از شغل سابق خود، یعنی تدریس در آموزش و پرورش کنار گذاشته شد: «از سال ۱۳۵۸ به مدت چهار سال صرفا میرفتم مدرسه و امضا میکردم و میآمدم خانه اما به من کلاس نمیدادند.»
۱۲ آذر ۱۳۹۳ در سالن دانشکده فنی «دانشگاه تهران» گفته بود: «من درجه دکترا از دانشگاه سوربن را داشتم و جای من در دانشگاهی مثل دانشگاه تهران بود. چون خواهر مهدی شریعترضوی بودم که به دست عمال شاه در این دانشگاه کشته شده بود، اجازه حضور در این دانشگاه و تدریس در این جا را به من ندادند. شاید این طبیعی بود که شاه اجازه حضور فردی به اسم شریعترضوی در دانشگاه را ندهد. ولی حکومت اسلامی چرا؟ من در جنوب شهر تهران تدریس میکردم که گفتند شما که از سوربن دکترا گرفتهاید، چرا در این جا تدریس میکنید؟ شما باید بروید و در جایی دیگر تدریس کنید و به این ترتیب من را بازنشسته کردند و این سبب خیر شد و مسوولیت بنیاد فرهنگی شریعتی را برعهده گرفتم.»
پوران شریعت رضوی از سال ۱۳۷۸ بنیاد فرهنگی علی شریعتی را به راه انداخت که در حال حاضر بر چاپ و نشر آثار شریعتی نظارت دارد. او هیچگاه در رقابتهای سیاسی در ایران مشارکت نکرد.
احسان، «سوسن»، «سارا» و «مونا»، فرزندان شریعتی نیز به تحصیل پرداختند و در موضوعات تئوریک سیاسی فعال هستند اما در رقابتها و گروه های سیاسی داخلی حضور ندارد.
خبر مرگ پوران شریعت رضوی اگرچه در فضای مجازی بازتاب زیادی داشته است اما خبرگزاریهای رسمی ایران چندان به این خبر توجه نشان ندادهاند و مرگ او نیز مانند زندگیش زیر سایه شریعتی مانده است.
ایران وایر