رمان «محاکمه خوک» نوشته «اسکار کوپ فان» در صد و بیست و پنج صفحه به تازکی از سوی انتشارات گراسه در پاریس منتشر شده است. داستان این رمان، روایتی خلاقانه از آن چیزی است که روزگاری تحت عنوان محاکمه حیوانات انجام میشده است. در واقع نویسنده این رمان که پیشتر نیز چهار رمان دیگر منتشر کرده، از یک حادثه واقعی در چند قرن پیش الهام گرفته تا داستان خود را بنویسد.
روزی در زمانی دور، در یک روستا، یک خوک به نوزادی که در بالکن خانهای بدون مراقب خوابیده بود، حمله کرد و با کندن گوشهای از گونهها و شانه نوزاد او را به قتل رساند. اهالی روستا بلافاصله به دنبال «قاتل» گشتند و خیلی زود خوک را در کنار درختی یافتند. خوک در حالی که آرام و ساکت نشسته بود و خون نوزاد همچنان دور دهانش دیده میشد، بلافاصله بازداشت و به زندان منتقل گردید تا برای ارتکاب این قتل محاکمه شود.
داستان رمان «محاکمه خوک» این گونه آغاز میشود.
به گفته نویسنده سوژه این رمان تازه نیست و او داستان آن را خلق نکرده است. زیرا محاکمه حیوانات در فاصله قرون سیزده تا هجده میلادی در اروپا و به ویژه در فرانسه انجام میشده و در تاریخ فرانسه در آن دوران محاکمه چند خوک ثبت شده است.
محاکمه حیوانات دقیقا شبیه آن چیزی بوده که در مورد محاکمه انسان انجام میشد: با حضور قاضی، دادستان، وکیل مدافع، هیئت منصفه و همچنین تماشاگران.
نویسنده رمان "محاکمه خوک" میگوید که آنچه او را به انتخاب این موضوع و نوشتن این رمان واداشته، تمایل به روایت ادبی این سیستم قضائی بود. او رمانش را به چهار بخش تقسیم کرده است: جنایت، محاکمه، انتظار و مصیبت.
در فصل اول این داستان میخوانیم: «به خانه نزدیک شد. زنی در داخل در حال آوازخواندن بود. کسی دیده نمیشد. به گشتن در اطراف خانه ادامه داد. آن طرف، در مقابل در ورودی، در یک گهواره، نوزادی خوابیده بود. نزدیکتر شد. تاکنون هیچ بچهای را از فاصلهای چنین نزدیک ندیده بود. چشمانش به گونههای سرخ نوزاد و به بازوهای برهنه او افتاد. نگاهشان به هم گره خورد. دورتر صدای آواز پرندگان میآمد. انگار زمان متوقف شد. روی گهواه خم شد. ابتدا پوست نوزاد را بو کرد. بوی صابون و روغن میداد. بعد ناگهان با قدرت گونهها و شانه کودک را گاز گرفت.... با دهانی پر از خون به سوی جنگل شتافت. نوزاد فریاد نزد. بیشک درد بیش از توانش بود. بعضی دردها جلوی ریختن اشک را هم میگیرند.»
و سپس نویسنده در بخش «محاکمه»، دادگاه خوک را چنین توصیف میکند: «قاضی رو به خوک که در جایگاه ایستاده بود، از او پرسید: آیا شما تائید میکنید که روز هفدهم اکتبر گذشته، ژرژ لابروس کوچگ را با خشونت در حالی به قتل رساندید که او به آرامی در گهواره خود خوابیده بود؟»
قاضی این سوالات را در حالی میپرسد که خوک امکان پاسخ دادن به او را نداشت، اما برای این موضوع هم راهکاری پیشبینی شده بود. قاضی از خوک میخواهد در صورت مثبت بودن پاسخ یک گام به جلو بردارد و اگر پاسخش منفی است به عقب برود. خوک در پاسخ یک گام به پیش میگذارد. سپس وکیل مدافع خوک همین سوال را از موکلش میپرسد. این بار خوک یک گام به عقب میرود.
با وجود این، به دلیل وجود شواهد دیگر از جمله وجود خون نوزاد در اطراف دهان خوک و همچنین گزارش پزشک، هیئت منصفه رای به اعدام خوک در ملأ عام میدهد. در حکم دادگاه تاکید شده که خوک پیش از مرگ باید همان چیزی را تجربه کند که بر سر نوزاد آورد.
روز اعدام، جلاد ابتدا گونهها و شانه او را با چاقو میبرد و بعد او را از طناب دار آویزان میکند. گوشت خوک هم در نهایت خوراک نابینایان شهر میشود که در کوچهها گرسنه و آواره میگردند.
رمان محاکمه خوک، علاوه بر ارزش ادبی، نگاهی نمادین و انتقادی به سیستمهای قضائی دارد که شاید در وهله اول به نظر منقرض شده بیاید، اما شاید هنوز در برخی کشورها با اقدامات دیگری همچنان وجود دارند، اقداماتی مثل محاکمه افراد به اتهام جرمی که در دوران کودکی انجام دادهاند.
رادیو فرانسه