سه نفر که ادعا دارند رهبران "سازمانهای خارج از کشور جبهه ملی ایران" هستند -- خوانندگان گرامی دقت کنند: نه یک سازمان، بلکه سازمانها -- در بیانیهای "با افتخار" اعلام کردند که با گروه دیگری به نام "نقشه راه برای دموکراسی در ایران" اتحاد کرده اند تا ایران را نجات دهند. ولی طرحی را که برای "نجات" ایران مطرح کرده بودند، اگر روزی اجرا شود به تجزیه ایران خواهد انجامید. برای نگارنده این موضوع اصلا جای تعجب ندارد. در حالیکه زنده یاد دکتر مصدق مخالف سرسخت مداخله کشبورهای خارجی در امور داخلی ایران بود،
مقدمه
دیکتاتوری مذهبی نظام ولایت فقیه در ایران، مداخله نظامی غرب در خاورمیانه، و بحران عمیق انسانی، سیاسی، اقتصادی و نظامی در آن منطقه مسائل جدیدی را برای مملکت ایجاد نموده است. صرف نظر از فساد عمیقی که در دوران محمود احمدینژاد به اوج و عمق خود رسید؛ سرکوب آزادی ها، نقض سیستماتیک حقوق بشر شهروندان، بی معنی نمودن انتخابات با نظارت استصوابی و تبدیل آن به انتصابات، دخالت نیروهای مسلّح و اطلاعاتی در امور سیاسی و اقتصادی کشور، و بسیاری دیگر از مسائل معدودی از مدعیان ایرانی بودن را که در غرب زندگی میکنند و خودرا نماینده اقوام مختلف، و حتی ایدئولوژی جعلی "ملّیتهای ایرانی" به دشمنان ایران معرفی میکنند، به طمع افتاده تا از "نمد" آشفته بازار ایران برای خود "کلاهی" تهیه کنند تا به ریاست اینجا و یا آنجا برسند.
نگارنده در مقالهای که به زبان انگلیسی چهارده سال پیش منتشر نمود هشدار داد که جناح راست افراطی آمریکا و محافظه کاران نوین، یا نئوکان ها، به دنبال بی ثبات کردن ایران هستند که هدف نهأیی آن تجزیه کشور است. همانطور که در آن مقالهٔ بحث شد، تاکتیکهای راست افراطی و نئوکانها شامل بهره برداری از تنوع قومی در ایران و استفاده از متحدان خود درمیان اقوام مختلف، و یافتن نوع ایرانی احمد چلبی، ایاد علاوی، و رافد احمد علوان الجنابی ، که نام رمز او در سازمان سیا Curveball بود، میباشند. با احمد چلبی و اقدامات او بر ضدّ کشور خود همه آشنا هستند.
علاوی که یک شیعه سکولار میباشد قبلا عضو حزب بعث عراق بود ولی بعدها با سازمان سیا و ام ای ۶، سازمان جاسوسی بریتانیا، بر ضدّ رژیم صدام حسین همکاری نمود و در بمب گذاری های سازمان سیا در بغداد در دهه ۱۹۹۰ نقش اصلی را ایفا نمود. بعد از هجوم آمریکا و بریتانیا به عراق و برگزاری انتخابات علاوی و حزب او، الوفاق الوطنی العراقی یا وفاق ملی عراق، در نقش مهمترین مخالف دولت عراق ظاهر شد. علاوی همچنین متهم است که تا زمانیکه عضو حزب بعث بود نقش مهمی در کشتن مخالفان حزب در اروپا داشت. ایشان همچنین متهم است که چند روز قبل از اینکه در سال ۲۰۰۴ به نخست وزیری عراق برسد شش نفر از مخالفان خود را با گلوله به قتل رسانده بود. روزنامه نیویورک تایمز آمریکا حزب او را یک سازمان تروریستی قلمداد نمود. جالب است که فرقه مجاهدین نیز به شدت از علاوی و حزب او حمایت میکرد.
علوان الجنابی همان کسی بود که درباره تسلیحات شیمیایی و میکروبی عراق دروغهای بزرگی گفت، و حتی ادعا نمود که خود در آزمایشگاههای عراق برای تولید آن سلاحها کار میکرده است، در حالی که تمامی آنها بعد از جنگ ۱۹۹۱-۱۹۹۰ عراق با ائتلاف غرب توسط سازمان ملل نابود شده بودند. ایشان بعدها اعتراف نمودند که برای تحریک حمله به عراق آن دروغ هارا را گفته بودند .مقالهٔ چهارده سال پیش نگارنده به چند ایرانی نامزد آن "مقام شامخ" نیز اشاره نمود.
البته، طبق معمول، کم نیستند ایرانیانی که نه تنها آرزوی چلبی شدن دارند، بلکه ۲۰ سال است نقش علوان الجنابی ایرانی را بازی میکنند. کافی است به دروغها و اغراقهای فرقه مجاهدین درباره برنامه هستهای ایران نگاه کنید. بجز افشای تأسیسات نطنز در سال ۲۰۰۲ -- که اطلاعات آنرا موساد اسرائیل در اختیار فرقه قرار داد -- بعد از آنکه حتی سلطنت طلبان حاضر نشدند آن اطلاعات را افشا کنند -- تمامی ادعاهای مجاهدین درباره برنامه هستهای دروغ بوده است.
ایرانی دیگری که کمتر کسی راجع به او میداند مهندس سابق سازمان انرژی اتمی ایران بود که در تاسیسات ساخت سانتریفیوژ برای غنی سازی اورانیوم کار میکرد.. حدود ۱۵ سال پیش سازمان سیا به این مهندس که در یک کنفرانس علمی خارج از کشور شرکت کرده بود، پیشنهاد همکاری و پول داد. او هم پیشنهاد را قبول کرد، به شرطی که سازمان سیا ترتیبی دهد او در رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه MIT در مقطع دکتری تحصیل کند. همینطور هم شد، و حال آن شخص بی سر و صدا در آمریکا بعد از فارغ التحصیلی زندگی میکند. تمامی آن ماجرا در این مقاله شرح داده شده است.
در مقاله انگلیسی دیگری که در فوریه ۲۰۱۹ منتشر شد نگارنده با اسناد معتبر هشدار داد که دولت ترامپ با گروههای تجزیه طلب ایرانی -- چه تحت عنوان "ایران فدرال" و چه تجزیه طلبی صریح -- ارتباطات تنگاتنگی دارد، و این گروه ها برای خود در واشنگتن لابیگر استخدام کرده اند، نظیر آنچه که فرقه مجاهدین سالهاست که در واشنگتن انجام میدهد. این مقاله انعکاس بسیاری وسیعی داشت بطوریکه مدیر بنیاد به اصطلاح دفاع از دموکراسی ها، یکی از سرسختترین مخالفان برجام و لابی درجه اول اسرائیل، مارک دابوویتز، و کارمندان ایرانی آن، از سعید قاسمینژاد گرفته تا علیرضا نادر و دیگران به فحاشی به نگارنده پرداختند، چون مقاله، علاوه بر نشان دادن وجود ارتباط بین تجزیه طلبان و دولت ترامپ، همچنین نشان داد که فرقه مجاهدین نیز بطور پنهانی با برخی از این ایرانیان در تماس و تبادل آرا بوده است.
برخی از این آقایان و خانمها ظاهراً طرفدار "ایران فدرال" هستند و فدرالیسم را تنها راه حل پایان دادن ظلم به اقوام مختلف ایران میدانند. برخی دیگر صریح تر صحبت نموده، و خواهان جدائی از ایران هستند. برخی حتی به جعل تاریخ پرداخته و اصولا منکر وجود کشور باستانی به نام ایران و یا پرشیا هستند، با این هدف که بتوانند ادعا کنند که "سرزمین مادری" آنها بطور "غیر طبیعی" قسمتی از ایران است. این در حالی است که همه ایران متعلق به همه مردمان ایران است، و هیچ گروه یا قومی حق ندارد قسمتی از ایران را منحصر به قوم خود بداند، که در این صورت چیزی به جز نژاد پرستی نخواهد بود.
امید تجزیه طلبان این است که غرب پس از حمله مستقیم به افغانستان، عراق، و لیبی؛ حمله عربستان سعودی به یمن با کمک متحدان مرتجع عرب خود و همچنین آمریکا، بریتانیا و فرانسه، و دخالت مستقیم و غیر مستقیم غرب و متحدان آن در منطقه، یعنی عربستان سعودی، اسرائیل، قطر، امارات، اردن و ترکیه، در سوریه سرانجام به سراغ کشور ما خواهند آمد که یا با حمله نظامی اقدام به تغییر رژیم و یا "رژیم چنج" کند، و یا در جنگ بزرگی که در تحت آن شرایط به وجود خواهد آمد، از فرصت استفاده نموده و خواهان جدائی "اقلیم" خود از ایران شوند. اینکه آیا شکست سخت آمریکا در خاورمیانه و تمایل آن به خروج از این ناحیه تغییری در تفکر یا آرزویهای این تجزیه طلبان بوجود خواهد آورد هنوز روشن نیست. برخی دیگر امیدوارند که با تحریمهای اقتصادی کمر شکن بر ضدّ مردم فرصت تازهای نصیب آنها شود. ظلم و ستم حاکمیت به همه مردم ایران نیز مزید بر علت شده است و جدأیی خواهان و تجزیه طلبان از آن بعنوان بهانه خود استفاده میکنند.
در این میان بی بی سی، صدای آمریکا، سعودی [ایران] اینترنشنال، "منو تو"، و رادیو فردا نیز نقش همیشگی خودرا در ایجاد تفرقه در ایران ایفا میکنند. برنامه "پرگار" بی بی سی، بعنوان مثال، برنامهای را پخش نمود تحت عنوان "هویت طلبی مردم آذربایجان" که در آن سیمین صبری، سخنگوی "اتحاد ملی دمکراتیک آذربایجان جنوبی" -- که کّل "تشکیلات" آن به یک وبسایت و چند نفر مانند خود او محدود میشود -- و صالح کامرانی وکیل آذربایجانی و فعال به اصطلاح "حرکت ملی آذربایجان جنوبی" شرکت داشتند. کامرانی حتی تهران را یک شهر "عمدتاً ترک" میداند، و لابد اگر احساس شرمندگی نکند، خواهان الحاق آن به "آذربایجان جنوبی" خواهد شد. کمتر کسی وجود دارد که نداند "آذربایجان جنوبی" اسم رمز چه چیزی است، و یا وقتی از "ملت" آذربایجان صحبت میشود، مقصود چیست. صدای آمریکا و رادیو فردا هم بلندگوی تجزیه طلبان و "فدرالیست ها" شده اند.
پنج سال قبل نگارنده در مقاله مفصلی شرایط منطقه خاورمیانه و تلاش غرب و متحدان منطقهای خود، به همراه تجزیه طلبان به ظاهر ایرانی، را توضیح داد، و اسناد معتبر آنرا در دسترس عموم قرار داد. با بدتر شدن شرایط داخلی ایران و شکست سیاستهای نظام ولایت فقیه به همراه تحریمهای اقتصادی آمریکا، در حالیکه جنبش مسالمت آمیز و اعتراضی مردم در داخل کشور نیرومندتر میشود، برخی از فرصت طلبان به جای اینکه برای اتحاد مردم بکوشند، دست به اقداماتی زده اند که بر ضد ایران و یکپارچگی آن میباشد. یکی از مهمترین اقدامات این فرصت طلبان، تلاش برای مشروعیت دادن به بحث درباره تجزیه کشور، خواه بطور صریح، و خواه بطور پوشیده در قالب کلماتی نظیر "نظام فدرال،" و یا "ملتهای ایرانی" هستند. به گمان نگارنده این تلاش با هماهنگی و پشتیبانی دشمنان ایران صورت میگیرد، و هر کسی که آگاهانه از اینگونه اقدامات پشتیبانی کند به ایران و ایرانیان خیانت کرده است. هدف مقاله کنونی بحث درباره تجزیه طلبان میباشد.
تلویزیون سعودی [ایران] اینترنشنال و تجزیه طلبان
تلویزیون سعودی [ایران] اینترنشنال، که با سرمایه سرمایه داران عربستان که دارای ارتباط تنگاتنگ با رژیم فاشیستی آن کشور میباشند، برای پخش پروپاگاندای آن رژیم در ایران تاسیس شده، و سردبیران آن اشخاصی نظیر مرتضی کاظمیان و علی اصغر رمضان پور میباشند، تیول تجزیه طلبان و "فدرالیست"ها میباشد. البته، این جای شگفتی ندارد، چون اصولا این تلویزیون، با هزینه سنگین ولی بدون کوچکترین منبع درامد، برای اینگونه اهداف بوجود آماده است. چون شرکت کنندگان در برنامههای این تلویزیون پول خوبی نیز دریافت میکنند، حتی خیلیها که ادعای میهندوستی دارند نیز در برنامههای این تلویزیون شرکت میکنند.
ماه جولای گذشته تلویزیون سعودی [ایران] اینترنشنال برنامهای داشت درباره اعتراضات مشروع مردم خوزستان به بی آبی و کم آبی. بحث منحرف شد و به اقوام ایرانی رسید، و خانم سیما ثابت مجری برنامه اول ادعا نمود که، "چسب به هم پیوستن استانهای ایران به هم وجود ندارد." به عبارت دیگر این مجری که نان سرمایه داران عربستان را که رابطه مستقیم با رژیم عربستان دارند را میخورد، ادعا دارد که استانهای ایران هیچگونه همبستگی با یکدیگر ندارند، که لابد در نتیجه ایران از هم خواهد پاشید، و بدین ترتیب با یک جمله از هفت هزار سال تاریخ ایران که این سرزمین را حفظ کرده چشم پوشی کرد. او بعد از خانم آسیه امینی راجع به تجزیه ایران پرسید، و خانم امینی تاسف خورد که چرا صحبت کردن درباره تجزیه ایران تابو شده است، و با قیافه ای "روشنفکرانه" چنین پاسخ داد،
"سوال بسیار مهم و حساسی هستش خانم ثابت، ولی شاید جوابش را نشه امروز داد [چرا؟ جرات ندارید، یا خجالت میکشید؟] ولی مساله مهم تابو کردن این مساله تجزیه هم [که] خودش یکی از هنرهایی بوده که در طول زمان رخ داده، یعنی اینکه شما میبینید مثلا در اروپا حتی اگر مساله اختلافات مرزی بین دو کشور بوجود آید، میشینن، علمای جمع میشینن درباره این موضوع بحث میکنند، مساله جدا شدن اگر پیش میآید میشینن بحث میکنن، به رای گذاشته میشه، و اینجاست که بحث ناسیونالیسم و بحث تقسیم شدن کشور الان یک مساله تابو است."
نگارنده مطمئن نیست که خانم امنینی واقعا میفهمید چه میگوید. ولی اگر میفهمید، ظاهرا او میخواهد تابوی بحث درباره تجزیه یک کشور هفت هزار ساله، همان کشوری که خود و هفت جٔد او در آنجا متولد شده، بزرگ شده، و از منابع و امکانات آن سرزمین زرخیز بهره برده اند، را بشکند. به این میگویند "روشنفکری" و "میهندوستی" مدرن.
ملی نماهای قلابی و سو استفاده از دکتر محمد مصدق
سه نفر که ادعا دارند رهبران "سازمانهای خارج از کشور جبهه ملی ایران" هستند -- خوانندگان گرامی دقت کنند: نه یک سازمان، بلکه سازمانها -- در بیانیهای "با افتخار" اعلام کردند که با گروه دیگری به نام "نقشه راه برای دموکراسی در ایران" اتحاد کرده اند تا ایران را نجات دهند. ولی طرحی را که برای "نجات" ایران مطرح کرده بودند، اگر روزی اجرا شود به تجزیه ایران خواهد انجامید. برای نگارنده این موضوع اصلا جای تعجب ندارد. در حالیکه زنده یاد دکتر مصدق مخالف سرسخت مداخله کشبورهای خارجی در امور داخلی ایران بود، یکی از سه نفر ادعائی، به شدت از حمله امپریالیستی پیمان ناتو به لیبی حمایت کرد، حملهای که لیبی را عملا ویران و تجزیه نمود بطوریکه در حال حاضر دارای دو دولت است، و دستکم سه گروه تروریستی در آنجا پایگاه دارند. همان شخص به محض اینکه فردی کوچکترین انتقادی به سیاستهای دولت آمریکا، بخصوص در رابطه با خاورمیانه را مطرح کند، بلافاصله به او برچسب "آمریکا-ستیز" میدهد. کورش زعیم، که ظاهرا از رهبران "جبهه ملی ششم" در داخل ایران است نامهای امضا کرده بود که در آن از آقای جو بایدن خواسته شده بود که تحریمهای اقتصادی دانالد ترامپ علیه ایران را ادامه دهد.
نگارنده هیچگونه آشنایی با گروه موسوم به "نقشه راه" ندارد. جستجوی او در گوگل، چه فارسی و چه انگلیسی حتی یک وبسایت با این نام را پیدا نکرد. ولی محل نزاع این نیست. نه اینگروه و نه متحد آن، "سازمانهای خارج از کشور جبهه ملی ایران،" کوچکترین پایگاه اجتماعی در ایران ندارند. خواننده گرامی ممکن است که بپرسد، "اگر این چنین است، پس اصلا چرا باید آنها را بزرگ کرد؟" دلیل آن، همانطور که نگارنده در صفحه فیسبوک خود نوشت، سو استفاده اینها از نام و اعتبار زنده یاد دکتر محمد مصدق است، که در پشت آن بزرگمرد پنهان شده و نسخههای ضد ملی به نام "میلیون" میپیچند.
برای اینکه خوانندگان گرامی با ماهیت شرکت کنندگان در این "اتحاد" آشنا شوند، باید نگاهی انداخت به دیگر امضا کنندگان آن بیانیه کذایی. امضا کنندگان عبارت بودند از یک نفر از "جبهه مردم بلوچستان،" که قبلا کوشیده بود که تروریسم گروههای تروریست بلوچ را توجیه کند. اینکه هدف "جبهه مردم بلوچستان" چیست را نگارنده آگاه نیست. نفر دوم فردی از "خیزش ملی ترکمن صحرا" میباشد، که به نظر نمیرسد با توجه به نام آن، بخصوص "ملی،" ماهیت آن نیازی به توضیح داشته باشد. این "خیزش ملی" فقط دارای یک صفحه در فیسبوک میباشد. نفر سوم از "حزب لرستان و بختیاری" است. در بالای وبسایت این "حزب" گفته میشود، "برای لرستان آزاد" که معمولا معنی آن لرستان مستقل است. در ضمن بنیانگزاران این "حزب" معتقد به وجود "لرستان بزرگ،" یا "لرستانات" مرکب از لرستان، بختیاری، کهگیلویه، و بویر احمد میباشند. لابد وقتی لرستان آزاد شد، نوبت لرستانات خواهد رسید. نفر چهارم از "کانون فرهنگی آذربایجان" است که نگارنده هرچه در اینترنت گشت، از او بجز نوشتههایی در مدح زبان ترکی که شدیدا بوی "پان ترکیستی" هم میدهند چیز دیگری نیافت. بقیه امضا کنندگان بی اهمیت تر از آنند که نگارنده حتی یک چند کلمه در توصیف آنها بنویسد.
متنی که این "اتحاد" منتشر کرده است آنقدر تهوع آور است که نگارنده مایل نیست با بحث درباره آن به آن اهمیت بدهد، و فقط به سه نکته در آن اشاره میکند:
اول، بیانیه راجع به "دولتهای استانی" صحبت میکند. این بی دانشهای سیاسی ظاهرا هنوز نمیدانند که "دولت" فقط در رابطه با "ملت" قابل تعریف است، و بدون ملت، دولت معنی ندارد. به عبارت دیگر این اتحاد "بزرگ" و "سترگ" که قرار است ایران را "نجات" دهد، معتقد است که ایران از ملتهای گوناگون تشکیل شده است -- که دروغ محض است -- و راه "نجات" آن بازکردن درب برای تجزیه آن است.
دوم، بیانیه درباره "آموزش به زبان محلی" صحبت میکند. اگر بیانیه پیشنهاد میکرد "آموزش زبان محلی،" هیچ انسان عاقلی با آن مخالفت نمیکرد. در همین آمریکا هم در، بعنوان مثال، کالیفرنیا، دانش آموزان از دوران دبستان میتوانند زبان دیگری به غیر از زبان انگلیسی که زبان رسمی آموزش است را بیاموزند، و فرزندان نگارنده چون در کالیفرنیا لاتین تبار بسیار زیاد هستند، زبان اسپانیایی را انتخاب کردند. ولی وقتی راجع به "آموزش به زبان محلی" صحبت میکنیم، به عبارت دیگر آن "به" ظاهرا ناچیز را میاندازیم وسط، ناگهان همه چیز تغییر میکند. آموزش به زبان محلی یعنی کل آموزش از دبستان تا دانشگاه به زبان محلی، که بدین معنی است که فارسی، که مانند حلقه زنجیری است که اقوام را به هم وصل میکند، دیگر زبان رسمی نیست. اینکه بیانیه میگوید "با خرج دولت استانی" برای رد گم کردن است که احدئ گول آنرا نمیخورد.
سوم، بیانیه از مدل آلمان فدرال صحبت میکند. ظاهرا "نجات دهندگان" ایران به خود زحمت نداده اند که تاریخ آلمان را مطالعه کنند. همانطور که تاریخ نشان میدهد، مجموعهای از دوک نشینهای کوچک و بزرگ در ناحیهای که اکنون آلمان نامیده میشود، بدور هم جمع شدند و آلمان کنونی را تشکیل دادند. به زبان دیگر، آلمان کشور واحدی نبود که بعد تبدیل به نظام فدرال شود. در همین آمریکا نیز، در ابتدا فقط ۱۳ ایالت اعلامیه استقلال را امضا کردند، و ایالتهای دیگر بعدها یا به آن پیوستند، یا مانند لوییزیانا و آلاسکا توسط دولت از فرانسه و روسیه خریداری شدند، و یا با جنگ از مکزیک جدا شدند که کالیفرنیا و تکزاس دو نمونه آن هستند. در عین حال، نظام فدرال آمریکا اصلا بر اساس قومیت نیست.
با وجودی که معانی چنین مفاهیمی که در آن بیانیه کذایی وجود دارند اظهرمن الشمس هستند، این گروه سه نفره "رهبری" انکار میکنند که حتی خواهان نظام فدرال در ایران هستند. شورای مرکزی جبهه ملی ایران [جبهه پنجم] که در ایران است، بیانیهای قاطع در محکومیت این ملیگراهای قلابی منتشر کرد. در بخشی از آن گفته شده است:
"یاد آوری می کنیم که جبهه ملی ایران به صیانت از یک پارچگی ایران زمین و حفظ تمامیت ارضی و تاکید بر بهره گیری از زبان ملی و فاخر فارسی به عنوان زبان رسمی و مشترک همه ایرانیان عمیقا باورمند است. اما در عین حال ما به لزوم رفع هرگونه تبعیض قومی و دینی در این سرزمین و ضرورت صرف کردن منابع و امکانات کشور بین مناطق مختلف بدون تبعیض و تاکید بر تصدی مقامات شهر ها و استان ها توسط ساکنان آن نواحی، و احترام به گویش ها و آداب و سنن همه اقوام ایرانی اعتقاد کامل داریم.
ما امروز و در شرایط نا هنجار کنونی، مشکلات اصلی جامعه ایران را تنها در اثر فقدان آزادی و استقلال و نبود حاکمیت ملی می دانیم. ما هر نوع اندیشه و برنامه ریزی را که فکر جداسازی مناطق و اقوام و استان های کشور را به ذهن متبادر سازد مردود دانسته و مطابق با منافع و کیان ملی این وطن نمی دانیم."
نگارنده فقط یک جمله که در صفحه فیسبوک خود راجع به این موضوع نوشت را اضافه میکند: "دکتر مصدق کجایی تا ببینی آنهایی که ادعای دنباله روی از تو را دارند چه میکنند؟"
تئوری " به تجزیه کشورها کسی اعتراضی نکرد"
راه دیگری که برخی آگاهانه و یا فقط به صرف مطرح بودن انتخاب کرده اند و ترویج میکنند، "عادی" جلوه دادن مساله تجزیه یک کشور است، که گویی مردم در حال تصمیم گیری برای شام و نهار هستند، و انتخاب آنها زیاد فرقی در مساله ایجاد نمیکند.
بعد از تنشهای اخیر میان ایران و جمهوری آذربایجان مقالات تحلیلی بسیاری درباره این موضوع منتشر شد. در امیلی که یکی از دوستان برای نگارنده فرستاده بود، شخصی درباره یکی از چنین مقالاتی که، بسیار خوب بود، اظهار نظر کرده بود و به بحث درباره موضوع تجزیه کشورها پرداخته بود که نه تنها واقعا عجیب بود، بلکه از تمایلات واقعی این شخص خبر میداد. اگر این فرد شخص عادی بود، چنین گفتاری اهمیت نداشت، ولی او دائما اینجا و آنجا ظاهر میشود، و بعنوان کارشناس به ابراز نظر میپردازد، و در گذشته نیز مواضع بسیار مخربی درباره ایران و کل خاورمیانه داشته است. هدف این قسمت از این مقاله بحث درباره ادعاهای این شخص است، با این امید که اگر این توهمات و ادعاهای بی اساس در جایی عمومی مطرح شد، شنونده آگاه باشد که این شخص از کجا میآید. آقای "تئوریسین" در ایمیل خود چنین نوشته بود،
"تا جنگ جهانی دوم فقط ۴۵ کشوروجود رسمی داشتند. امروز بالای ۲۰۰ کشور. روزی تمام منطقه عربی خاور میانه در دل امپراتوری غثمانی بود. امروز بیش از ده کشور از دل آن بیرون آمده. ۱۷۵ سال قبل بخش بزرگی از مناطق قفقاز و آسیای میانه زیر کنترل دولت ایران بود. روسیه تزاری آنها را گرفت و ۱۵۰ سال بعد آنها هم به کشورهای مستقل بدل شدند و اتحاد جماهیر شوری به ۱۵ کشور تقسیم شد. کسی اعتراضی نکرد و همه آنها هم به رسمیت شناخته شده اند. این روند باز هم می تواند ادامه یابد. آلمان بعد از جنگ جهانی دوم به دو کشور تقسیم شد و ۴۵ سال بعد دو باره یکی شد. در جنگ جهانی اول بخش هایی ازخاک اروپا را برای همیشه از دست داد. هیتلر زورش را زد که امپراتوری روم (رایش سوم) را زنده کند. در خاک مدفون شد. کسی اعتراضی نکرد و مردمان همه کشورها خوشحال شدند. یهودیان چهار هزار سال قبل در منطقه فلسطین خانه و کاشانه و دولت داشتند. همه را ازدست دادند اما سال ۱۹۴۸ آنرا پس گرفتند. اما جنگ شد و جنگ ادامه یافته است. همین گونه اتفاق ممکن است روزی برای کره ای ها بیفتد. "
این جناب به جنگ در بالکان اشاره نکرد که در آن دهها هزار نفر انسان بی گناه جان خودرا از دست دادند. لابد برای آن جنگها توضیحی ندارد و با "تئوری" او هماهنگ نیست! چندین نکته درباره افاضات این جناب قابل تعمق است:
اول، اینکه تعداد کشورهای جهان از بعد از جنگ دوم جهانی افزایش بسیاری یافته رابطه مهمی با مساله تجزیه کشورها ندارد. اکثریت بزرگ این کشورها مستعمره قدرتهای غربی - فرانسه، بریتانیا، پرتقال، بلژیک، و هلند -- بودند که بعد از جنگ دوم جهانی به استقلال رسیدند. کافی است، بعنوان مثال، به قاره آفریقا و یا شرق آسیا نظری انداخته شود، و تعداد کشورهای آنها قبل از جنگ دوم جهانی و بعد از آن که استقلال یافته بودند با هم مقایسه شوند. هند، بعنوان مثال، که یکی از قدرتهای بزرگ جهان است در ۱۹۴۷ استقلال یافت. مهمترین دلیل افزایش کشورها همین موضوع میباشد. ولی، تجزیه هند در ابتدا به دو کشور هند و پاکستان، که بعد بنگلادش هم به آن اضافه شد، باعث چندین جنگ بزرگ شده است که در آن صدها هزار انسان بی گناه جان خود را از دست دادند. این تجزیه همچنین دلیل مهمی برای تجهیز هند و پاکستان به سلاح هستهای است، چون تنش دایمی بین دو کشور وجود دارد.
دوم، سقوط امپراطوری عثمانی و تصرف مناطق تحت کنترل آن توسط فرانسه و بریتانیا منجر به ایجاد کشورهایی در خاورمیانه شد که مصنوعی هستند، و به همین دلیل همیشه این منطقه یکی از مراکز بی ثبات جهان بوده است. نگاهی بیندازیم به این منطقه: لبنان کشوری است مصنوعی که همیشه بطور تاریخی قسمتی از سوریه بوده است. اردن، اسرائیل و فلسطین که نیازی به توضیح ندارند. یمن شمالی و جنوبی بارها با یکدیگر به جنگ رفتند؛ بعد با هم متحد شدند، و حال امارات متحده میکوشد یمن جنوبی را دوباره از قسمت شمالی آن جدا کند. کشوری به نام کویت در طول کل تاریخ تا قبل از ۱۹۶۱ وجود نداشت و بخشی از عراق بود، و امپراطوری بریتانیا آنرا تبدیل به کشوری مصنوعی نمود که باعث جنگ ۱۹۹۱-۱۹۹۰ در آنجا شد. هیچکدام از شیخ نشینهای عرب خلیج فارس بطور تاریخی کشور نبودند، ولی چون در هر ناحیه یک قبیلهٔ عرب به بریتانیا خوش خدمتی کرد، آن کشور به آنها با بوجود آوردن کشورهای مصنوعی پاداش داد، که آن منطقه نیز مملوّ از تنش است، بین قطر و بقیه؛ بین بحرین و ایران که بحرین بخشی از ایران بود، و بین عربستان و یمن. اینها همگی منجر به انواع و اقسام جنگها و کشته شدن صدها هزار نفر شده اند.
سوم، از ۱۵ کشوری که بعد از سقوط شوروی ایجاد شدند، چند کشور ثبات و صلح دائم داشته اند؟ نگاهی بیندازیم به این کشور ها:
در آسیای مرکزی :جنگ داخلی در تاجیکستان بین سالهای ۱۹۹۲ و ۱۹۹۷؛ جنگ داخلی در قرقیزستان در سال ۲۰۱۰؛ جنگ بین نیروهای دولت و مخالفان دولت تاجیکستان بین سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۵؛ جنگ کنونی بین قرقیزستان و تاجیکستان.
در قفقاز شمالی: جنگهای قومی در استیا-الانیا در سال ۱۹۹۲؛ اولین جنگ در چچنیا بین سالهای ۱۹۹۴ و ۱۹۹۶؛ جنگ داغستان در سال ۱۹۹۹؛ جنگ دوم در چچنیا بین سالهای ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰؛ جنگ تجزیه طلبان در چچنیا بین سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۹؛ جنگ تجزیه طلبان در جمهوری خود مختار اینگوش بین سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۱۵.
در قفقاز جنوبی: جنگ اول در منطقه قره باغ و نخجوان بین سالهای ۱۹۸۸ و ۱۹۹۴، و جنگ دوم در سال ۲۰۲۰؛ جنگ تجزیه طلبان در استیای جنوبی بین سالهای ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲؛ جنگ داخلی در گرجستان بین سالهای ۱۹۹۱ و ۱۹۹۳؛ جنگ در آبخازیا بین سالهای ۱۹۹۲ و ۱۹۹۳، و دوباره در سال ۱۹۹۸؛ جنگ در قره باغ از ۱۹۹۴ تا کنون؛ جنگ بین گرجستان و روسیه در سال ۲۰۰۸؛ جانگ بین آذربایجان و ارمنستان در سال ۲۰۱۶، و دوباره در سالهای ۲۰۲۱--۲۰۲۰.
در اروپا: جنگ در مولداوی بین سالهای ۱۹۹۰ و ۱۹۹۲؛ جنگ بین روسیه و اوکراین.
چهارم، کوششهای جنگ طلبانه و فاشیستی هیتلر ربطی به مساله تجزیه کشورها ندارد. افاضات این جناب درباره چگونگی تاسیس اسرائیل رسوا تر از آن است که نیاز به بحث داشته باشد؛ تاریخ آن از اواخر قرن ۱۹ را کمتر کسی نمیداند. تجزیه آلمان باعث بی ثباتی دائم در آن ناحیه شد، و بحران برلین، و حضور نیروهای عظیمی از پیمانهای ورشو و ناتو در آلمان غربی و شرقی آن ناحیه را تبدیل به یکی از خطرناکترین نواحی جهان نمود.
پنجم، همانطور که ملاحظه شد، بخاطر همه این جداییها و تجزیهها تعداد زیادی جنگ روی داده است، صدها هزار نفر کشته شده، و ویرانیهای حاصل از آنها غیر قابل توصیف است. با این وجود، این "عقل کل" میگوید، "کسی اعتراض نکرد." لابد این جناب مردم آن کشورها را "کسی" نمیداند، و همه اینها را بصورت مداخله به اصطلاح بشر دوستانه میبیند که از آن در گذشته حمایت کرده است.
کلام پایانی
ده ها سال است که در غرب رویاهای تجزیه خاورمیانه بر اساس استفاده از تنوع قومی و مذهبی آن وجود دارند، و حتی نقشه خیالی آنرا نیز منتشر نموده اند. کمتر فعال سیاسی آشنا با غرب وجود دارد که با پیشنهاد و "پیش بینی" برنارد لوئیس، استاد دانشگاه پرینستن و مأمور سابق سازمان جاسوسی ام ای ۶ بریتانیا، که هم از حمله به عراق حمایت نمود و هم "پیش بینی" نمود که جمهوری اسلامی در ۲۲ اوت ۲۰۰۶ با سلاح هستهای به اسرائیل حمله خواهد نمود، برای تجزیه ایران و تمامی خاورمیانه آشنا نباشد. در سال ۲۰۰۶ نقشه "کامل تری" از کّل خاورمیانه منتشر شد که در ان تمامی کشورهای کوچکتر نشان داده میشدند. طرح آقای اودد ینون برای گسترش اسرائیل کنونی که لازمه آن تجزیه برخی از کشورهای خاورمیانه میباشد نیز برای فعالان سیاسی کاملا شناخته شده است.
مهمترین گروه تجزیه طلب کرد در ایران حزب دموکرات کردستان ایران است که مصطفی هجری، رهبر آن، همیشه از "ملت" کرد نام میبرد، بارها از اسرائیل تقاضای کمک کرده، و از کردستان ایران به عنوان "مناطق اشغالی" یاد کرده است، اگرچه همیشه ادعا میکند که خواهان نظام فدرال در ایران است. او در ۱۴ شهریور ۱۳۹۰، در اوج حملات پیمان ناتو به لیبی از غرب خواست تا کردستان ایران را منطقه پرواز ممنوع اعلام کند تا تروریستهای او بتوانند آزادانه فعالیت کنند. در ۱۷ فروردین ۱۳۹۱ هجری بار دیگر خواستار ایجاد منطقه ی پرواز ممنوع در کردستان ایران شد. او در سال ۲۰۱۵ نیز به واشنگتن مسافرت نمود و در آنجا با اعضای کمیته روابط خارجی سنای آمریکا نیز دیدار نمود. گفته شد که از ایشان "استقبال گرمی" نیز در واشنگتن شد "چونکه ایشان جزو اپوزیسیون برانداز است" و بنا بر این واضح است که مورد استقبال راست افراطی، نئوکانها و سناتورهای طرفدار اسرائیل قرار میگیرد. همچنین سند محکم و فیلم معتبری وجود دارد که نشان میداد کماندوهای اسراییلی در حال دادن تعلیمات نظامی به متجاوز از ۱۰۰ "پیشمرگه"های کرد در کردستان عراق در سال ۲۰۱۵ بودند.
ولی حزب دموکرات کردستان ایران تنها گروهی نیست که چنین رویاهایی دارد. ویکیلیکس سندی را منتشر نمود که نشان میداد کنسولهای سفارت آمریکا در کویت با شخصی بنام خلیل دلاوی (با نام مستعار عبدالخالق دلاوی) که خودرا عضو "حزب همبستگی دمکراتیک اهواز" معرفی نموده بود در ۲۷ اوت ۲۰۰۶ دیدار کرده بودند. دلاوی به سفارت آمریکا گفته بود که هدف نهایی گروه او استقلال از ایران و تشکیل یک دولت مستقل میباشد. او همچنین ادعا کرده بود که دولت کویت نیز به این موضوع علاقه نشان داده است. دلاوی از سفارت آمریکا تقاضای پول برای تأسیس یک شبکه ماهوارهای به زبان عربی برای مردم خوزستان نمود. ارزیابی کارکنان سفارت آمریکا از او این بود که ایشان به خود اهمیت زیادی میدهد، و خودرا بسیار مهم جلوه میدهد. همچنین با وجودی که دلاوی ادعا میکند که با ایران و خوزستان در ارتباط نزدیک است، کارکنان سفارت در تلگرام خود به وزارت خارجه آمریکا نوشته اند که اطلاعاتی که دلاوی دارد همان هایی هستند که در وبسایتهای گروههای مختلف اپوزیسیون نیز وجود دارند. سند سفارت که توسط ویکیلیکس منتشر شد همچنین میگوید که دلاوی راجع به "جنبش ملی آزادیبخش اهواز" که در کانادا میباشد و توسط یک پدر و پسر، حسین و هاشم طالقانی، گردانده میشوند نیز صحبت کرد. ظاهراً برای بی اعتبار نمودن آنها دلاوی به سفارت گفته بود که آن پدر و پسر "بعثی" هستند. این سند راجع به گروههای دیگر تجزیه طلب، که همگی آنها در خارج از ایران بوده، نیز بحث میکند.
بعد از حمله گروه تروریستی الاهواز به یک رژه نظامی در شهر اهواز در ۳۱ شهریور ۱۳۹۷ و به شهادت رساندن ۲۵ نفر از هموطنان ما، از جمله یک کودک چهار ساله، تلویزیون سعودی [ایران] اینترنشنال بلافاصله با یعقوب حرالتسطری نماینده گروه تروریستی الاهواز مصاحبه کرد که در آن او مسئولیت گروه خودرا را برای حمله قبول نمود.
به گمان نگارنده تمامی این تلاشها شکست خواهد خورد. در ایران دموکراتیک و یکپارچه آینده همه شهروندان مستقل از جنسیت، قومیت، و یا عقاید و اعتقادات برابر خواهند بود، و ایران یکپارچه همچنان به راه خود در تاریخ ادامه خواهد داد. مرحوم خلیل ملکی جمله معروفی دارد که میگوید، "انسان تنها بدان سبب که پایداری میکند، جاودان خواهد بود. " با اندکی تغییر درباره ایران هم میتوان چنین گفت: ایران تنها بدان سبب که پایداری میکند، جاودان خواهد بود.
صفحه فیسبوک نگارنده:
https://www.facebook.com/profile.php?id=100007516907764
منبع: خبرنامه گویا