با شما مردمان این سرزمین با شما ای نسل های جوان سخن می گویم از زبان سنگ هایم که چون درو گهر است!
با شما سخن می گویم اززبان جنگل، از زبان دریا ، از زبان آسمان باز ،از زبان باغ های گل ،از زبان هنر مندان ، از زبان سر بداران عاشق!
با شما سخن می گویم ! از زبان گورستان های گمنام ، از زبان خاوران !از زبان جان های عاشقی که هرگز در این سرزمین تعداشان کم نبودند .من از زبان مادران وطن باشما سخن می گویم !از زبان مها جرانی که دردور دست ها در حسرت وطن می سوزند!
با شما سخن می گویم ! از زبان تمامی مردمی که قرن ها وقرن ها در این سرزمین زیسته اند و می زیند!
از زبان فردوسی که بسی رنج برد تا عجم زنده کند بدین پارسی!
من از زبان باربد ،از زبان رودکی وحافظ با شما سخن می گویم!
من از زبان عشق می گویم!
شما از زبان عاشق جوابم بدهید !
من چون عسلی شیرین از آوند های تنتان عبور می کنم. در جانتان می نشینم !
شما با رشته های روحتان جذبم کنید جوابم بدهید !
من از دالان های نور عبور می کنم ، از میان خورشید می گذرم تا تنتان را گرم سازم وقلبتان را انباشته از نور کنم!
شما با شعله ای از جان گرامیم بدارید !
من با حس های شما وزن می کنم زمان را ! اشک را و آه را ! وقتی که از درد فریاد می کشید!
من بخشی از تاریخ این سرزمین ام .
زمانی که خاک این سرزمین در زیر پای سربازان متفقین می لرزید و پرچم آن ها در استر آباد به اهتزاز در آمده بود ، نا امیدی ویاس بر دل ها حکم می راند! نطفه من که هم زاد خاک وهم نام این سرزمین ام از زبان یک شاعر یک ترانه سرای به شور آمده به نام" گل گلاب"متولد شدم ! در موسیقی بزرگ مردی به نام روح الله خالقی جان یافتم و با صدای ابریشمی آزاده ای به نام بنان بر دل ها نشستم.
سال های سال به هزار زبان با شما سخن گفتم ! در دل هابتان خانه کردم ، شورعشق به میهن اجدادی را در درونتان شعله ور ساختم .
بعد از انقلاب اسلامی همراه تنی چند از سازندگان بعدی خود به زندان حکومت اسلامی رفتم ودر محاق افتادم . در جنگ خانمان سوز ابران وعراق اززندان در آمدم تا شور وطن پرستی را در دل سربازان این سرزمین شعله ور سازم! "دور از تو اندیشه بدان پاینده مانی تو جاودان ."
من روح پر احساس این سرزمین تاریخیم .که قرن ها به شکل های مختلف تکرار شده ام. پر سیمرغی که اگر در تنگناهای نام و ننگ آتشم زنند بر دل ها فرود می آیم به فرزانگی زال به پهلوانی رستم. با شاه بیتی از مهر وپاینده گی مردمم !
"از آب وخاک ومهر تو سرشته شد دلم مهر اگر بیرون رود چه می شود دلم ؟
مهر تو چون شد پیشه ام دور از تو نیست اندیشه ام ."
من سرودی ملی ام ! سرودی خوش برای ملت !سرودی نا خوش چون خنجری برقلب نا ملی یان !
حال همان اجنبی پرستان ، دزدان زده بر این کشور! کمر به نابودی ام بسته اند! نا به کار مردمانی در آستان قدس رضوی که چیزی جز غارت نمی دانند. آستانشان ساخته شده از طلا که گرد آن هزاران گرسنه می چرخند .صد ها زن از سر ناچاری تن به خود فروشی می دهند و در هر حجره ورواق آن توطئه چینان و غارت گران به توطئه چینی بر علیه مردم و این سرزمین مشغولند !
جانیان تولیت دار آن بر هیچ چیز این سرزمین رحم نمی کنند! زیر گنبد طلا ئی استوار شده بر جهل پاسخگوی هیچ تاراج وغارتی نیستند! حال بار دیگر زمانی که شور وطن پرستی و اعتراض در حال بالا آمدن است . زمانی که نسل جوان خواهان دیدن سیمای واقعی و ملی خود در افقی روشن با سیمای انسان مدرن ومعاصرند و آزادی خود رادر در بر آمد های اعتراضی فریاد می زنند. زمانی که تلاش برای بک همبستگی ملی و حرکت در راستای یک اعتراض همگانی در حال شکل گیریست من را که پیوند دهنده این میثاق ملی و شور وطن پرستی ام واجانب را بر نمی تابم می خواهند بار دیگر به زندان کنند از دور خارجم سازند !
اما این بار نه با در بند قرار دادنم .بل شقه شقه کردنم ، تغیر دادن کلماتم ، جای گزین کردن کلماتی که چیزی جز بی محتوا کردن یک سرود ملی نیست !
می خواهند من را از ذهن یک ملت ، ازاحساس یک نسل جدید حذف کنند !
ابله مردمانی با بضاعت اندک وبدون حداقل احساس!سخت مغزانی که تلاش می کنند یک سرود ملی نوستالژیک و نشسته بر جان وروح یک ملت را در شکلی مضحک در خدمت به امت تغیر دهند و آن را سرودی کنند برای پیشواز از سواری مجهول که سوار بر اسب از نا کجا آبادی در حال آمدن هست!
سواری که قرار است ملت را به نا کجا آبادی دیگر که حکومت اسلامی چهل سال است تهداب آن را نهاده است رهنمون شود .
دریغ ودرد که این نامردمان حتی یک سرود ملی را نیز بر نمی تابند .هر چند که من این عمل را در راستای هراسی می بینم که از روز های آتی دارند .
وحشت از طنین انداز شدن سراسری آن از زبان نسلی تازه و جویای اصل خویش. "هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش " مولانا
نگذارید کلمات پر شوربر آمده از دهان شاعری وطن پرست چون "گل گلاب "
موسیقی شیفته جانی هنرمند، تکیه زده بر تارک هنر ایران چون " روح الله خالقی "
وصدای ابریشمین "بنان " مردی که با هر تحربر صدایش رشته های قلب میلیون ها ایرانی کشیده می شود چنین نا جوانمردانه تاراج گردد !این یک وظیفه ملی است !!
من ابوالفضل محققی به عنوان یک فرد ایرانی ،یک مبارز پیر شده در غربت که بسیار سخت راه ها و بیراهه ها رفته ودر حد بضاعتم خود را به نقد کشیده ام .امروز درروز تولد و آستانه گذرم از مرز شصت و شش سالگی می خواهم خواهش و در خواست راه اندازی کمپینی برعلیه دست اندازی ودزدی بر سرودی را بکنم که با شماره هزار وسیصد ونود و پنج در فهرست آثار ملی ثبت گردیده است .
سرودی که با احساس تاریخی و ملی یک جامعه عجین شده است.
اجازه ندهیم! شعر، سرود ، موسیقی وآواز ما را به غارت ببرند ! هیچ تاراجی عظیم تر و تلخ تر از تاراج هنر وفرهنگ یک ملت نیست.جای هر غارتی را می توان پر کرد.
اما پر کردن جای هنر وفرهنگ غارت شده یک ملت کاری است بسیار سخت. چرا که هنر یک هنرمند تکرار ناپذیر است.
این اعتراض بخشی از مبارزه با حکومت دزدان و جاهلان است در حراست از هویت ملی و دفاع از هنر ، فرهنگ وتاریخ یک ملت !