به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۸

سخنی با هموطنان بهایی - حسن بهگر

اول می خواهم سخنم را با ذکر دو خاطره شروع کنم که راه طرح مطلب را هموار کرده باشم.
من چند سال پیش دوستی سرشناس در استکهلم داشتم بنام پرویز احسانی که کمونیست بود، ولی کمونیستی وطنخواه و بسیار ایراندوست. پرویز از یک خانواده بهایی بود ولی همه می دانستند او اعتقاد مذهبی ندارد.


او به دنبال بیماری درگذشت و در مراسم یادبود او عده ی زیادی از ایرانیان شرکت کردند. در این مراسم با کمال تأسف و در میان شگفتی حاضران، یکی از بستگان نزدیک او پس از سخنرانی شروع به خواندن ادعیه ی بهاییان کرد. قبل از این شخص سخنرانان زیادی از احسانی یاد کردند ولی کسی دعایی نثار او نکرد؛ اگر هم می کرد کار درستی نبود چون همه می دانستند که پرویز اعتقادات مذهبی ندارد. در آن زمان کسی صدایی بلند نکرد ، ولی نسبت دادن اعتقاد مذهبی به پرویز، آنهم وقتی دستش از دنیا کوتاه شده، کار درستی نبود.

چند سال پیش هم که در برنامه ی رادیویی پیام ایران به مناسبت کودتای 28 مرداد با یکی از افسران سابق حزب توده زنده یاد حمزه لو مصاحبه می کردم، شخصی بنام بصاری که او نیز خود را افسری توده ای معرفی می کرد به من زنگ زد و اظهار علاقه کرد که در برنامه شرکت کند که پذیرفتم ولی در موقع مقرر نیامد و بعد معلوم شد ایشان هم بهایی بوده و محفل بهاییان از شرکت در برنامه بازش داشته است.

حال بیایم سر اصل مطلب.
ما از سالیان پیش شنیده بودیم که بهائیان به دلیل منع مذهبی، در سیاست دخالت نمی کنند. ولی آنچه که می دیدیم غیر از این بود.

اول بگویم که اصلاً دخالت نکردن در سیاست حرف عجیبی است. عمل کردن به این ادعا در حکم بریدن از جامعه است، بی اعتنایی به سرنوشت ملتی که در دل آن زندگی می کنیم. یعنی ما حسابمان جداست، هر چه شد، شد، فقط به ما کاری نداشته باشید، البته اگر به ما ظلمی شد هوایمان را داشته باشید! بسیار عجیب است که ما کاری به سیاست که محل حل و فصل دعاوی اجتماعی و تعیین معنای عدالت است، نداشته باشیم، ولی بخواهیم از مواهب اینها بهره ببریم.

مشکل اینجاست که به تجربه می دانیم هر دستگاه فکری که می آید و اهمیت و مرکزیت سیاست را در حیات جمعی نفی می کند و مدعی می شود که می توان بدان بی اعتنا بود، در حقیقت خودش می خواهد جای سیاست را بگیرد، یعنی وظایفی را که بر عهده ی سیاست است، خود انجام بدهد و البته هم که درست از عهده برنمی آید. این است داستان.

به رغم داستان منع مذهبی، طی سالیان شاهد دخالت برخی بهائیان در سیاست هم بوده ایم.

متأسفانه شناخته شده ترین آنها پرویز ثابتی ساواکی بلند مرتبه بود که در حقیقت شومن تلویزیونی شده بود. آیا قرار گرفتن در بالاترین و درعین حال خشن ترین مقام پلیس سیاسی کشور، دخالت در سیاست نیست؟ این تضاد در گفتار و در عمل را چگونه می شود توجیه کرد؟ هیچوقت نشنیدیم این شخص، نه از بابت اخلاقی و نه از بابت دخالت در سیاست، از سوی هم مسلکان توبیخی شده باشد، طرد شدن که جای خود دارد. فقط او نبود، تعداد بهائیان در بین صاحبان مشاغل بالای دولتی هیچ کم نبود و خوشبختانه از قماش ثابتی هم نبودند ولی به هر صورت در سیاست دستی داشتند و مساله از دید کسی پنهان نبود. از خودی و غیرخودی هم کسی به آنها ایرادی نمی گرفت.

اگر بخواهیم آرمان بر پا کردن حکومت جهانی تحت لوای بهائیت را جدی بگیریم، باید قبول کنیم که در این صورت دخالت در سیاست به خودی خود قبحی ندارد، فقط چارچوب ملی است که در این میان پس زده شده است، چون قرار نیست نقشی بازی کند و حتی مزاحم است.

یادآوری کنم که این همان هدفی است که اسلام خمینی هم دارد. اگر برای یکی بد است و من هم محکومش می کنم، دلیل ندارد طرحی را که از اساس درست نمی دانم، برای مذهب دیگری غیر از اسلام معتبر بشمارم یا در باره اش سکوت کنم.
باید ببینیم که مشکل اصلی ما تداخل مذهب و سیاست است یا اینکه چنین تداخلی را برای یک مذهب معین نادرست می شماریم، ولی برای مذهبی دیگر درستش می دانیم.

اینجاست که می خواهم برسم به مسالۀ لائیسیته. چون عدم علاقۀ اقلیت های مذهبی ایران به این راه حل که در درجه ی اول ضامن آزادی خود آنها و حفظ حقوقشان است، برای من تعجب انگیز بوده و تنها پاسخی که برای این امر عجیب یافته ام، این بوده که پیروان این مذاهب، بیشتر تمایل به تبلیغ برای دین و مذهب خود دارند و این روش را چاره ی مشکلات خود می شمارند، نه جدایی دین و سیاست را!

از طرف دیگر، وقتی به حضور چهره های بهایی که فعالیت تعدادی شان را دایم در رسانه ها شاهد هستیم، توجه می کنیم، متأسفانه باز می بینیم که بیشتر تمایل به تبلیغ مذهب خود دارند تا جستن راه حلی که به کار همه بیاید. یکی بهاالله را بانی مدرنیته در ایران معرفی می کند، دیگری در بحث سیاسی شرکت می کند تا موعظۀ مذهبی بکند و از این قبیل.

هر کسی که به دمکراسی باور دارد نمی تواند با دخالت پیروان مذاهب مختلف در سیاست مخالف باشد. ولی نمی شود گفت که در سیاست دخالت نمی کنم، بعد این کار را کرد و در جهت مذهبی هم کرد. اگر به این نتیجه رسیده اند که باید در سیاست دخالت کنند لطفاً اعلام کنند وگرنه یک بام و دو هوا نمی شود. در ضمن اگر قرار است دخالت در سیاست از موضع مذهبی و با تبلیغ برای یک بینش مذهبی خاص، انجام بپذیرد که در این میان دیگر تفاوت با اسلام سیاسی چه خواهد بود؟ می خواهیم مشکل موجود را حل کنیم یا اینکه با مشکلی جدید جایگزینش سازیم؟

بدیهی است بهائیان بیشترین آسیب هارا درمیان اقلیت های مذهبی از حکومت اسلامی دیده اند و در این مورد شکی نیست و من بعنوان یک انسان لائیک هوادار سرسخت آزادی همه مذاهب و پیروان آنها هستم و در طول زندگی ام دوستان زرتشتی، ارمنی، یهودی و بهایی بسیار داشته ام. قصدم از طرح این مسایل روشن ساختن سیاست یکی از اقلیت های مهم مذهبی است. در مقاله ای که چندی پیش انتشار دادم(1)، نوشتم که اقلیت های مذهبی می توانند نقش بزرگی در جنبش علیه حکومت اسلامی داشته باشند، اگر از لائیسیته دفاع کنند. ولی متأسفانه اغلب آنها فقط مشغول یارگیری مذهبی هستند.

امیدوارم این پرسش را عزیزان بهایی به دل نگیرند. هدف روشن شدن مساله است و آنچه مد نظر است بهروزی همگانی ایرانیان است، فارغ از مذهبشان.
آوریل 2019

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است.
به تلگرام ایران لیبرال بپیوندید
https://t.me/iran_liberal
(1)همه به آزادی مذهبی احتیاج دارند، حتا اکثریت مسلمان-حسن بهگر
http://www.iranliberal.com/showright-spalt.php?id=3608