مهندس عباس امیر انتظام
سال هاست به خصوص در زندان فکر کرده و می کنم، دلایل اینکه هر روز ما از دنیای متمدن ، مرفه و پیشرفته عقب تر می رویم چیست؟
ما که کشور ثروتمندی داریم.
ما که مردمی باهوش داریم و بدون هیچ خودخواهی و بزرگ نمائی ، نرخ هوش و ذکاوت دانشجویان و جوانان ما در سطح بالائی در جهان قرار دارد و به همین دلیل در هر مدت زمانی کشورهای صاحب قدرت مسئله ای را میافرینند تا زندگی بر جوان ما تنگ شود و کارد به استخوان شان بخورد، جلای وطن کنند و خانه و کاشانه را ترک نمایند و به دیار غربت بروند و بعد از مدتی مغز و وجودشان را در اختیار آن کشورها قرار دهند. (ما بزرگترین رقم فرار مغزها را داریم)به خاطر دارم که جیمز بیکر وزیر خارجه اسبق امریکا مقاله مفصلی نوشته بود و دو یا سه روز در روزنامه کیهان تهران چاپ می شد و من در زندان با دقت آن را می خواندم.
ایشان نوشته بود که کشور امریکا در 200 و اندی سال از به وجود آمدنش توسط مغزهای برجسته ملت های کره زمین که هر کدام به دلایلی از کشورشان مهاجرت کرده بودند ساخته شده است. این مقاله صادقانه ، رمز موفقیت امریکا را نشان می داد.
از نیمه قرن بیستم تاکنون ما شاهد حوادث متفاوتی بودیم که باعث مهاجرت نزدیک به 2 میلیون نفر، بخصوص از جوانان ما به آن کشورها شده است. تعداد زیادی از اساتید دانشگاه ها در امریکا ، کانادا، اروپا و استرالیا ایرانی اند و باعث افتخار ایران هستند.
وقتی به این فرزندان عزیز و افتخار آفرین ایران نگاه می کنم دلم برای ایران می گیرد و در مقابل "ایران" احساس شرمساری می کنم. ما لیاقت حفظ و نگهداری این فرزندان خلف ایران را نداشتیم و آن ها را آواره دور جهان کردیم ، در حالیکه "ایران" به وجود نازنین فرزندان خود بیشتر احتیاج دارد.
جای جای ایران به فرد فرد این عزیزان احتیاج دارد تا مشکلاتش را حل کنند و ایران را به سوی پیشرفت و تعالی هدایت نمایند.
یک فارغ التحصیل مهندس کشاورزی را می شناسم که با زحمات فراوان خودش را به اروپا رسانید و مادر پیرش را تنها گذاشت. این مهندس جوان بیش از 3 سال ، بدترین رفتارها حتی زندان را ( به دلیل اینکه بدون ویزا از ایران فرار کرده بود) تحمل کرد تا امروز که کار حمل بار را در یک شرکت انجام می دهد و لطمات فراوانی را که به جسم و جانش وارد شده تحمل می کند. آیا نمی شد بیابان های خشک را توسط او و مهندسین کشاورزی مانند او آباد کرد؟
دوست عزیز و مهندس متخصص نفتی را می شناسم که سال هاست از ایران مهاجرت کرده و در یکی از کشورهای اروپائی " نانوائی" باز کرده و زندگی خانواده اش را می گذراند.
"ایران" هزینه سنگینی را برای زندگی و تحصیلات او پرداخته است و او که می توانست در صنعت نفت ایران اجرا کننده ای دلسوز و با دانش باشد، به کار نانوائی پرداخته است.
یکی از دردناک ترین واقعیت ها را باز هم می نویسم شاید بر دل و روح کسانی که به آوارگی این نام آوران تاریخ ما کمک کرده اند به عنوان یک ایرانی و یک انسان تاثیر گذارد.
در سال 1375 در زندان کوچکی در فرمانیه تهران بودم و به من اجازه دادند رادیوی کوچکی داشته باشم.
رادیو کانادا از استیضاح نخست وزیر کانادا برای پذیرش 32 هزار ایرانی در کانادا خبر می داد.
نخست وزیر کانادا گفت: اگر ملت کانادا می خواست این 32 هزار تحصیل کرده ایرانی را از ملت کانادا تعلیم دهد بایستی:
1- چهل سال صرف این کار می کرد.
2- 300 میلیون دلار هزینه آن را می پرداخت.
مجلس کانادا به او رای اعتماد داد و استیضاح را پس گرفت.
این ها ذرات کوچکی از واقعیات زجر دهنده و دردناکی است که در تمام عمر شاهدش بودم و دلیل آن را عدم آگاهی خودم از کشورم و جهان می دانم. سعی کرده ام در طول عمر آن را جبران کرده و چیزی بیاموزم.
به امید روزی که همه به این مسائل بیندیشیم و قسمتی از اوقات خود را صرف مطالعه و شناخت ایران و جهان کنیم.
عباس امیرانتظام
10 خرداد 1389
تهران، ایران
مقاله زیر در شماره ماه ژوئن مجله ایران در جهان منتشر گردیده است.