ابراهیم هرندی
تعریفِ "سلامت" در هر دوره، پیوندِ نزدیکی با سیاست دارد. اهمیتِ این تعریف در این است که بهداشت و درمان با چشمداشت به چیستیِ سلامت تعریف می شود. اگرچه در روزگارِ ما سازمانِ جهانی بهداشت، تعریفی جهانشمول از "سلامت" داده است، اما این تعریف فراگیر و جهانی نشده است و هنوز بسی بیش از بسیاری از مردمانِ جهان از آن آگاه نیستند.1
در تعریفِ سازمان جهانی بهداشت، سلامت، آسایش کاملِ فیزیکی، روانی و اجتماعی ست و نه نبودِ بیماری و ناتوانی. نکتۀ کانونی در این تعریف، "نبودِ بیماری و ناتوانی" ست. تا پیش از این تعریف، سلامت همیشه و در همه جا، در "نداشتنِ درد" تعریف می شد. پیدایش دانشِ پزشکی مدرن از دو سدۀ گذشته به این سو، دامنۀ بسیاری از بیماری های واگیر را در بسیاری از کشورهای جهان، بویژه کشورهای غربی چنان واپس رانده است که برای نخستین بار در تاریخ، بسیاری از مردم توانسته اند برای دهه های بیشتری، رها از درد و ناکارگی زندگی کنند، اما خود را سالم ندانند. نداشتنِ درد یکی از ويژگی های سلامت است. ويژگی های دیگر، دلگرمی و امیدواری به زندگی، با معنا پنداشتن و سودمند بودن آن و شاد بودن است. انسان ِسالم، انسانی رها از درد و دلگرم و امیدواور به زندگی ست رندگی ای که آنرا معنادار و سودمند می داند و ارج می نهد و خوش می دارد. در این راستا، معنا داشتن زندگی و امیدوار بودن، دست کمی از بی دردی ندارد. چه سود از هستی بی دردی که انسان را به مرز نومیدی و خودکشی می رساند؟
در تعریفِ سازمان جهانی بهداشت، سلامت، آسایش کاملِ فیزیکی، روانی و اجتماعی ست و نه نبودِ بیماری و ناتوانی. نکتۀ کانونی در این تعریف، "نبودِ بیماری و ناتوانی" ست. تا پیش از این تعریف، سلامت همیشه و در همه جا، در "نداشتنِ درد" تعریف می شد. پیدایش دانشِ پزشکی مدرن از دو سدۀ گذشته به این سو، دامنۀ بسیاری از بیماری های واگیر را در بسیاری از کشورهای جهان، بویژه کشورهای غربی چنان واپس رانده است که برای نخستین بار در تاریخ، بسیاری از مردم توانسته اند برای دهه های بیشتری، رها از درد و ناکارگی زندگی کنند، اما خود را سالم ندانند. نداشتنِ درد یکی از ويژگی های سلامت است. ويژگی های دیگر، دلگرمی و امیدواری به زندگی، با معنا پنداشتن و سودمند بودن آن و شاد بودن است. انسان ِسالم، انسانی رها از درد و دلگرم و امیدواور به زندگی ست رندگی ای که آنرا معنادار و سودمند می داند و ارج می نهد و خوش می دارد. در این راستا، معنا داشتن زندگی و امیدوار بودن، دست کمی از بی دردی ندارد. چه سود از هستی بی دردی که انسان را به مرز نومیدی و خودکشی می رساند؟
سلامت در کشورهای مدرن، گفتمانی چند لایه است و سلامتی تنها در پیوند با نهادِ بهداشت تعریف نمی شود. روندها و رویدادهای علمی و فنی و صنعتی و آئین شهرداری و پاکبانی در کشورهای غربی به همان اندازه در بهزیستی مردم و افزایشِ میانگینِ عُمرآنان اثر داشته است که پیشرفت های شگفتِ پزشکی. برای نمونه هنگامی که زیست شناسان در سده نوزدهم با چشمداشت به دستاوردهای لوئی پاستور و رابرت کاک تئوری میکروب را آوردند و جانوران ریزِ میکروسکپی را بنیادِ بیماری ها خواندند، شهرداری ها هم برای زدودنِ آلودگی های میکروبی از آبِ شهری، به تصفیه آب و لوله کشی آن پرداختند و با ساختنِ توالت های فلاش دار و بنانهادن سیستمِ بیرون بردنِ فاضلاب از شهر، توانستند سرچشمۀ بسیاری از بیماری های واگیر را از شهرها بیرون برانند. هم نیز، زباله های شهری را که تا پیش از آن در باغچه ها و زمین های بایر چال می شد، به بیرون از شهر ببرند. همزمان با این دگرگونی ها، دست اندکارانِ موادِ خوراکی نیز در پی دورنگهداشتنِ خوراکی ها از میکروب ها، ویروس ها، قارچ ها و جانورانِ ریزِ انگلی، به شیوه های تازه ای از بسته بندی و نگهداری کالاهای خود پرداختند. با فراگیر شدنِ تئوری جرم، حتی فلورانس تایتنگِل نیز از مدیران بیمارستان های انگلیس خواست که با بازگذاشتنِ پنجره های بخش ها در بیمارستان ها، با آوردنِ هوای تازه به داخلِ بیمارستان، از میزانِ مرگ و میرِ ناشی از آلودگی بکاهند.
این گونه بود که سلامت و بهداشت، مفاهیمی فراتر از درد و درمان شناخته شد. در حقیقت می توان گفت که آنچه وبا، طاعون، خوره، تراخم، کوفت، کچلی، کوری و کرم های انگلی را در اروپا از میان بُرد، پیشرفت هایی مانند آب تصفیه و کُنترل فاضلاب و پاکداری شهرها و آلودگی زدایی از دبستان ها و دبیرستان ها و بیمارستان ها و پادگان ها و کارخانه ها و هتل ها بود که ارزش کمتری از خدمات پزشکی نداشت. از اینرو، نهادِ بهداری در اروپا چیزی در ردۀ دیگر نهادهای مدنی مانندِ شهرداری ست که هدفِ بنیاد اش، پیشگیری از بیماری ست. اما در کشورهایی مانندِ ایران که در آن حکومت بجای دولت نشسته است و خدماتِ اجتماعی و رفاهی، گفتمانی توخالی و بی معناست، بهداشت یعنی درمان و امورِ درمانی. در این کشورها، وزارتِ بهداشت، سنگرِ مافیایی پزشکانی که در دایره قدرت هستند، می شود و آن سنگر را گردنه ای برای خالی کردنِ جیبِ بیماران به بهانۀ درمان آن ها می کند. در بازارِ مافیایی بهداشتی که سلامت و بهداشت را در درمان خلاصه می کند، داد و ستدِ پزشک و بیمار، هر نامی که داشته باشد، چیزی فراتر از چاپیدن یکراستِ بیماران نیست. در این بازار، نخستین و بینادی ترین قانونِ معامله و قرارداد که همانا آگاهیِ کاملِ خریدار از جنسی که می خرد است، نادیده گرفته می شود و بیمار، بعنوانِ تقاضا کننده، به گروگانِ عرضه کننده که پزشک معالج است، در می آید و ناگزیر از پرداختنِ بهایی که او می خواهد است.
البته باید گفت که داد و ستد در گستره پزشکی در کشوری مانندِ ایران، همانندِ گرفت و داد در گستره های دیگر است. آنچه این داد و ستد را بسیار آزار دهنده و ظالمانه می کند یکسویه بودن آن بسود دکانداری بنام پزشک است که بی آنکه نیازی به دادنِ اطلاعات درباره شیوه های درمانی و داروهای موردِ نیاز و گزینه های گوناگونِ بیمار ببیند، بی هیچ هراس از بازرس و بازدارنده و حسابرسی، هرآنچه می خواهد، می کند. نبود نهادهای نگرنده و بازدارنده در کشورهایی که بهداشت و درمان در کلینیک و بیمارستان خلاصه می شود، برآیندهای زیانمند بسیاری دارد که یکی از آن ها، پیدایشِ شبکه های همپوشِ مافیایی ست که همۀ مراکز تشحیص و درمان را از مطب پزشک گرفته تا رادیولوژی، سونوگرافی، فیزیوتراپی، توانبخشی، آزمایشگاه، داروخانه، بیمارستان و خدماتِ پس از درمان را به هم پیوند می دهد تا بتواند هر بیمار را باهوده و بیهوده به بسیاری از این مراکز بفرستد.
یکی از سنجه های سلامت جامعه، میزانِ بیماری های آماسی در میان مردم است. این بیماری ها در ایرانِ کنونی سال هاست که در حال افزایش است. شوربختانه چون آمار گیری درباره این گونه موضوعات، جنبه امنیتی دارد، اطلاعاتِ درستی از این چگونگی در ایران در دست نیست. آنچه هست نشان می دهد که بیماری های آماسی در کشور ما در دهسال گذشته در حال فزونی بوده است. یاخته های تن جانوران در هنگام آسیب دیدن و آزردگی برمی آماسند تا هم دارندهٔ خود را از بکارگیری عضو آسیب دیده بازدارند و هم روندِ بهبود را شتاب بخشند. این چگونگی، بخشی از پروسهٔ درمانِ طبیعی هربیماری ست. آماس، چون درد، تب، عرق، لررش، سُرفه، قی و اسهال، آژیری هشدار دهنده است که حلقه ای از یاخته های پُفدار را گاه با چرکاب و التهاب، دورادورِ بخش آلوده و یا آسیب دیدهٔ می نشاند تا از پخش شدنِ باکتری و ویروس در بدن بکاهد. اما زمانی که این آژیرِ برآیشی، در بخشی از بدن، درکار است، نشان از بیماری خطرناکی می تواند داشته باشد. البته ما تنها می توانیم که آماس و برافروختگی های روپوستی را ببینم و آن ها را درمان کنیم. بخشی بزرگی از آماس های هشدارد هنده در درون تن انسان، در پاسخ به خَش ها و خراش ها، سوختگی لیزری و بیماری های عفونی مانندِ سرطان پدید می آیند که تنها با آزمایشِ خون واندازه گیریِ پروتئینی در خون، بنام (CRP)۱ می توان از وجودشان آگاهی یافت.
آن همه را نوشتم تا برسم به این نکته که درهر شیوهٔ زیستی، یکی از آژیرهایی که برشمردیم (درد، تب، عرق، لررش، سُرفه، قی و اسهال) بیش از دیگر آژیرها کارا می شود. این آژیر در روزگارِ ما،"آماس" است. این چگونگی از آنروست که یاخته های جانوران - بویژه انسان که خوراک اش را پیش از خوردن با پختن و بو دادن و سرخ کردن و جوشاندن و برآتش نهادن، می پزد و با چاشنی های زیانمند مانند نمک، شکر، نرمساز، رنگ، الکل، مزه ها و چربی های صنعتی و....می آلاید، هماره دستخوش بارش عنصرهای شیمیایی آماس آورند. این عنصرها، از مولکول های فلزات گرفته تا مواد شیمیایی و افزونه های خوراک - پرداز، هر روز و شب با تن و جان آدمی در کشمکش و نبرد هستند. عنصرهای زهرآگین، دستگاه گوارش و خون انسان را می آلایند و سیستم نگهبانی تن، در پاسخ به زیانکاری و زیانباری آن ها، یاخته های آلوده را برمی آماساند تا از آن ها زهرزدایی کند. تن آدمی هرآنچه را نمی شناسد، مهمان ناخوانده می داند و به نبرد با آن ها برمی خیزد. آماس، برآیندی از این نبرد است که در پاسخ به آلودگی هوا، خوراک های پُرافزونۀ غیرِ طبیعی و صنعتی، کاربردِ روزافزونِ کودهای شیمیایی، شوینده ها و عطرهای مصنوعی و نیز گازهای سمی که از لوازم خانگی مانند فرش های ماشینی و تشک های ابری و لباس های پلاستیکی و وسایل لاستیکی و نوشابه های گازدار برمی خیزند و موج های زیانباری که از دستگاه های برقی و گازی مانندِ وایفا، تلفن، تلویزیون، مکرویو و جاق گازی منتشر می شوند است. چنین است که انسان مدرن را انسانِ "پُفکی" نیز می خوانند.۲
تا پیش از دسترسی انسان به آب فیلتر شدهٔ سالم، اسهال، بزرگترین کُشندهٔ آدمیان بود و وبا و طاعون، مهمانان ناخواندهٔ همیشگیِ سرزمین های گرمسیری و، کوفت و حصبه و تراخم، بیماری های آشنای گستره های سردسیر. اکنون بیماری های آماسی، مانندِ؛ آرتوروز، آسم، سل، روماتیسم، ورمِ روده، زخم معده، آنفلوانزا، آماس دهان و دندان، سینوزیت و شمار زیادی از آلرژی ها و سرطان های بیدرمان، همه در ردهٔ بالای فهرست بیماری های شهرنشینان کشورهای جهان نشسته است. فراتر از آن، پژوهش های چندی نشان داده است که پیوندهای یکراستی میان برخی از ناخوشی های روانی و آماس های آشکار، در بخش هایی از تورینهٔ کلاف گونِ مغز وجود دارد.۳ همچنین برخی از تئوریسین های روانشناسی آلترناتیو برآن اند که گونه ای آماس ذهنی نیز هست که انسان را به بزرگ نمایی نابخردانهٔ پدیدهای کوچک وامی دارد. نمونۀ این گونه آماس؛ رفتار بیمارانی ست که ریسک های کوچک را بزرگ می انگارند و همیشه نگران بلاهایی هستند که هرگز بسراغ آن ها نخواهد رفت و بسرشان نخواهد آمد. یکی از بازتاب های کرداری این گونه بیماری ها وسواس است. کسی که روزی ده ها بار، دستان خود را می شوید تا از آلودگی دور بماند، آنکه بارها به قفل در دست می زند، مبادا که بازمانده باشد، یا کسی که در هر سخنی، ردپای اندیشه ای ناراست و موذیانه می بیند، همه نمونه هایی از این چگونگی ست. نمونهٔ دیگر، وسواسِ انسان هراسمندی ست که از آمیزش جنسی بخاطر هراس از بیماری های احتمالی ناشی از آن مانندِ سوزاک،سفلیس و ویروسِ ایدز می گریزد. یا ترسنده ای که هرگز پا به آسانسور نمی نهد و نیز کسی که از ترس تصادف، هرگز پا در هیچ گونه خودرو، از درشکه تا هواپیما نمی گذارد.
نمادِ دیگری از آماس ذهنی، پیله کردن به کسی یا چیزی به شیوه ای شگفت و پذیرش ناپذیر و نابخردانه است. کسی که ده ها و گاه صدها کلاه می خرد، اما هرگز کلاه برسر نمی گذارد. یا آنکه خود را ناگزیر می داند که از هرگونه ناخنگیر، یا پاشنه کش و یا کراواتی که به بازار می آید، نمونه ای بخرد. پیله کن ها، آماس ذهنی دارند و گاه انبارهایی پُر از جنسی که به آن "بند" می کنند و می خرند و هرگز بکار نمی برند.
تنِ انسانِ شهر نشینِ کنونی، تنی آماسیده و پُفدار است. جگرِ چنین انسانی، که پادگانِ پادبانی سلامت و بهداشت خون اوست، هماره در کارِ پادزهرسازی و پاتک زنی و پدافند، در پاسخ به خوراک، نوشاک و هوای ناپاک و ناسالم است. این جگر در تنِ بسی بیش از بسیاری از شهرنشینان، سفت و چربین و چرکین است و اگر دیده شود، زهره ترکان می شود. این چگونگی، سبب شده است که خون انسان شهرنشین کنونی، ناسالمترین خون در میان جانوران باشد و کمپانی هایی که داروهای آماس- کاه می سازند، در زمره سودآورترین شرکت های جهان باشند.۴
البته این چگونگی در پیوند با مردم کشورهایی مانند ایران بسیار نگران کنند است زیرا که در آن کشورها، سلامت مردم بازیچۀ دسد دلالانِ مافیایی پزشکی و دارویی ست. در کشوری که وزیر بهداشت اش پاسخ های لُمپنی به پرسش های پزشکی و بهداشتی مردم می دهد، به گفته رهبر انقلاب اش باید خون گریست. گرفتاری کار در این است که مردم خون برای زندن ماندن هم ندارند، چه رسد به کاربُردِ آن برای گریستن.
يادداشت:
https://en.wikipedia.org/wiki/Health
https://www.tabnak.ir/
. C-Reactive protein (CRP)، این پروتئین را جگر جانوران برای مبارزه با آماس های تن می سازد و در خون رها می کند. چنین است که از روی اندازهٔ این پروتئین در خون انسان می توان به وجود بیماری هایی مانند؛ سل، سرطان، آرتروز و حتی احتمال سکته در آینده پی برد.
۲https://www.hss.edu/condition-list_inflammatory-disorders.asp.
۳. www.health.harvard.edu
www.integrativepsychiatry.net
۴ https://www.celgene.com/about/our-story. /
کمپانی سلجین در امریکا نمونه ای از این کمپانی های سودآور است.
Iran
https://www.tums.ac.ir/1395/10/14/IBD%20in%20Iran.pdf-sotoudehmanesh-2017-01-03-09-55.pdf
estimated that the burden of GI diseases ranked 7th among all other diseases at national level in 2003
There are 353 Gastroenterologists in clinical practice in the country
https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/16246187
https://www.mashreghnews.ir
گویا نیوز