لوپوئن
کشور هر لحظه می تواند منفجر شود
رادیو فرنسه: "میریل دوتوی"، در مجله لوپوئن مطلب خود را با اشاره به ناامیدی عمیقی شروع می کند که ایران را یکسال پس از انتخاباتی که وی آنرا "دزدیده شده" می نامد، در بر گرفته است.او می نویسد شش ماه حضور دائم در خیابان و تظاهرات روزمره که در اعتراض به نتایج انتخابات صورت گرفت، در موقعیت احمدی نژاد تأثیری نداشت، برعکس در عرض چند ماه یک رژیم نظامی پلیسی به جای سیستم مذهبی پاگرفت.سرکوبی شدید حداقل در این لحظه اعتراضات را خفه کرد. خبرنگار لوپوئن به کشته شده 40 نفر در تظاهرات و هزاران زندانی از بین آنها، اشاره می کند و می نویسد در حال حاضر 800 زندانی در بازداشت به سر می برند و فعالان سیاسی عضو احزاب غیر قانونی به اعدام محکوم شده، به دار آویخته شده اند. رقمی که وی با استناد به سازمان عفو بین الملل، در این مورد ذکر می کند 112 نفر است. او همچنین از حضور 122 روزنامه نگار و وبلاگ نویس ایرانی در زندان می نویسد و از تعلیق 23 نشریه خبر می دهد. در دنباله به کنترل پیامک ها، هک کردن شبکه اینترنتی و سانسور اشاره می کند و بر افزایش دستگیریها در آستانه سالگرد انتخابات تأکید می نماید.
با این وجود می خوانیم که اگرچه تظاهرات ظاهراً سرکوب شده، اما علی اکبر خامنه ای رهبر انقلاب و محمود احمدی نژاد جنگ سیاسی را باخته اند و نتوانسته اند روح و قلب مردم را دوباره تسخیر کنند.
خبرنگار لوپوئن، آتش را زیر خاکستر احساس می کند. از این روست که می نویسد، کشور هر لحظه می تواند منفجر شود، کسی نمی داند کی و چگونه تب اوج می گیرد. ولی ایرانیها از یک چیز مطمئنند و آن اینست که بازگشت به گذشته ممکن نیست.
نویسنده که ایرانیان را مهمان نواز و تحصیلکرده معرفی می کند، شرح سفر خود را در گوشه و کنار ایران با این توضیح برای خوانندگان مجله شروع می کند که چگونه ایرانی ها پویائی باورنکردنی خود را ترک نکرده اند و همچنان تشنه زندگی هستند و شوخ طبعی فراوان خود را حفظ کرده اند.
تهران از نظر فرستاده ویژه لوپوئن با شب های آن توصیف می شود. شب هائی که جوانان تا پاسی از نیمه شب بیرون از خانه هستند و با احتیاط فراوان کنترل بسیجیان را دور می زنند و علیرغم محدودیت ها و بازداشت های احتمالی به کارشان ادامه می دهند.
در تهران بزرگ و امروزی که کتابخانه فوق مدرن آن بقول مسئولش، دومین کتابخانه جهان، بعد از کتابخانۀ فرانسوا میتران در فرانسه است، زنان و جوانان، تناقض زندگی واقعی را به نمایش می گذارند.
"میریل دوتوی"، خوانندگانش را پس از تهران به یزد می برد و در آنجا با زرتشتیان ایران آشنایشان می کند. او می نویسد، قلب ایران باستان در اینجا می زند. او همراه با مسئول مذهبی زرتشتیان به آتشکده می رود و تاریخ این مذهب را از زبان او شرح می دهد. در همین ارتباط بر قدرت فرهنگی ایران و پایداری آن در مقابل حمله و نفوذ طولانی شیعیان در تاریخ و پس از انقلاب اسلامی، تأکید می شود. تلاش ناموفق برای حذف نوروز بعنوان نمونه این مقاومت آورده می شود. نمونه دیگر انتخاب نام های اصیل ایرانی برای نوزادان است که نوعی مقاومت محسوب می گردد.
بعد از آن، همراه با نویسنده از یزد به شیراز می رویم، بر سر قبر حافظ حضور می یابیم، فال حافظ می گیریم و به دانشگاه مجهز نزدیک به آن می رویم که دختران 60 درصد از دانشجو یان آن را تشکیل می دهند. آنچه که در شیراز نیز نظر این خبرنگار را به خود جلب کرده است، تضاد جوانان با آموخته های دینی است که در طرز لباس پوشیدن، سلیقه ها، انتخاب موزیک و یا ماشین های مدرنشان، نمایانگر است. لبریز شدن کاسه صبر مردم در این شهر آشکار است. آنها بدون پرده پوشی حرف می زنند. نویسنده از عطش مردم برای گفتگو می نویسد و پیام آن ها را می رساند که می خواهند دنیا بداند آنان رژیمی را که کشور را درمقابل دنیا قرار داده و از تروریست ها حمایت می کند نمی خواهند. آنها که معرف یک فرهنگ قدیمی هستند از سرکوب می ترسند اما نه تا آن حد که خاموش شوند.
اصفهان تا به امروز دیدنی های با ارزش تاریخی را برای هر توریستی تداعی می کرد. اما می بینیم که اولین چیزی که نظر فرستاده ویژه لوپوئن را در این شهر جلب کرده، دفاع ضد هوائی است که در پنجاه کیلومتری شهر به فاصله هر دو کیلومتر تعبیه شده است. با این حال وی برای نشان دادن وجوه مختلف واقعیت، یادآوری می کند که اصفهان شهر رز و مینیاتور است.
قم آخرین مقصد نویسنده است. وی در این شهر جز برخوردهای تند و افراطی حکایت دیگری ندارد.
در این بخش می بینیم که تظاهرات گروهی از زنان که خود را در چادر سیاه پوشانده بوده اند، توجه میریل دوتوی را به خود جلب کرده است.
او می نویسد، این زنان که به نفع حجاب و علیه اصلاح طلبان شعار می دادند زیاد بودند، اما این تعداد، بسیار کمتر از شمار کسان دیگری است که با امید به یک ایران آزاد فریاد سر می دهند.
میریل دوتوی،در بیان تناقضات موجود ایران می نویسد، در ایران چبزی که می بینیم هیچوقت همۀ حقیقت نیست و چبزی که می شنویم هرگز همۀ واقعیت را بیان نمی کند.