به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۹۷

درگذشت فرنگیس حبیبی روزنامه نگار و نویسنده ی ایرانی در تبعید

فرنگیس حبیبی، روزنامه‌نگار و نویسنده ی ایرانی ساکن فرانسه، صبح روز شنبه شانزده فوریه، پس از یک دوره بیماری در هفتاد و دوسالگی درگذشت.
فرنگیس حبیبی در رشته جامعه‌شناسی تحصیل کرده بود. تز دکترای او درباره «زنان در جامعه در حال گذار ایران» بود. خانم حبیبی در فاصله سال‌های ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۲ عضو کنفدراسیون دانشجویان ایرانی بود. او پس از انقلاب به ایران رفت اما در دوران جنگ ایران و عراق بار دیگر به فرانسه بازگشت.

خانم حبیبی نویسنده‌ای توانا و مسلط بر زبان، فرهنگ وادبیات فارسی بود. آخرین یادداشت‌های او تحت عنوان «جنگ با من از دور سخن گفته است» ۱۰ روز پیش از مرگش، به زبان فرانسه و در پاریس منتشر شده است. دو روز پیش، او به دلیل بیماری‌اش نتوانست در رونمائی کتابش در یکی از کتابفروشی‌های پاریس حضور داشته باشد. 


فرنگیس حبیبی در جملات آغازین کتاب «جنگ با من از دور سخن گفته است» نوشته است:
«من در نوزده سالگی، در سال ۱۹۶۶، به پاریس رسیدم. ویکتور هوگو به سهم خود در این سفر نقش داشت. پدرم به او ارج می‌گذاشت. وانگهی، فردای رسیدنم، برادر بزرگم که در فرانسه زندگی می‌کرد، مرا سوار بر موتورش کرد و برد به یک میدان در محله سیزدهم پاریس، جایی که ماریوس و کوزت [دو شخصیت رمان معروف "بینوایان" نوشته ویکتور هوگو] به سر می‌بردند.»

به گزارش رادیو فرانسه، کتاب «جنگ با من از دور سخن گفته است» با این که برگرفته از واقعیات زندگی‌‌ست اما نویسنده، نقش خیال را نیز در شکل‌گیری آن رد نکرده است.

درباره ی این اثر فرنگیس حبیبی، بی بی سی نوشته است: 
فرنگیس حبیبی نیز در بیست و شش قطعه‌ای که در کتاب "جنگ با من از دور سخن گفته است" (نام کتاب برگرفته از نام یکی از این قطعات است) منتشر کرد، با زبان شعرگونه، داستان‌گونه و خاطره‌گونه، و با تکیه بر حافظه، اندیشه و احساسات، تلاش کرد به گونه‌ای دیگر خواننده را به دنیای ساخته و پرداخته خود ببرد، که دنیای یک "زن متعهد و آرمانگرا"ست.

«احترام آزادی» درگذشت خانم فرنگیس حبیبی را به خانواده‌ی گرامی ایشان و به دوستان و یارانش تسلیت می‌گوید.



گزارش بخش فارسی رادیو فرانسه 

فرنگیس حبیبی، مدیر پیشین بخش فارسی ار.اف.ای، بادبان برکشید و از این جهان درگذشت

فرنگیس حبیبی بامداد شنبه ١٦ فوریه، با تابیدن نخستین پرتو آفتاب در این روز اینک اندوهبار، بادبان برکشید و ساحلی را که ما بر آن نشسته‌ایم بسوی پهنۀ بی پایان دنیائی دیگر ترک کرد. او که روح و رفتاری بس آرام داشت، سال‌های دراز در آب‌های پُرتلاطمِ دلهره و تهدیدِ پس از انقلاب و سپس جنگ پارو زده و هنگامی که برای ایمن داشتن کودکان خردسال خود از گزند تشویش و مرگ، کشتی به دریاچۀ آرامی رانده بود که خانه راندگان را پناه می‌داد، دوری از زادگاه و آنچه در او بود، آرامش او را برهم می‌زند. فرنگیس حبیبی با این حال هرگز انسانی اندوهگین نبود، تا آخرین هفته‌های زندگی از جوش و خروش نیافتاد، تنها ده روز پیش از وداع با این جهان، آخرین کتاب او که برگ‌هائی از ٧٢ سال زندگی وی را بر خود دارد به بازار آمد.


فرنگیس حبیبی، چنانکه نخستین زمزمه‌های آخرین گزارش او در گوش می‌خواند «در نوزده سالگی به پاریس» آمد. دو سال پیش از مه ٦٨ بود، جنبشی که ساختار سیاسی، مناسبات اجتماعی و ارکان اخلاقی جامعۀ آن روز فرانسۀ را بر هم زد و «باورها و ارزش‌های» او را نیز که دختر جوان و پُر شور و حالی بود، چنانکه خود در گفتگو با این رادیو به یاد می‌آورد، «زیر و رو کرد» و به او «بسیار چیزها» آموخت. پیش از آن، خانواده‌ای که بگفتۀ او «به دانش و فرهنگ ارج فراوان می‌گذاشت» و در پی آن بود که «فرزندان خوب تربیت شوند»، بستر شایستۀ کسب ارزش‌های انسانی را در او پدید آورده بود تا بذر اندیشه و اعتدال و انصاف بهنگام در او بارور شود.

او در سال‌های تحصیل در فرانسه به «کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا» پیوست و شریک فعالیت‌های این سازمان شد. فعالیت‌هائی که اینک بگفتۀ خود «امروز با نگاه منتقدانه‌ای به آنها می‌نگرد و نه تنها محتوای افکار سیاسی آن دوران بلکه خام بودن آن رویکرد» را نیز مورد تردید قرار می‌دهد.

فرنگیس حبیبی در سال‌های روزنامه نگاری و در میان جمعی که کوشش‌ها و دلبستگی‌های آنان، گاه شور را به شر و باور را به فریاد بدل می‌کرد، پیام‌ اعتدال و آرامش می‌پراکند و در سراسر سال‌هائی که نخست معاونت و سپس مدیریت بخش فارسی ار.اف.ای را بر دوش داشت، با ترازوی انصاف، در آرام ساختن همکاران می‌کوشید و نسبی بودن داوهائی را که گاه در نگاه برخی «مطلق» می‌شد، با صبر بسیار به آنان یاد می‌آورد. 

فرنگیس حبیبی روزنامه نگاری آگاه و راست کردار بود و در کار خود از زیاده و کم روی پرهیز می‌کرد. او که سال‌ها در برنامۀ «نگاه‌ها و اندیشه‌ها» ادبیات و افکار را به نقد می‌کشید، نه این یک را بی سبب برکشید و نه هرگز آن دیگری را خوار کرد. 
فرنگیس حبیبی از «بدِ زمانه» به روزنامه نگاری روی آورده بود. او دانش آموختۀ «مطالعات زنان و جنسیت» بود و نقدِ اندیشمندانۀ ادبی را بال دوم پرواز بر فراز کشتزار زندگی ساخته بود. او با وقوع انقلاب از فرانسه به ایران بازگشت و چنانکه در آخرین کتاب خود، «جنگ با من از دور سخن گفته است»، می‌نویسد «نخستین هفته‌های انقلاب را همچون بامداد بهاری، پُرگل و شادی، و مملو از امید» می‌بیند، «غافل از اینکه تنها چند ماه بعد، در پاسخِ اعتراض به بسته شدن روزنامه‌ها، گرز و چماق بر سر و رو» فرو می‌آید و هر که در برابر «حجاب اجباری» سخنی می‌گوید «فاحشه و ...» لقب می‌گیرد. 

در همین روزهاست که درب کلاس درس بر فرنگیس حبیبی بسته می‌شود. او که آنهنگام در دانشگاه تهران به دانشجویان «جامعه شناسی» می‌آموزد، به سبب «ناآگاهی» از «جامعه شناسی اسلامی» دیگر شایستگی درس گفتن ندارد و «از آنجا که دانشگاه با کمبود استاد زبان فرانسه روبروست» اجازه می‌یابد به آموزش این زبان بپردازد.

فرنگیس حبیبی سال‌های دهشناک پایان دهۀ پنجاه و آغاز دهۀ شصت را که در آن سرکوب و زندان و مرگ و ... با «انقلاب» و «جنگ» توجیه می‌شد، در ایران می‌گذراند، اما تامین امنیت کودکان خردسال، وی را ناگزیر از ترک کشور می‌کند.
او در فرانسه تن به تازیانۀ دوری و بیکاری و نگرانی برای همۀ آنهائی که در ایران مانده‌اند می‌سپارد. 

آغاز کار بخش فارسی رادیو بین‌المللی فرانسه در اول مارس ١٩٩١، برگ تازه‌ای می‌گشاید تا او در پاریس از بام تا شام درگیر رویدادهای ایران باشد. فرنگیس حبیبی از همان ابتدا معاونت بخش فارسی را بر دوش می‌کشید و علاوه بر کارهای روزانۀ تدارک اخبار و گزارش‌ها و ... در برنامۀ هفتگی خود که در دنیای ادب و اندیشه سیر می‌کرد از جمله به شمار بیشماری از کتاب‌ها و نوشته‌های فارسی برون مرزی پرداخت. نوشته‌های او در این برنامه، مجموعۀ ارزشمندی را تشکیل می‌دهد. او در سال‌های ١٩٩٩ تا ٢٠١١ مدیر بخش فارسی بود و سپس به بازنشستگی زودرس رفت تا به کارهای پژوهشی بپردازد.
فرنگیس حبیبی رسالۀ دکترای خود را به «هویت زنان ایرانی در جامعۀ در حال گذار» اختصاص داده بود و از آن پس نیز اندیشه در این زمینه هرگز او را ترک نکرد و مقالات بسیاری در این گستره به چاپ رساند.

فرنگیس حبیبی در برابر بیماری خود روحیه‌ای بی باک داشت و با دلیری آن را پذیرفت. می‌دانست که در این کارزار بخت پیروزی نادر است. پس آخرین جرعه‌های جام زندگی را با سرزندگی حیرت آوری می‌نوشید. برای همکاران دیرین او، امروز دنیا غم‌انگیزتر است.